احمدی نژاد به دولت بازگشت، اما دیگر این دل، نه برای محمود دل می شود و نه برای مقام ولایت.
در کشت و صنعتِ استبداد دینی که سید علی خامنه ای سالها باغبانی اش کرده، یکبار سرکشی همه اعتماد و اطمینان را بر باد خواهد داد و از این پس می توان انتظار برد که حمایت های رهبری از احمدی نژاد، با این ضرب شصتی که محمود نشان داد، حتی دست به عصاتر از دوره خاتمی و هاشمی خواهد بود.
بگذریم ازاینکه “آقا” اگر به کسی مظنون شود، آب زمزم هم تکدرِ خاطرش نخواهد برد و این مکارمِ اخلاق را هم خودش می داند و هم این و آن:
“من به بعضی از جاها و به بعضی از آدمها سوءظن هایی دارم که دیر زایل میشود. “1
احمدی نژاد اگر چند سالی را چراغ خاموش رفت، حالا دیگر چراغ خطرش روشن است و متحدان دیروزش دانسته اند که تا چه عمقی نمی شناختنش و ریشه هایش تا کجا رفته و آب می خورد.
البته محمود هم دیگر مرد پروا نیست. دو هفته غایب شد و کاری کرد تا “آقا” سه بار در یک سخنرانی خود را حقیر بداند و نمایندگان به پابوسش بیایند و منت کشیده و شرط و شروط بشنوند و کار به جایی رسید که رسانه های نظام دست به اسلحه شدند و در دشمنی و دوستی با محمود، قدری پرده اسرار را بالا زدند.
در این دو هفته که محمود به قهر کناری نشسته بود، برادران اصولگرا تا مرز عدم کفایت و ضد ولایت فقیه خواندنش رفتند و حتی چند باری اسم رمز بنی صدر هم از گوشه و کنار شنیده شد.
علی لاریجانی از منبر مجلس بی مقدمه، تاریخ صدر انقلاب را بازگو کرد و ازعاقبت بنی صدر و عزلش گفت. اگر احمدی نژاد شنبه بر سر جالیز دولت نمی آمد، چیزی نمانده بود که برادرانِ غیورش حرف دل بزنند و زمزمه عدم کفایت و استیضاح در مجلس بیفتد و قبح اش بریزد. به هر حال دولت محمودی آنچنان مجلس و دوستان سابق را تحقیر کرده است که هر کس برای مشتی و لگدی بهانه دارد.
این عاقبت بنی صدری را اول بار هاشمی رفسنجانی به مقام رهبری هشدار داده بود و آن هم چند روز مانده به انتخابات سال 88 و تقلب بزرگ. “آقا” هم البته به این دوست قدیمی اش بیشتر شک داشت تا خود بنی صدر و آن نامه بی ملاحظه ماند.
اما هر چه هست میانِ احمدی نژاد و بنی صدر فرق بزرگی است و آن اینکه اولین رییس جمهور، حقیقتا 75 درصدی بود و آن نُه میلیون رای اش واقعیت داشت.
احمدی نژاد اگر با کسی شباهتی داشته باشد در اوانِ انقلاب، آن شخص “مسعود رجوی” است.
قیاس های تاریخی البته گفتن از قد و قامت و رنگ عبا و لباس نیست، بلکه بیانِ چگونگی مشی و روش است. مسعود رجوی و مجاهدین خلق، خلوصِ فاشیسم ایرانی در قامت یک حزب مسلح بودند. نه به قانون اساسی رای دادند و نه اسلحه به کنار گذاشتند و نه کسی را قبول داشتند.
روحانیت و شخص بنیانگذارِ به زعم مفسرانِ مجاهد در واقع مرتجعانی بودند که بر گُرده انقلاب خلق جستند و انقلاب را تصرف کردند و دیگر هیچ. ائتلاف هم البته در کار مجاهدین نبود و چنان مستظهر به خطابه های رجوی و مخمورِ دنیای آرمانی این جوان سی ساله شدند که نه دیگر اعتقادی به رای مردم ماند و نه اتکایی به چیزی جز خانه های تیمی و تشکیلات.
فاشیسم در هیبت تاریخی اش وقتی برآمد که جنگی و انقلاب می آمد و می رفت و یا فقر و گرسنگی بیداد می کرد. ایتالیای پس از جنگ جهانی اول، مزرعه فاشیسم بود، چرا که مردمان غروری کاذب می خواستند تا زندگی نکبت وار و شکست خفت بار را توجیه کنند.
فاشیسم سر سپردگی بود به یک فرد و انکار هویت فردی در حزب و نهایتا ذوب حزب و اعضا در الوهیت پیشوا و رهبر.
استبداد دینی که بذرش را همان سال 57 پاشیدند، گرچه به مقام ولایت فقیه می رسید اما هر چه بود در چرخه حکومت رو حانیان چرخ می خورد و به احکام و فقه بند و قیدی می یافت. اعتراض طوفانی آیت الله منتظری به ساحتِ بنیانگذار، نشانه ای بود از اینکه این نوع حکومت، گرچه مدرن نیست اما ضوابطی دارد که در شرع نهفته است و امامتِ آیت الله خمینی نیز نمی تواند اصول شرعی را به کناری گذارد.
سید علی خامنه ای در 23 سال رهبری نیز هیچگاه نتوانست از قید و بند دیگر روحانیان که گاه تا ریاست جمهوری می آمدند و عرصه قدرت تنگ می کردند، خلاص شود و یا به کلی از پشتیبانی و تفقد روحانیت قم، فراغتی یابد.
دورخیز دو سالِ اخیر آقا و تقلب عظیم در انتخابات و بریدن رشته برادری با پیش کسوتان انقلاب، همه اندیشه ای بود در برپایی حکومت اسلامی بر محوریتِ بی گفتگوی فرد ولی فقیه. اما این میانه به عقل قاصر آقا نرسید که ممکن است رقیب استبداد دینی یعنی فاشیسم ایرانی را زنده کند.
مسعود رجوی از همان ابتدا رقیب روحانیت بود، در کسوتِ مفسری دینی و انقلابی و جوان پسند که بی نگاه به فقه و اصول و با روشی عاریتی از مارکسیست، به سراغ دین می رفت. هر چه پیش رفت مکتب مجاهدین، شخصی تر شد و همه تشکیلات خلاصه در وجود مسعود و مریم و فهمِ دین همان شد که رهبر و رییس جمهور مجاهدین می گفتند.
طیف احمدی نژاد نیز به روحانیت نه سنتی اش مانند “نوری همدانی” نظری دارد و نه ماکیاولیش به مثل” مصباح یزدی”. برداشت از دین به ذوق و سلیقه عرفانی است و آنچنان که مشایی هر از گاهی از خطوط قرمز روحانیت بی فقه و به شمِ عرفانی عبور می کند. شیوه های عوام فریبی احمدی نژاد و دوستان نیز شگفت انگیز است و توان چرخش های 180 درجه ای دارد.
شکاف شناسی از تخصصی ترین کارهای احمدی نژاد و دوستان است. روزگاری بر فراز شکاف فقیر و غنی ایستادند و به اشرافیتِ نظام یعنی هاشمی رفسنجانی حمله بردند و حالا با شناخت کامل از موقعیت منفور رهبری در جامعه، می خواهند تا بر مبنای نفرت، جایگاهی و پا یگاهی یابند و حتی محبتی جلب کنند.
آنچه احمدی نژاد در قهر از قدرت و فشار بر بیت رهبری کرد، به نظر نمی رسد که دفعتی و از سرغریزه باشد. برای این سیه چُرده کوتاه قامت، باید که درصدی از عقل را لحاظ کرد. احمدی نژاد توانسته در این شش سال بدنه کوه یخی که ساخته است را از تیررس رقیبان و نگاه ناظران پنهان کند.
میلیشیای محمود احمدی نژاد، همچنان پنهان است اما هست. اگر در صندوق ذخیره ارزی به قول نماینده مجلس، دلاری باقی نیست البته این صرف ماندگاری قدرت شده است.
ای بسا سرداران میان مایه سپاه که با قراردادهای بالای صد میلیارد تومان به خیل مشتاقانِ احمدی نژاد پیوسته اند و به روز مبادایی رخ می نمایند.
احمدی نژاد در همین سالها بمب ساعتی نیز در اعماق نظام کار گذاشته و آن اقتصاد متلاشی است که دستاورد دولت مهرورزی است. ممکن است که قبل از ورشکستگی کامل اقتصاد ایران، احمدی نژاد یکباره استعفا دهد و آقا را در منجلاب نقدینگی و تورم و اعتراض های اجتماعی رها کند، تا درست مقابل میدان و در کنار مردم بایستد و به انگشت اشاره، سید علی خامنه ای را مسبب همه جنایات و مستحق مکافات معرفی کند.
فاز مسلحانه محمود احمدی نژاد هم افشاگری است، انفجاری از اطلاعات که می تواند حتی اعتراف به تقلب در آرا نیز در فهرستش باشد با قصد قُربت به جنبش سبز و شلیک تیر خلاص به “آقا”.
موعود گرایی و ملی گرایی اعجاب آوری که از زبان احمدی نژاد و یاران شنیده می شود همان راهکار های قدیمی فاشیسم در مسخ کردن توده مردم است.
مسعود رجوی البته در سال شصت میوه کالی را چید و توهم قدرت و شور جوانی نگذاشت تا فرهمندی آیت الله خمینی را ببیند و تفسیر کند. اما محمود احمدی نژاد هم فرصتش را دارد و هم خامنه ای، خمینی نیست. احمدی نژاد و دوستان فارغ از دین حوزوی و بی نیاز به اکابر نظام، قصد دارند تا دینی بسازنند که مظهرش عرفایی مانند مشایی و سردارانی مثل شعیب صالح است.
اسفندیار مشایی یکبار درباره احمدی نژاد گفته بود: “من مصداق برجسته تبعیت از ولایت را احمدی نژاد می دانم. من معتقدم فقط ادعای مقصد کافی نیست، بلکه توجه به طریقت هم لازم است و احمدی نژاد هم مظهر یک طریقتِ برجسته از ولایت مداری در یک نظام الهی است. “2
میان این گفته ها می توان همان طنین “مسعود”، “مسعود” کردن مجاهدین خلق را شنید.
گو یا بار دیگر فاشیسم به جنگ استبداد دینی رفته است، یکبار در سال شصت و اینبار در سال نود.
پانوشت
دیدار رهبری با دانشجویان و نخبگان سراسر کشور 3 مهرماه 84
مصاحبه همشهری نوروزی سال 89 با اسفندیار رحیم مشایی