آنتونی سامرانی
پادشاه جدید عربستان علی رغم تداوم ظاهری در ادامه سیاستاش با شرایط کاملاً جدیدی در منطقه روبروست که به هیچوجه با آغاز دوران پادشاهی سلفاش قابل مقایسه نیست.
چندین دهه است که عربستان سعودی به عنوان یک حکومت محافظه کار شناخته می شود و هموار ترجیح داده تداوم آنچه را که از قبل وجود داشته در دستور کار قرار دهد، نه اینکه روی به ایجاد تحول آورد. این موضوع با اظهارنظر پادشاه جدید، سلمان، که چند ساعت پس از مرگ برادرخواندهاش، عبدالله، بیان کرد مورد تأیید قرار گرفت: “به کمک خداوند در مسیر صحیحی که از زمان تأسیس پادشاهی توسط ملک عبدالعزیز بن سعود و پسرانش دنبال شده خواهیم ماند.” به بیان دیگر و شفافتر، هیچگونه تغییر اساسیای دراین زمینه قابل پیشبینی نیست.
درخصوص مسایل داخلی، احتمال اینکه روند اصلاحات تسریع شود و اصول سرسختانه وهابیگری مورد تجدیدنظر قرار گیرد بسیار ضعیف است. درخصوص مسایل خارجی، حتی اگر در خطوط اصلی سیاست خارجی پادشاهی سعودی تغییری حاصل نشود [مبارزه علیه تروریسم، بهبود روابط با ایالات متحده، دفاع از دامنه نفوذ در جهان تسنن و به ویژه چالشطلبی در برابر رقیب دیرینهاش ایران]، ولی نباید فراموش کرد که پادشاه جدید باید پروندههای پیچیده بسیاری را در منطقه ای که با بحرانهای متعددی روبروست حل و فصل کند: عراق، سوریه، یمن، لیبی، نوار غزه،…
بحران یمن یا سوریه، یا نزدیک شدن ایالات متحده به ایران، موضوعاتی نیستند که باعث ایجاد تفاوت بین دو پادشاه شوند، ولی ترکیب بندیهای سیاسی محلی، منطقه ای و بین المللی می تواند سلمان را به متفاوت بودن از سلف خود مجبور سازد. به هرحال، وظیفه او دفاع از منافع سعودی هاست و دراین راستا ممکن است استراتژی جدیدی در سه پرونده اصلی که دربرگیرنده موضوعات مهم سیاست خارجیاند تعریف کند.
عقده خود کمبینی
احتمال رسیدن به توافق بر سر پرونده اتمی ایران میان تهران و گروه شش کشور به هراس همیشگی عربستان سعودی تبدیل شده. ابتدا به این دلیل که چنین توافقی به معنی پایان انزوای ایران در صحنه بینالمللی خواهد بود و سپس به این دلیل که باعث نزدیک شدن تهران و واشنگتن خواهد شد. این درحالی است که از دید ریاض، ایران همچنان به مثابه قدرتی متجاوز و سلطهجوست که مستقیماً به منافع عربستان در حوزه نفوذش از لبنان تا بحرین با گذر از عراق، سوریه، یمن و غزه حمله می کند. عربستان در برابر این خطر بزرگ، یعنی مداخله ایران در منطقه، مجبور به تغییر استراتژی خود شد. سه مثال دراین خصوص قابل ذکر است. در بحرین، عربستان مجبور به مداخله نظامی شد که در تاریخ این پادشاهی بیسابقه بوده و دلیل آن سرکوب تظاهرکنندگان علیه حکومت سنی بر سر قدرت بود. در یمن، عربستان در برابر افزایش قدرت حوثیها و در برابر تهدیدهای فزاینده القاعده در شبه جزیره عربستان به سیاست مشاهده و عدم مداخله متوسل شده، بدون اینکه استراتژی مشخصی را اتخاذ کند. در سوریه، بودجه مورد نیاز برای چندین گروه شورشی را به هدف سرنگونی حکومت اسد تأمین کرده یا احتمالاً اکنون نیز تأمین می کند. ولی در این سه مورد، سیاست برخورد این پادشاهی همواره با مقاومت رقیب ایرانیاش مواجه شده؛ به طوری که اغلب مجبور گشته از سیاست نفوذی و نرم به سیاست یورشی و مداخله متوسل شود.
با این حال، امضای توافق در برنامه هسته ای ایران بدین معنی نیست که روابط میان ایالات متحده و عربستان سعودی تیره خواهد شد. رابطه فوقعملگرایانهای که این دو قدرت را از زمان پیمان روزولت-ابن سعود در سال ۱۹۴۵ به یکدیگر پیوند می دهد، برای هر دو طرف بسیار عمیق و اساسی است و نمی توانند آن را زیر سؤال ببرند. عربستان سعودی به چتر نظامی آمریکا نیاز دارد، درحالی که ایالات متحده به شکلی مضاعف از این پادشاهی سود می برد: فروش آخرین نوآوری های صنایع نظامیاش به قیمت گزاف و سود بردن از تعرفههای ویژه و ثبات اولین قدرت نفتی جهان. علی رغم تمامی این مسایل، اشتباه نگفته ایم اگر بگوییم که روابط میان واشنگتن و ریاض چیزی بیشتر از آنچه در گذشته بوده نیست. امروز وابستگی آمریکا به نفت عربستان بسیار کمتر از گذشته است و برخی از تصمیمگیریهای دیپلماتیک واشنگتن، ازجمله نزدیک شدن به ایران، حمایت از بهار عربی، و عدم مداخله در سوریه، به شدت سران پادشاهی را آزرده خاطر کرد. تصمیم شاهزاده سعود الفیصل، وزیر خارجه پرتحرک عربستان، به نرفتن پشت تریبون سازمان ملل، به خوبی گواه این مسأله است [در زمانی که نامزدی عربستان سعودی برای انتخاب شدن به عنوان عضو غیردائمی شورای امنیت همچنان به قوت خود باقی بود].
اگر هراس عربستان از ایران در چندین پرونده قابل توجیه باشد، ولی قبل از هر چیز به نظر می رسد که به دلیل عقده خود کم بینی است. ایران علی رغم انزوا و محرومیت از منابع انرژی قابل توجه همچنان قادر به برقراری استراتژی تهاجمی در بسیاری از جبههها در آن واحد است و همین مسأله باعث شده که نقاط اتکای خود را در منطقه مستحکم سازد. رابطه این کشور با عراق، سوریه، حزب الله، حوثیها، حماس و همچنین قدرتهای حوزه خلیج فارس مانند قطر، نشان از این قابلیت دارد. در آن سو، به نظر میرسد که عربستان سعودی با تمامی امکاناتاش، قادر نیست یک استراتژی قابلاطمینان و معتبر اتخاذ کند که به طور خودکار مجبور نشود به دسته چک متوسل شود و برای حل و فصل هر بحرانی از ذخایر مالیاش بهره ببرد.
و کل مشکل در همین نکته نهفته است…
منبع: لوریان لوژور، ۲۴ ژانویه