کیومرث مرادی متولد 1350 و دانش آموخته نمایش در مقطع کارشناسی ارشد است. او مدت هاست که کارگردانی می کند و در کنار آن به تدریس نمایش هم مشغول است. زوج او و نغمه ثمینی- به عنوان نویسنده- تاکنون آثار خوبی همچون افسون معبد سوخته، راز ها و دروغ ها، خواب در فنجان خالی و… را روی صحنه برده اند. نمایش رویای نیمه شب پاییز تازه ترین کار آنهاست.
رویای نیمه شب پاییز
کارگردان: کیومرث مرادی. نویسنده: نغمه ثمینی. موسیقی: حیدر ساجدی. طراح صحنه: پیام فروتن. طراح لباس: آوا سلطانی عربشاهی. بازیگران: امیر جعفری، پانته آ بهرام، سعید چنگیزیان.
مردی پس از سال ها به خانه موروثی خود باز می گردد. اما متوجه می شود در این خانه غریبه هایی سکنی گزیده اند و این مسئله او را با چالش هایی رو به رو می کند.
خانه ای که معماست
کیومرث مرادی و گروه اجرایی نمایش رویای نیمه شب پاییز تقریبا 10 سالی است که با هم کار کرده اند و در این سال ها حدود 7 نمایش را به روی صحنه برده اند. البته اضلاع اصلی این گروه مرادی به عنوان کارگردان، نغمه ثمینی نویسنده و پیام فروتن طراح صحنه کارها هستند.
ثمینی توانسته با تجربه هایی که در نمایشنامه هایش برای مرادی نوشته، به زبانی تازه در روایت دست یابد و این زبان به نوعی از شکست زمان ها و تو در تویی روایت ناشی می شود. زبانی که امروزه بخصوص در سینمای پست مدرن جایگاهی ویژه یافته، اما رد آن در روایت های ایرانی همچون هزارویک شب نیز قابل بررسی است.
نمایش رویای نیمه شب پاییز داستان خود را بر مبنای تم کهن بازگشت به خویشتن بنا می نهد. مردی در سن پیری به خانه قدیمی و موروثی خود باز می گردد و در آن فضا با دو موجود بیگانه رو به رو می شود. موجوداتی که در هیات انسان فضای خانه را به اختیار خود در آورده اند. در همین بین مرد با مسائلی رو به رو می شود که وی را به نوعی خودشناسی نزدیک می کند. نمایش دو لحن متفاوت را در روایت خود بر می گزیند. اولی شکلی گوتیک است که فضای بیرونی یعنی دکور و صحنه نیز به آن کمک بسیاری می کند و دومی لحن کمدی که بیشتر در قالب گفت و گو ها جاری می شود و بر کار سیلان می یابد.
نمایش رویای نیمه شب پاییز در بطن خود سعی دارد دو داستان جداگانه را یکسان پیش برده و در نهایت بین آنها همنشینی ایجاد کند. داستان نخست ورود مرد و داستان دوم به روابط افراد غریبه در خانه معطوف می شود. در داستان دوم ما با ارجاعات تاریخی، اسطوره ای رو به رو هستیم. شخصیت هایی به نام هابیل و قاسم در داستان وجود دارند که قاسم در امتداد متن به دست هابیل سر بریده می شود. این مسئله علاوه بر ارجاعات ذهنی به تماشاگر کمک می کند تا فضایی دلهره آور در داستان شکل بگیرد و بیننده تا انتها به دلیل تعلیق پیش آمده کار را پیگیری نماید. در واقع نویسنده با این چاشنی تله ای می سازد تا مخاطب داستان پیرمرد مهمان به خانه را که چندان دلچسب نیست را به راحتی پی بگیرد.
در این میان خانه فراتر از جایگاه اصلی خود در متن عمل کرده و به بستری اجتماعی بدل می شود. خانه می تواند نمونه ای بازسازی شده از جامعه امروز ما هم باشد. جامعه ای که به تسخیر در آمده و آشنایان در آن بیگانه و بیگانگان در آن خود را صاحبخانه می دانند. جنایت های هولناکی در آن رخ داده و در انتها نیز ما را به مرز فاجعه می رسانند.
اما در پایان نمایش شخصیت مرد داستان در رهگذر این حوادث به یک تعزیه می رسد. ثمینی و مرادی بسیار کوشیده اند که این مراسم تعزیه ساختگی نبوده و همچون وصله ای در قالب نمایش خود را به رخ نکشد. شخصیت ها داستان را به نحوی پیش می برند که در این اجتماع کوچک راهی جز مرثیه خوانی باقی نمی ماند و چه بهتر که این مرثیه با زبانی نمایشی آمیخته باشد.
البته در این میان نباید نقش ضلع سوم گروه یعنی پیام فروتن را نیز نادیده انگاشت. طراحی صحنه ظرفیتها و قابلیتهای نمایشی بسیار بالایی را برای اجرای اثر در اختیارکارگردان گذاشته است؛ استفاده از تصویر نگارگری و نیز کاربری تمام فضا و حتی کف صحنه، نشانه خلاقیت فروتن به شمار می آید.
بازیگران هم می کوشند تا پایان کار با انرژی یکسان نقش های دشوار خود را ارائه دهند. در این میان پانته آ بهرام و امیر جعفری بازی های بسیار قابل تاملی دارند. بهرام هیات زنی افسون زده را حفظ می کند که البته خود در لحظاتی دهشتناک می نماید. جعفری هم پیرمردی افسرده است که این افسردگی را در فیزیک خود به شکل آشکار نمایش می دهد. البته او جایی را هم باز می گذارد تا در پایان به تحولی که مورد نظر متن است دست یابد.
نمایش اگرچه حرف هایی برای گفتن دارد اما هنوز چند گامی از اجراهای پیشین این گروه عقب تر است. مرادی و ثمینی پیش تر تجربه های ارزشمند تری را انجام داده بودند. شاید گره های ممیزی و فضای بد نمایش امروز در ایران آنها را به این سو می راند…