نمایش روز♦ تئاتر ایران

نویسنده
جمشید کمالی

کیومرث مرادی متولد 1350 و دانش آموخته نمایش در مقطع کارشناسی ارشد است. او مدت هاست که کارگردانی می ‏کند و در کنار آن به تدریس نمایش هم مشغول است. زوج او و نغمه ثمینی- به عنوان نویسنده- تاکنون آثار خوبی ‏همچون افسون معبد سوخته، راز ها و دروغ ها، خواب در فنجان خالی و… را روی صحنه برده اند. نمایش رویای نیمه ‏شب پاییز تازه ترین کار آنهاست.‏

royanimeshab1.jpg

‎ ‎رویای نیمه شب پاییز‎ ‎

کارگردان: کیومرث مرادی. نویسنده: نغمه ثمینی. موسیقی: حیدر ساجدی. طراح صحنه: پیام فروتن. طراح لباس: آوا ‏سلطانی عربشاهی. بازیگران: امیر جعفری، پانته آ بهرام، سعید چنگیزیان. ‏

مردی پس از سال ها به خانه موروثی خود باز می گردد. اما متوجه می شود در این خانه غریبه هایی سکنی گزیده اند و ‏این مسئله او را با چالش هایی رو به رو می کند.‏

‎ ‎خانه ای که معماست‎ ‎

کیومرث مرادی و گروه اجرایی نمایش رویای نیمه شب پاییز تقریبا 10 سالی است که با هم کار کرده اند و در این سال ‏ها حدود 7 نمایش را به روی صحنه برده اند. البته اضلاع اصلی این گروه مرادی به عنوان کارگردان، نغمه ثمینی ‏نویسنده و پیام فروتن طراح صحنه کارها هستند. ‏

ثمینی توانسته با تجربه هایی که در نمایشنامه هایش برای مرادی نوشته، به زبانی تازه در روایت دست یابد و این زبان ‏به نوعی از شکست زمان ها و تو در تویی روایت ناشی می شود. زبانی که امروزه بخصوص در سینمای پست مدرن ‏جایگاهی ویژه یافته، اما رد آن در روایت های ایرانی همچون هزارویک شب نیز قابل بررسی است. ‏

نمایش رویای نیمه شب پاییز داستان خود را بر مبنای تم کهن بازگشت به خویشتن بنا می نهد. مردی در سن پیری به ‏خانه قدیمی و موروثی خود باز می گردد و در آن فضا با دو موجود بیگانه رو به رو می شود. موجوداتی که در هیات ‏انسان فضای خانه را به اختیار خود در آورده اند. در همین بین مرد با مسائلی رو به رو می شود که وی را به نوعی ‏خودشناسی نزدیک می کند. نمایش دو لحن متفاوت را در روایت خود بر می گزیند. اولی شکلی گوتیک است که فضای ‏بیرونی یعنی دکور و صحنه نیز به آن کمک بسیاری می کند و دومی لحن کمدی که بیشتر در قالب گفت و گو ها جاری ‏می شود و بر کار سیلان می یابد.‏

royanimeshab2.jpg

نمایش رویای نیمه شب پاییز در بطن خود سعی دارد دو داستان جداگانه را یکسان پیش برده و در نهایت بین آنها ‏همنشینی ایجاد کند. داستان نخست ورود مرد و داستان دوم به روابط افراد غریبه در خانه معطوف می شود. در داستان ‏دوم ما با ارجاعات تاریخی، اسطوره ای رو به رو هستیم. شخصیت هایی به نام هابیل و قاسم در داستان وجود دارند که ‏قاسم در امتداد متن به دست هابیل سر بریده می شود. این مسئله علاوه بر ارجاعات ذهنی به تماشاگر کمک می کند تا ‏فضایی دلهره آور در داستان شکل بگیرد و بیننده تا انتها به دلیل تعلیق پیش آمده کار را پیگیری نماید. در واقع نویسنده ‏با این چاشنی تله ای می سازد تا مخاطب داستان پیرمرد مهمان به خانه را که چندان دلچسب نیست را به راحتی پی ‏بگیرد.‏

در این میان خانه فراتر از جایگاه اصلی خود در متن عمل کرده و به بستری اجتماعی بدل می شود. خانه می تواند ‏نمونه ای بازسازی شده از جامعه امروز ما هم باشد. جامعه ای که به تسخیر در آمده و آشنایان در آن بیگانه و بیگانگان ‏در آن خود را صاحبخانه می دانند. جنایت های هولناکی در آن رخ داده و در انتها نیز ما را به مرز فاجعه می رسانند.‏

اما در پایان نمایش شخصیت مرد داستان در رهگذر این حوادث به یک تعزیه می رسد. ثمینی و مرادی بسیار کوشیده ‏اند که این مراسم تعزیه ساختگی نبوده و همچون وصله ای در قالب نمایش خود را به رخ نکشد. شخصیت ها داستان را ‏به نحوی پیش می برند که در این اجتماع کوچک راهی جز مرثیه خوانی باقی نمی ماند و چه بهتر که این مرثیه با ‏زبانی نمایشی آمیخته باشد. ‏

royanimeshab3.jpg

البته در این میان نباید نقش ضلع سوم گروه یعنی پیام فروتن را نیز نادیده انگاشت. طراحی صحنه ظرفیت‌ها و ‏قابلیت‌های نمایشی بسیار بالایی را برای اجرای اثر در اختیارکارگردان گذاشته است؛ استفاده از تصویر نگارگری و نیز ‏کاربری تمام فضا و حتی کف صحنه، نشانه خلاقیت فروتن به شمار می آید.‏

بازیگران هم می کوشند تا پایان کار با انرژی یکسان نقش های دشوار خود را ارائه دهند. در این میان پانته آ بهرام و ‏امیر جعفری بازی های بسیار قابل تاملی دارند. بهرام هیات زنی افسون زده را حفظ می کند که البته خود در لحظاتی ‏دهشتناک می نماید. جعفری هم پیرمردی افسرده است که این افسردگی را در فیزیک خود به شکل آشکار نمایش می ‏دهد. البته او جایی را هم باز می گذارد تا در پایان به تحولی که مورد نظر متن است دست یابد.‏

نمایش اگرچه حرف هایی برای گفتن دارد اما هنوز چند گامی از اجراهای پیشین این گروه عقب تر است. مرادی و ‏ثمینی پیش تر تجربه های ارزشمند تری را انجام داده بودند. شاید گره های ممیزی و فضای بد نمایش امروز در ایران ‏آنها را به این سو می راند…‏