کیان آشنا
همایش علمی “صلح پایدار؛ راهی پر فراز و نشیب” آٍثار و پیامدهای جنگ و تحریم بر کشور را مورد بررسی قرار داد.در این همایش که روز هشتم خرداد به همت گروهی از اعضای هیأت علمی دانشگاههای ایران برگزار شد، یکی از آثار جنگ و محاصره اقتصادی، دولتی شدن وایجاد تمرکز شدید در اقتصاد عنوان شد و اینکه: امروز سیاستمداران تندروی آمریکا، شدیدا نیازمند ماجراجویی افراطیونی هستند که توجیهکننده سیاستهای ماجراجویانه آنان باشند.
دکتر بایزید مردوخی اقتصاددان و استاد دانشگاه از جمله سخنرانان این همایش بود که سخنان خود تحت عنوان ”آثار و پیآمدهای اقتصادی جنگ و تحریم” رابا تقسیم بندی جنگ های امروز به سه گروه اصلی آغاز کرد: ”جنگهای با شدت کم، جنگهای با شدت زیاد و جنگهای با شدت متوسط.”
مردوخی در تبیین این سه گروه از جنگها گفت: “جنگ با شدت کم معطوف به عملیات داخلی علیه ستیزهجویانی است که با نظام حاکم در یک کشور مبارزه میکنند. جنگ با شدت متوسط، جنگی است بین دو و یا تعداد بیشتری از کشورها و متحدان هر یک… که جنگ خلیج فارس در این گروه قابل طبقه بندی است. جنگ با شدت زیاد نیز جنگی است بین دو و یا تعداد بیشتری از کشورها و متحدان هر یک که در آن طرفین مخاصمه، جدیدترین فناوری ها و تمامی منابع خود را به کار می گیرند.”
او سپس با تاکید بر اینکه “هر جنگ اثر خاص خود را دارد” وجه مشترک همه جنگها را “تخریب زیر بناهای اقتصادی و اجتماعی، جابه جائی جمعیت، تلفات انسانی و خسارت های روحی و معنوی، کاهش سرمایه گذاری و تشکیل سرمایه، کاهش رشد اقتصادی و انقطاع فرایند توسعه” دانست و نتیجه گرفت که دولت در شرایط جنگ و محاصره اقتصادی، تخصیص منابع یعنی قیمت گذاری را هم بر عهده می گیرد.
او در ادامه افزود: “اقدام و مداخله در امر قیمت گذاری و جلوگیری از افزایش قیمت ها، به طور اجتناب ناپذیری اقدام دولت را در امر کنترل فیزیکی، جیره بندی و سهمیه بندی مصارف ارزی و واردات و تعیین قیمت آن ها، در شرایط جنگی و محاصره اقتصادی، قابل توجیه می کند. حتی اگر خطر افزایش قیمتها و تمرکز درآمد و سود هم وجود نداشته باشد، تصور اینکه صاحبان صنایع و کسب وکار در شرایط جنگی، منایع در اختیار خود را دقیقاً صرف همان سرمایه گذاری ها و تولیداتی خواهند کرد که شرایط جنگی ایجاب می کند، غیر محتمل و دور از واقع بینی است، زیرا در شرایط جنگی، اطلاعات مربوط به اولویت های جنگ، طول زمان جنگ، تاکتیک ها و استراتژی های جنگی، در اختیار فعالان اقتصادی نبوده و تنها در اختیار دولت است. لذا مسئولیت هدایت منابع را نیز خود دولت به عهده خواهد گرفت”.
به این ترتیب مردوخی یکی از آثار مهم جنگ و محاصره اقتصادی راخواه ناخواه، دولتی شدن وایجاد تمرکز شدید در اقتصاد عنوان کرد که زمینه رابرای بروز آنچه که در نظریه اقتصاد به عنوان “شکست دولت” مطرح شده است فراهم می کند.
او در ادامه گفت: “نظام اقتصادی جنگی چسبندگی های شدیدی دارد و در دوران بعد از جنگ هم می تواند استمرار پیدا کند وازاین رو، به سهولت و در میان مدت هم قابل تبدیل به نظام اقتصادی غیر جنگی و آزاد نخواهد بود. این مشکل به ویژه در نظام های سنتی توتالیتر و غیر دموکراتیک به صورت فرهنگ مسلط در میان حکومت گران، دیوان سالاران و حتی در میان مردم ریشه ای پایدار خواهد داشت که زدودن آن کار آسانی نخواهد بود.”
این صاحبنظر اقتصادی سپس نتیجه گرفت که مهم ترین آسیب جنگ 8 ساله ایران و عراق و تحریم اقتصادی در ایران، خارج کردن روند اقتصاد از جریان مطلوب توسعه و حرکت به سوی آزادی بوده است.
مردوخی در ادامه، به بررسی اثر تحریم ها بر ایران که “با ابتکار و مدیریت امریکا صورت گرفته است” پرداخت و آن را مصداق جنگ با اسلحه خرد الکترونیکی و رسانه ای دانست که بدون شلیک گلوله، می تواند خسارت های قابل توجهی در همه زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای یک کشور به بار آورد.
او تخمین دقیق خسارت های این جنگ مدرن در اقتصاد و جامعه ایران رابه صورت کمی، غیر ممکن دانست اما آثار مشهود آن، به ویژه در اقتصاد کشور را در خور توجه بیان کرد:
-هزینه واردات کارخانجاتی که برای تولید کالای خود نیاز به مواد اولیه و واسطه خارجی دارند و قطعات و تجهیزات خود را از خارج تامین می کنند، افزایش یافته و در مواردی به بحران تولید منجر شده است.
- سرمایه گذاری و تشکیل سرمایه در بخش هائی از اقتصاد کشور با مشکل رو به رو شده است و طرح های سرمایه گذاری نیمه تمام و نا تمام نیز در بعضی موارد با تاخیر یا توقف رو به رو شده اند.
- محدودیت بانکی در سطح بین المللی نیز موجب کندی یا توقف مبادلات شده و به صادرات غیر نفتی هم آسیب رسانیده است.
- نرخ ریسک واردات و سرمایه گذاری در ایران از 4 به 7 رسیده و در نتیجه آن هزینه بیمه پرداختی بالا رفته است. به گفته سخنگوی رسمی دولت هشتم وقتی ریسک اقتصادی از 6 به 4 رسیده بود، ما سالانه 750 میلیون دلار کمتر حق بیمه پرداخت می کردیم ( به ازاء 15 میلیارد دلار واردات)، حال می توان محاسبه کرد که در سال گذشته (1385) واردات ما 50 میلیارد دلار بوده و ریسک اقتصادی هم 4 واحد افزایش پیدا کرده، رقمی نزدیک به 5⁄1 تا 0/2 میلیارد دلار حق بیمه اضافی پرداخت کرده ایم.
- در 9 ماهه سال 2007، میزان صادرات آلمان به ایران در همه رشته ها 18 در صد و در رشته ماشین آلات و تجهیزات تا 40 درصد کاهش یافته است. در مقابل، چین وروسیه دامنه نفوذ خود را بر اقتصاد ایران توسعه داده اند. کالاهای صنعتی چین وروسیه به لحاظ کیفیت فنی، عمر مفید و خدمات پس از فروش، توانائی جایگزینی کالاهای آلمان را ندارند و از این رو، روند فعلی که در نتیجه تحریم اقتصادی ایران به بار آمده است، به زیان صنایع ایران ارزیابی شده است.
- بانک های تحریم شده بیش از نیمی از مبادلات کشور را انجام می داده اند، محدودیت عملیات با آنها در خوش بینانه ترین حالت در نهایت، به محدود شدن بیش از 20 درصد از مبادلات منجر می شود. در مجموع نظر به اینکه متجاوز از 200 بانک بزرگ جهانی مبادلات خود را با ایران متوقف یا بسیار محدود کرده اند، اغراق نیست اگر گفته شود که بیش از 75 درصد از مبادلات ایران با اروپا در حال حاضر باید از شبکه جدیدی عبور کند که هزینه های دریافتی آن ها بسیار بیش تر از هزینه هایی است که ایران به طور متعارف پرداخت می کرده است.
مردوخی در ادامه مقاله خود به این نکته اشاره کرد که: “دولت های کشورهای قربانی تحریم و یا قربانی این قبیل جنگ های مدرن، توانسته اند بر سر قدرت بمانند و به حکومت خود ادامه دهند.” او علت های عمده این ماندگاری را به شرح زیربیان کرد:
1- فرایند جهانی شدن، محاصره اقتصادی را از اهمیت انداخته است و کشور ها می توانند اساساً هر آنچه را که می خواهند ـ اگر پول کافی داشته باشند ـ به دست آورند. در نتیجه انقلاب اطلاعات و بین المللی شدن اقتصاد جهان، محاصره ها به آبکش ویا به الک تبدیل شده اند. در شرایط جهانی شدن، تشخیص و کنترل مبدا بسیاری از کالاها بسیار مشکل شده است. جهانگردها هم به جای چول نقد، کارت پلاستیکی با خود حمل می کنند. کارت های اعتباری ماستر کارت و ویزای امریکا، در همه جای دنیا پذیرفته شده اند. امریکائی ها را دولت متبوع شان از سفر به جزیره کارائیب (کوبا ) منع کرده است ولی سالانه بیش از 200 هزار امریکائی این میوه ممنوعه را می چشند تا جائی که آمریکا بعد از کانادا و آلمان به سومین فراهم کننده توریست برای کوبا تبدیل شده است.
2- امروزه با جابجایی میلیاردها دلار در هر ثانیه از طریق کامپیوتر ها در سرتاسر جهان، تشخیص مبداء نقل و انتقال های مالی بسیار مشکل است و نقل و انتقال وجوه برای همگان از جمله دولت ها، بنگاهها، قاچاقچیان و حتی افراد معمولی آسان و امکان پذیر شده است.
3- سالانه حدود 1000میلیارد دلار در جهان برای مقاصد نظامی هزینه می شود و تنها بودجه نظامی جهان 700 میلیارد دلار در سال است. بودجه دفاعی کشورهای جهان سوم سالانه بالغ بر 200 میلیارد دلار است.
4 - جمع ارزش تولیدات نظامی جهان سالانه 127 میلیارد دلار است. در مجموع 55 میلیون شغل در گوشه وکنار جهان متکی به صنایع تسلیحاتی و بودجه های نظامی است.
5- هزینه هر سال جنگ ایران و عراق برای کشور ما حدود 4 میلیارد دلار بود در حالی که کل در آمد حاصل از فروش نفت در سال 1367 کمتر از 8 میلیارد دلار بود.
6- تحریم های تسلیحاتی هم معمولاً جریان عرضه اسلحه را متوقف نمی کند، بلکه تنها خاصیت آن، بیست برابر کردن قیمت ها، چند برابر کردن منافع دلالان اسلحه است. حجم واردات اسلحه جهان در سال 1987 ( اوج جنگ ایران و عراق ) به حداکثر رسیده و معادل 5⁄46 میلیارد دلار بود که در سال 1992 به طور رسمی به 5⁄18 میلیارد دلار رسید. اما بر آوردی که از میزان تجارت پنهانی و قاچاق اسلحه بعمل آمده است در سال های معمولی بین1تا 2میلیارد دلار در سال بوده و در سال هائی که یک یا دو جنگ در جهان شعله ور باشد، این رقم بین 5 تا 10 میلیارد دلار است. بنابر این می توان تصور کرد که فروشندگان اسلحه، به جای آنکه از تحریم زیان ببینند، با افزایش فروش به طور رسمی یا پنهانی، می توانند قیمت هایشان را تا 20 برابر بالا ببرند.
7- بنگاه هایی در جهان به وجود آمده اند که از نظر قدرت اقتصادی و درآمد فروش، در مقایسه با بسیاری از کشورها و دولت های جهان، برترند. این برتری حتی در سازمانهای بین المللی که قلمرو منحصر به فرد دولت هاست، بچشم می خورد.
این اقتصاددان در ادامه سخنان خود به طرح آثار تحریم یا به زبان دیگرآثار جنگ مدرن تحمیل شده بر ایران پرداخت و آنها را چنین بر شمرد:
1- محدود شدن تعداد بانک های قابل استفاده برای ایرانیان و فعالان اقتصادی ایران
2- ایجاد تاخیر های زمانی با مدت های مختلف براجرای عملیات تجاری و فعالیت های اقتصادی در ایران
3- تحمیل بار و فشار هزینه های اضافی بر هر گونه فعالیت اقتصادی ومبادلات تجاری
4- محدود شدن امکان انجام مبادلات تجاری
5- کاهش میزان دسترسی به اعتبارات قابل عرضه به ایران
6- افزایش خطرهای مالی و درجه خطر کشور در مناسبات تجاری بین المللی برای خارجیان
7- محدود شدن تعداد و نوع ارزهای قابل مبادله برای فعالیت های تجاری و اقتصادی در ایران
8- روی آوردن بازگانان و فعالان اقتصادی به شبکه های جدید تامین مالی با کارآیی محدود تر
9- افزایش تورم
10- افزایش بیکاری.
برآورد خسارت های اقتصادی ایران در جنگ میان سالهای 1359 تا 1367آخرین بخش مقاله این اقتصاددان را به خود اختصاص داده بود. به همین منظور او سه نوع خسارت را در جنگ در نظر گرفت:
1- خسارت های مستقیم مادی و فیزیکی، شامل امکانات و تجهیزات و ظرفیت های مادی که بر اثر ضربه مستقیم دشمن نابود شده اند و خود به سه گروه قابل تقسیم است : ساختمان و تاسیسات، ماشین آلات و تجهیزات و مواد و کالا
2- خسارت های مستقیم انسانی، شامل مجموعه افراد و نیرو های جان باخته اعم از نظامی و غیر نظامی و هم چنین نیروی انسانی مصدوم و معلول که علاوه بر صدمات غیر قابل جبران روحی، قدرت کار کردن و امرار معاش خود را به طور کامل یا جزئی از دست می دهند و برای خانواده یا دولت هزینه های معالجه و مراقبت در پی دارند.
3- خسارت های غیر مستقیم، شامل ارزش تولید حاصل از امکانات، تجهیزات و ظرفیت هائی که در صورت عدم وقوع جنگ، قابل حصول و بهره برداری بود، مانند خسارت های ناشی از عدم تولید بر اثر از بین رفتن دارائی ها و ذخایر سرمایه ای (ساختمان و تاسیسات، ماشین آلات و تجهیزات، مواد وکالا)، هزینه ها و منابع اختصاص داده شده به جنگ که در صورت عدم وقوع جنگ جزء هزینه های دفاعی کشور نمی بود و به مصارف دیگر می رسید.
او در ادامه بر اساس براوردها، جمع خسارت های وارد شده بر ایران در جنگ تحمیلی عراق را معادل 7/65353 میلیارد ریال (حدود 1000 میلیارد دلار) بیان کرد که خسارت های مستقیم آن 4⁄30811 میلیارد ریال و خسارت های غیر مستقیم آن 3⁄34542 میلیارد ریال بوده است. مردوخی گفت که در مورد خسارت های مستقیم
انسانی این جنگ بر آوردی تا کنون صورت نگرفته و یا منتشر نشده است.
او در خصوص خسارتهای وارد شده در جنگ ایران و عراق بر کلیه بخش های اساسی اقتصاد ایران گفت که بیشترین خسارت ها در خدمات عمومی ( 9⁄34 درصد )، بخش نفت (8⁄31 درصد) و در مرتبه سوم بخش کشاورزی ( 4⁄24 درصد) بوده است.
او در ادامه خسارت اقتصاد ایران طی دوران جنگ هشت ساله را جمعآً حدود 1000 میلیارد دلار ( 7⁄65353 میلیارد ریال ) بیان کرد که تنها جبران خسارت های غیر مستقیم آن به تلاش و کوششی معادل تامین رشد سالانه 6 درصد درتولید ناخالص داخلی در حد اقل 5⁄4 سال نیاز دارد.
مردوخی گفت: “اقتصاد ایران در طول 8 سال جنگ تحمیلی جمعاً 3⁄27 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را از دست داد. این نسبت در سال 1365 معادل 2⁄60 درصد تولید ناخالص داخلی و در سال های 1361 و 1362 به ترتیب معادل 4⁄40 درصد و 3⁄39 درصد بوده است”.
به این ترتیب او نتیجه گرفت: “تشکیل سرمایه و سرمایه گذاری در دوران جنگ ها معمولاً رشد و رونق چندانی ندارد زیرا در نتیجه جنگ، چشم انداز آینده مبهم و گاه تیره است و فعالان اقتصادی اگر حداکثر بتوانند به جبران استهلاک ساختمان ها و ماشین آلات بپردازند، موفقیت چشم گیری خواهد بود”.
مردوخی با اشاره به افت و خیزهای سرمایه گذاری در ساختمان و ماشین آلات و لوازم کسب و کار، یا آن قسمت از تولیدات داخلی و واردات کالاهای سرمایه ای که در طی هر سال مورد مصرف قرار نگرفته و یا صادر نشده باشد، در دوران جنگ ایران و عراق، بر اساس آمارهای موجود گفت که در طول سالهای جنگ سرمایه گذاری کل یا تشکیل سرمایه در اقتصاد ایران، تنها 70 درصد از خسارت های جنگ را پوشش داده است.
بر این اساس مردوخی سال 1365 را از این نظر بدترین سال دانست که تشکیل سرمایه در آن سال معادل تنها 30 درصد خسارتهای مستقیم جنگ بوده است.
پس از دکتر مردوخی نوبت به ارائه مقاله شیوا دولت آبادی و حسن عشایری از اساتید دانشگاه رسید تا آنان نیز از منظری دیگر به مقوله جنگ و صلح بپردازند.
آسیب دیدگان و جنگ افروزان
پیامدهای روانی جنگ با تأکید ویژه بر کودکان و زنان عنوان مقاله مشترک شیوا دولت آبادی روانشناس و حسن عشایری روانپزشک و از اساتید دانشگاه بود. “خِیل عظیم آسیب دیدگان از جنگ ها همان جنگ افروزان اصلی نیستند، جنگ افروزان پشت میزها و یا در زیر زمین های پناه گاهی خود امن می نشینند وانسان ها را به نیستی می کشانند و یا حتی با فشار دادن به دکمه ای جهانی را ویران می کنند.“ این موضوعی بود که در این مقاله به آن پرداخته شد.
در این گفتار از زیاده طلبی در اشکال گوناگون سیاسی، اقتصادی و حتی فردی به عنوان علتهای اصلی جنگ نام برده شد که در نتیجه آن اخلاق و وظیفه انسان بودن در برابر غریزه پرخاشگری فرو می پاشد و در روانشناسی زندگی فردی، انسان های درگیر را به دون ترین واکنش های ممکن به اعماق فرو می کشانند.
نویسندگان مقاله که دیدگاههای علمی خود را با تحقیقات میدانی در ایران همراه کرده بودند از بروز نشانههای مرضی در صورت فراتر رفتن فشارها از آستانه تحمل سخن گفتند، بنابراین با تأکید بر اینکه شکل جنگها عوض شده است، از باقیماندههای جنگها سخن گفتند: “در میان آسیب دیده گان از جنگ ها زنان و کودکان در این گرداب عمدتاً مردانه تجارب مهلک خود را دارند. مشاهده و تجربه فرو پاشی سامانه های عاطفی- ارتباطی که کودکان با اتکای به آن ها به خود شناسی و تحول روانی می رسند در نبود خود باعث می شوند که کودکان از هر گونه زیر ساخت روانی تهی شوند و فرا تر از نشان دادن علائم حاد آشفتگی روانی بروند تا نسل هایی از تردید و نا ایمنی و در نتیجه جوامعی نا ایمن و معیوب را برای آینده بنا سازند. مادران که در همه شرایط سخت و پر از تبعیض قرون و اعصار حیات تاریخی خود کوشیده اند تا صلح و امنیت را برای خانواده و فرزندان خود با چنگ و دندان فراهم آورند، در گرداب های ترس، فقر، تعلیق، بی پناهی و حتی قربانی تعرّض شدن به فرودستی بیشتر و زوال روانی- اجتماعی سپرده می شوند و بالاخره هیچ جنگی برنده ندارد.“
به این ترتیب بررسی پیامدهای روانی جنگ زمینه را برای بررسی تأثیرات جنگ بر محیط زیست فراهم کرد تا نشان داده شود عوارض جنگها فقط محدود به انسان ها نیست.
اسماعیل کهرم که مقاله “تأثیرات جنگهای خلیج فارس بر محیط زیست” را به این همایش ارائه کرده بود، کوشش کرد تا به بررسی و تحلیل تأثیرات تخریب های ناشی از فعالیت جنگی بپردازد. او گفت که در کوتاه مدت جنگ اثرات مخرب بر محیط زیست وارد می کند که شاید تنها با تغییرات ناگهانی در طبیعت مانند روان شدن سیل، زمین لرزه و یا آتش سوزی جنگل ها قابل مقایسه باشد.
او در ادامه به تفاوت این دو مقوله پرداخت: “طبیعت با رخدادهای طبیعی توانسته کنار بیاید و خود را وفق دهد اماجنگهای امروزی از انواع مواد شمیایی و وسایل مخرب وحشتناکی سود می جویند که برای طبیعت تازگی دارند و طبیعت راه مقابله با آنان را نمی داند. مثلاً در جنگ متفقین علیه لشگر صدام حسین از بمب هائی که به نام اورانیوم ضعیف شده می شناسیم، استفاده شد که قدرت نفوذ آن در شن و بدنه تانکها بیش از صد برابر وسایل جنگی متعارف بود و اورانیوم پس از رها شدن، صدها هزار سال در فضا پخش می شود، در هوا انتقال می یابد، به زمین می رود و ازدل سبزی ها سردرمی آورد، به خون و قلب جانوران وارد می شود و در دل و جان آدمیان جای خوش می کند”.
تأثیرات اکولوژیکی جنگ تحمیلی بر محیط زیست ایران دیگر موضوعی بود که کهرم در مقاله خود به آن اشاره کرد: “در تعرض همه جانبه ارتشیان صدام به خاک میهن عزیز ما که 8 سال دوام یافت علاوه بر جان انسانهای پاک ایرانی که اولین و مهمترین قربانیان این جنگ تحمیلی محسوب می شدند، کلیه عوامل و عناصر محیط زیست مانند هوا، آب و خاک ما مورد هجمه قرار گرفت. خاک به شدت تحت تأثیر بمب ها و سلاح های آتش زا مسموم گردید و میلیونها هکتار از اراضی حاصلخیز و باغها ونیز زمینهای کشاورزی نابود و حدود 250000 هکتار از زمینهای جنگلی و درختزارها خسارت و حدود 753000 هکتار از مراتع کشور تخریب گردید. همچنین حدود 3 میلیون اصله نخل از مجموع 7 میلیون موجود در آغاز جنگ نابود شد. آبهای خلیج فارس ونیز رودخانه ها و دریاچه ها و تالابهای داخل ایران نیز از این تعرض مسون نماند. در طول جنگ تحمیلی، 14 حلقه چاه و 8 سکوی اکتشافی و تولیدی مورد اصابت بمبها قرار گرفته و میلیونها بشکه نفت در آبهای ایران رها شدند و بالاخره دوده حاصل از سوختن و آتش گرفتن نفت علاوه بر مسموم کردن هوا، آب و زمینهای اطراف، موجب بارش باران سیاه در سرزمینهای دوردست مانند هندوستان شد.“
او پس از آنکه به بررسی تأثیرات جنگ بر آب، خاک و هوا به عنوان سه عنصر اصلی حیات پرداخت، نتیجه گرفت: “شعلههای آتش جنگ، بر و بحر، گیاه و جانور و انسان را به خاکستر تبدیل می کند. ریشه های حیات را می خشکاند و حال و آینده را می سوزاند.”
با پایان قرائت این مقاله که با ابراز امیدواری نویسنده آن مبنی بر باز شدن چشم صاحبان قدرت به خرابی های وسیع در همه عرصههای زندگی انسانها همراه بود، نشست اول این همایش خاتمه یافت تا سخنرانان بعدی این همایش در نشست دوم به موضوع “صلح پایدار، توسعه و دموکراسی” بپردازند.
توسعه پایدار و صلح و آرامش
علیرضا علویتبار اولین سخنران نشست دوم همایش علمی “صلح پایدار؛ راهی پر فراز و نشیب” بود که با عنوان ”صلح، توسعه پایدارو جامعه مدنی” دیدگاههای خود را بیان کرد. او در ابتدای طرح نظرات خود گفت: در نگاه اول مشکل می توان میان سه مفهوم مختلف “توسعه پایدار، جامعه مدنی و صلح” پیوند منطقی و مشخصی برقرار کرد. اما تحلیل مفهومی این سه اصطلاح و بازخوانی آنها در پرتو چارچوب های نظری و تجربه های عملی موجود، پرده از پیوند عمیق میان آنها برمی دارد.
این پژوهشگر در ادامه سخنان خود گفت که تأکید بر پایداری فرایند توسعه به ناگزیر بر نقش “نهادهای مدنی ” در ”تصمیم گیری و خط مشی گذاری” و در “یکپارچه سازی و آشکارسازی دلبستگی های جامعه” دلالت میکند. از همین رو او گفت که جامعه مدنی این امکان را دارد تا با ایجاد قدرت همبستگی در مقابل حکومت منویات خود را مستقل از حکومت در خط مشیگذاریها دنبال کند. از سوی دیگر جامعه مدنی با فراهم کردن زمینه گفت و گو امکان یکپارچهسازی خواستهها و نزدیک کردن منویات را فراهم میکند.
گزینه دیگری که علویتبار به آن پرداخت رابطه توسعه پایدار و صلح بود. او گفت: توسعه پایدار هم نیازمند برقراری “ صلح و آرامش ” است و هم به عنوان “ ابزاری ” برای تأمین “ امنیت ملی ” ایفای نقش می کند.” این پژوهشگر با بیان اینکه در ایران بعد از مشروطیت بطور متوسط هر 11 سال یکبار یک تنش سیاسی جدی داشتهایم، گفت که اگر چه این تنشهای سیاسی به حق و به دنبال احقاق حقوق مردم بوده باشد اما هر تحول سیاسی که اتفاق میفتد حداقل برای یک مدت فرایند انباشت سرمایه را تحت تأثیر منفی قرار میدهد.
علویتبار در بخش دیگری از سخنان خود در خصوص رابطه دو مقوله توسعه پایدار و امنیت ملی به اقدامات هندیها اشاره کرد و گفت که مهمترین عامل حفظ امنیت ملی کشورها توسعه است نه سلاح. او گفت: “کشوری میتواند به لحاظ حفظ تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال پر قدرت عمل کند که توسعه یافته باشد.“
او با بیان اینکه نظامیگری به خاطر منطق درونی خود نظامیگری را تشدید میکند، گفت: “نظامیان در زمانی که بودجه نظامی کم میشود اوضاع را نا امن جلوه میدهند.” او افزود: “ممکن است نیت اولیه تأمین امنیت ملی باشد اما این نیت اولیه ممکن است به جنگ منتهی شود.“
علویتبار در ادامه با بیان اینکه “ممکن است کشورهای دموکراتیک وقتی به آنها جنگی تحمیل میشود در مرحله اول شکست بخورند اما به تدریج برنده جنگ خواهند بود» دلیل این فرایند را ساختار توسعه یافته این کشورها بیان کرد.
با پایان بررسی پیوند سه مقوله توسعه پایدار، جامعه مدنی و صلح، نوبت به محسن امین زاده رسید تا او از منظری دیگر به موضوع جنگ و صلح بپردازد”.
بحرانزدایی و ترویج صلح
محسن امین زاده عضو هیئت علمی دانشگاه مقاله خود را با عنوان “سیاستهای ماجراجویانه در دنیای پس از جنگ سرد” ارائه کرد.
او در مقاله خود افراط گرایی در دنیای پس از جنگ سرد را پدیده عجیبی ندانست و گفت: “شاید هرگز به اندازه این دوران جریانهای افراطی رقیب، به کمک یکدیگر نشتافته و به رغم دشمنی، برای یکدیگر فرصت بقا و گسترش نفوذ و قدرت فراهم نکردهاند. امروز سیاستمداران تندروی آمریکا، شدیدا نیازمند ماجراجویی افراطیونی هستند که توجیهکننده سیاستهای ماجراجویانه آنان باشند و متقابلا بیشترین فرصت را برای رشد جریانهای افراطی در اقصینقاط جهان، از جمله در غرب آسیا و خاورمیانه تندروهای آمریکایی فراهم میکنند. از واپسین روزهای پس از پایان جنگ سرد، مهمترین مشکل افراطیون نظامیگرایی آمریکا، یافتن قرائت جدیدی از تهدید و ضرورت نظامیگری بود. در حالیکه بزرگترین دشمن نظامی آمریکا فروپاشیده بود و عمده صنایع نظامی اتحاد جماهیر شوروی، و البته روسیه پس از آن آسیب جدی دیده بود و آمریکا به قدرت بلامنازع نظامی جهان بدل شده بود، نظامیگرایان آمریکا بیش از هر زمان دیگری نسبت به هویت، نقش و قدرت خود در ساختار جدید پس از جنگ سرد در آمریکا، نگران شده بودند. آنان نیم قرن با ترویج هراس از گسترش کمونیسم در جهان، فرصتهای بزرگی برای نظامیگری بهدست آورده بودند و اکنون پس از فروپاشی اتحاد شوروی مهمترین توجیه نظامیگریهای آنان از دست رفته بود. مخالفان نظامیگری در آمریکا، شدیدا بر عدم نیاز به بودجه نظامی سنگین پافشاری میکردند و نخبگان اروپایی مدعی بودند که با فروپاشی پیمان ورشو، ادامه حیات پیمان ناتو مفهومی ندارد. طرح دشمنانی چون چین، روسیه، کرهشمالی، ایران، لیبی و عراق از سوی نظامیگرایان کارساز نبود و تلاشهای بیهوده و دست پا زدن آنان برای بازسازی موقعیت از دسته رفته بیبازگشت تلقی میشد. اما نظریهپردازان نومحافظهکار، ادامه دادند و نهایتا به ترسیم روایتی از تهدید جدید دست زدند و مدعی شدند که در دنیای پس از جنگ سرد؛ تهدید صلح جهانی از معنای گذشته خود در قلمرو مرزهای یک کشور خارج شده و ماهیتی موضوعی پیدا کرده است. آنان تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی را دو پدیده بسیار موثر معرفی کردند که اکنون میتوانند هر کشور یا گروهی را به دشمن خطرناک صلحجهانی بدل کنند. آنان از گم شدن اورانیوم غنیشده و دانشمندان اتمی کشورهای تازه استقلالیافته و احتمال بمبگذاری هستهای توسط گروههای تروریست سخن راندند. اما تمامی این ادعاها هم در حد تخیلات کممایه باقی ماند و به باور مشترک رهبران و یا خردمندان جهان بدل نشد. نظامیگری افراطی جایی در دنیای جدید پس از جنگ سرد نداشت. در آغاز این ساعات روز 11 سپتامبر سال 2001 میلادی (20 شهریور 1380) عملیات انتحاری عدهای افراطی تا به آن حد در خدمت استراتژی نظامیگرایان آمریکایی قرار گرفت که عدهای از اعضای گروه تروریست القاعده، منجر به شکلگیری شرایطی نو شد. این پدیده که بزرگترین عملیات ضدامنیت ملی آمریکا آن هم در خاک این کشور محسوب میشد، پیامدهای بسیار گستردهای داشت که روایتهای جدیدی را در سیاست خارجی، امینت بینالمللی و امنیت ملی کشورهای غربی باعث شد. به دنبال یک دوره کوتاه سردرگمی در نظامیگرایان آمریکایی فرمان را به دست گرفتند و در مسیری هموارهتر از همیشه تاختند. عملیات انتحاری عدهای از ساختگی بودن آن سخن گفتند و برای آن قصههای مختلفی خلق کردند. آنان در واقع در برابر این پرسش بیپاسخ متوهم شده بودند که چگونه ممکن است چنین عملیاتی توسط دشمن آمریکا در قلب نیویورک واقع شود و ناگهان تا این حد برای افراطگرایان آمریکایی فرصت ایجاد کند”.
امین زاده در ادامه با تاکید بر اینکه “عملیات انتحاری توسط گروه القاعده، یعنی جنایتکارانی رقم خورده است که پیش از آن خون بیگناهان زیادی را در سکوت جامعه جهانی، در کشورهای منطقه، از جمله در حرم مطهر امام رضا (ع) در مشهد بر زمین ریخته بودند افزود:
تا پیش از 11 سپتامبر هر حادثهای برای یک سرباز آمریکا در دنیا منجر به فشار مردم آمریکا به دولت برای خروج نیروهای آمریکایی از سرزمینهای پرخطر میشد، اماعملیات 11 سپتامبر برای اولین بار این امکان را به نظامیگرایان آمریکایی داد که بدون نگرانی نسبت به افکار عمومی کشورشان، سربازان را به سرزمینهای پرخطر بفرستند. در سطح جهان نیز این حادثه به بزرگترین حمله واکنشی به یک کشور، مشروعیت بینالمللی بخشید و پس از افغانستان این امکان را به آمریکا داد که بدون دغدغه جدی نسبت به مخالفت دیگر کشورها به عراق حمله نماید و رژیم صدام را ساقط کند.
امین زاده ادامه داد: “نظامیگرایان آمریکایی در عملیات خود به سرنگون کردن دو نظام جنایتکار جهان دست زدند. شاید هیچ نظام دیگری در جهان به اندازه طالبان و صدامحسین علیه مردم خود و علیه همسایگان خود جنایت و تعدی نکرده بودند و منفور ملت خود و ملتهای هسمایه خود نبودند. مجازات این جنایتکاران، محمل مناسبی برای آمریکا بود که امکان بزرگترین عملیات برون مرزی این کشور را پس از جنگ ویتنام و حضوری بیمانند در خاورمیانه را بهدست آورد”.
اما این دو تهاجم پایان کار نیست و تعامل خشونتبار افراطگرایان ادامه دارد. نظامیگرایان آمریکا برای نهادینه کردن حضور خود در منطقه بهشدت نیازمند گسترش نگرانی و وحشت ناشی از تهدیداتی هستند که غالبا پررنگتر از واقعیت، در رسانههای غربی مطرح میشود و متقابلا افراطیون نیز از این شرایط بهرهمند هستند. تا زمانی که فرآیند متقابل خشونت روند تندشونده خود را ادامه دهد کشورهای مختلف جهان و بهخصوص جهان اسلام، در معرض تهدید نظامیانی هستند که از بهکار بردن مفهوم سمبلیک جنگ صلیبی هم ابایی ندارند. بیتردید درمان این شرایط جز با فرونشاندن تب افراطگرایی ممکن نیست.
ناطق افزود: “در صورتیکه تهدیدات افراطیون آن سوی ماجرا علیه ایران، عملی شود طبعا نشیب دیگری بر کارنامه پرفراز و نشیب استقلال و توسعه ایران رقم خواهد خورد. کارنامهای که تاریخ همچون همیشه، آن را کموبیش به نام همه خردمندان امروز جامعه ما، اعم از خردمندان درون حکومت، مرتبط با حکومت و یا بیرون حکومت، ثبت خواهد کرد. در ایران باورهای نادرست برخی از مسولان نسبت به تحولات جهانی و مصالح ملی و تشویق ماجراجویی با محمل انقلابیگری، که گاه با مقاصد افراطیون آنسوی ماجرا سازگار است ممکن است شرایط بیبازگشتی را بر فرآیند کشمکشهای بینالمللی ایران حاکم گرداند. سهم این باورهای نادرست و اشتباهات ناشی از آن، در شرایط پیش روی کشور بالاست. در چنین وضعی اگر به همین حد محکوم کردن جنگ بسنده کنیم، ممکن است گرفتار عافیتطلبی شویم. باید همه تدابیر شایستهای که مانع وقوع احتمالی تحریمها و محدودیتهای بیشتر برای توسعه ایران و نهایتا جنگ احتمالی علیه ایران میشود، دغدغه خردمندان جامعه قرار گیرد و آنان با واقعبینی منتقدانه همه اقدامات انجام شده، همه اقدامات در حال انجام و همه تلاشهای درست ممکن را مورد توجه قرار دهند، به نقد عملکردهای نادرست بپردازند. اشتباهات را نادیده نگیرند و البته اقدامات درست را تشویق نمایند.”
امین زاده سپس “برای روشنتر شدن تاثیرات گسترده و عمیق تدابیر خردمندانه و نابخردانه سیاست خارجی ایران بر امنیت ملی کشور، چهار نمونه بارز از رفتار بینالمللی ایران” را مرور کرد: گفتوگوی تمدنها از این جمله بود که وی در مورد آن اظهار داشت: “این نظریه نهتنها منجر به پیروزی مهم ایران در سازمان ملل متحد شد، بلکه به عنوان استراتژی جدید ایران در صحنه جهان پذیرفته شد و یک مشی کاملا متفاوت با ادعاهای علیه ایران در سطح جهان تلقی شد و آنچنان تاثیر سازندهای بر موقعیت بینالمللی ایران، بهرغم ناخشنودی مخالفان ایران، گذاشت که مدتها طول کشید تا افراطیون آمریکا و اسرائیل بهانه جدیدی برای تبلیغات دیگری علیه ایران دست و پا کنند.“
نکته دومی که امین زاده به آن اشاره کرد “موفقیت ایران در پیشبرد صنعت صلحآمیز هستهای” بود و اینکه: ”مشکل اساسی استراتژی هستهای ایران، سیاسی است. سیاست خارجی غلطی است که بدون درک درست از مقاصد افراطیون آمریکا در دنیای پس ازجنگ سرد اتخاذ شده است و در نتیجه این پیشرفت ارزشمند در ایران را با مقاصد تبلیغاتی افراطگرایان آمریکایی سازگار نموده است. همزمانی موفقیتهای هستهای ایران با استراتژیهای ماجراجویانه افراطیون آمریکا میتوانست باعث هیچ مشکل مهمی نشود اگر ایران، به درستی به ضرورت خنثی نمودن مقاصد افراطیون آمریکا توجه داشت. بیتوجهی نسبت به این وجه خطرناک؛ به دولت اصلاحات هم فشار میآورد اما پس از دولت اصلاحات باعث شد که ایران در مسیر خطرناک مواجهه با جامعه بینالمللی قرار گیرد. پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شود (یعنی بزرگترین شکست سیاست خارجی ایران پس از انقلاب اسلامی) و ایران در مسیر تندشونده فشارهای گوناگون جامعه جهانی قرار گیرد. هرچند مخالفت غالب نخبگان غربی و بخصوص آمریکاییها مانع برخورد نظامی حتی محدود با ایران شده؛ اما اگر ایران خود درصدد اصلاح شرایط نباشد؛ هر زمان ممکن است این وضعیت تغییر نماید. ایران باید اشتباه خود را با کمترین خسارت ممکن جبران کرده و به اعتمادسازی مجدد با جامعه جهانی بازگردد و با کمک جامعه جهانی و خردمندان جهان از جمله نخبگان مخالفت جنگ در آمریکا، برنامه افراطیون آمریکا علیه ایران را متوقف و روند کنونی را به سمت حل مشکلات خود از طریق گفتوگو تغییر دهد. توسعه صلحآمیز هستهای ایران بدون اعتمادسازی با جامعه جهانی از ابتدا نیز ممکن نبود و پس از این نیز جز در چنین مسیری ممکن نخواهد شد”.
سیاست خارجی دولت کنونی ایران، مورد سومی بود که امین زاده به آن اشاره کرد و از جمله اظهار داشت: “این سیاست افراطی گاه سازگاری زیادی با تبلیغات نظامیگرا در آمریکا پیدا میکند. خطرناکترین وجه این سیاست فقدان استراتژی خروج از بحران است. ماجرای هولوکاست نمونهای از این سیاست خارجی است. تردید در مورد واقعیت هولوکاست موضوع جدیدی نیست و به کرات در سطوح مختلف نخبگان اروپایی و آسیایی مطرح شده است اما طرح آن توسط رئیسجمهوری ایران مسئله دیگری بود و هرچند مخالفان اسرائیل در جهان را خشنود کرد، اما حاصل کار بسیار مشکلآفرین گردید. ظاهرا بنا بود طرح مسئله هولوکاست و در کنار آن نابودی اسرائیل یا جابهجایی اسرائیل، جامعه غرب یعنی حامیان اصلی اسرائیل را به چالش کشانده و موضوع هستهای ایران به عنوان بحران اساسی بینالمللی ایران را تحتالشعاع قرار دهد. اما عملا این مسئله بهرغم تاثیرات پوپولیستیاش در کشورهای اسلامی، به صورتی ساده به ضد خود بدل شد و به دو نتیجه تکاندهنده منجر گردید. اول آنکه به بزرگترین پیروزی صهیونیستها در مجمع عمومی سازمان ملل از بدو تاسیس منجر شد. یک اجماع جهانی در حمایت از هولوکاست شکل گرفت. قطعنامهای به اتفاق آرا در مجمع عمومی علیه اظهارات رئیسجمهور ایران صادر گردید؛ به داستان پرمناقشه ادعایی هولوکاست، رسمیت ابدی بخشید و هرگونه خدشهای در مورد آن را ممنوع نمود. دوم آنکه: فشار به ایران بهشدت افزایش یافت و ادعاهای آمریکا در مورد مقاصد نظامی هستهای ایران باورکردنیتر گردید و درباره رابطه میان توسعه هستهای ایران و مواضع ضداسرائیلی ایران بهشدت تبلیغ شد. دولتهای غربی نسبت به تشدید فشار در مورد برنامه هستهای ایران مصممتر شدند و چهره سیاست خارجی ایران ماجراجویانهتر از گذشته جلوهگر شد. این پدیده نشان داد که ماجراجویی به هر شکلی در سیاست خارجی ایران نیز در خدمت ماجراجویان آمریکایی و اسرائیلی قرار میگیرد، فرصت اعمال فشارهای جدی علیه ایران را به آنها میدهد و بر تهدیدات علیه امنیت ملی ایران میافزاید.”
”ماندن نظامیان آمریکا در منطقه” مورد چهارم بود که امین زاده آن را چنین مورد بررسی قرار داد: “مهمترین محمل افراطیون نظامی آمریکاییان برای توجیه تداوم حضور گستردهشان در منطقه تداوم تهدیدات تروریستی و ضرورت مبارزه با تروریسم در منطقه است. تداوم این تعامل خشونتبار هر روز برای منطقه هر روز بحرانزاتر و کشندهتر خواهد شد. برهم زدن این وضع نیازمند همکاری کشورهای موثر منطقه و بیرون منطقه، برای برقراری امنیت در منطقه و منتفی کردن توجیه نظامیگرایان آمریکایی است. آمریکاییان با مواضع مخالفان جنگ در جهان از این منطقه خارج نخواهند شد. تهدیدات تروریستی علیه نظامیان آمریکا نیز فشار غیرقابل تحملی نیست و گاه به دولت آمریکا کمک میکند که افکار عمومی کشورش را نسبت به ادامه این وضع قانع نماید. در چنین شرایطی نقش یک سیاست خارجی درست و مدبرانه در ایران بسیار میتواند کارساز باشد. سیاست مدبرانهای که بهرغم همه موانع پیشروی ایران و همه لطمات سالهای اخیر، همچنان میتواند ایران را از یک متهم درجه اول بحرانزایی در منطقه به بازیگر درجه اول منطقهای، برای بحرانزدایی و ترویج صلح در این منطقه بدل کند.طبعا ما در این همایش همنظریم که جنایت خونبار تروریستها در نیویورک و تجاوز خونبارتر آمریکا به افغانستان و عراق پایان ماجراجوییهای افراطیون آنسو و اینسوی عالم نیست. این روند میتواند ادامه یابد و هر روز دولت و ملت دیگری را در معرض تهدید قرار دهد. تنها همکاری واقعی، همهجانبه و اعتمادساز دولتها، نهادهای بینالمللی و سازمانهای مدنی در جهان میتواند روند جدیدی را در روابط جهان حاکم کند و اعتمادسازی و گفتوگو را به جای تجاوز وخشونت در روابط میان کشورها حاکم گرداند. بیتردید اگر ایران مسیر انزواگرایانه و ماجراجویانه کنونی را در سیاست خارجی خود تغییر دهد، ایران کلیدیترین کشور منطقه خود در مدیریت این فرآیند خواهد بود. فرصتی که پس از 11 سپتامبر برای دولت اصلاحطلب ایران فراهم شد و سپس در گردباد افراطگرایان ماجراجو گرفتار آمد. اما همچنان میتوان امیدوار بود که در صورت تغییر رویه کنونی در سیاست خارجی ایران، بتوان فرصتهای تاریخی ایران در این زمینه را بازسازی نمود و البته هر سیاستی که توسط دولت اعمال شود، نقش همهجانبه و معطوف به عمل خردمندان ایرانی از جمله خردمندان بیرون دولت و غیرمرتبط با دولت ضروری و کارساز است.”
جامعه مدنی ضعیف و پروژه دموکراسی
سهراب رزاقی، سخنران بعدی مقاله خود را با عنوان ”جنبش جهانی صلح، جامعه مدنی ایرانی و خواب زمستانی” ارائه و تاکید کرد که: “جنبش صلح بیرون از گفتمان های مسلط و نهادهای رسمی که مردم آنها را در ایجاد صلح پایدار ناتوان می بینند رخ می دهد. جنبش صلح در واقع، نمایانگر یأس وناامیدی مردم از دولتمردان، سیاستمداران و روندهای سیاسی برای ایجاد صلح پایدار وتلاش آنان برای ارائه طرحها، الگوهای بدیل و خلق ابتکارات جدید اجتماعی است.“
وی ادامه داد: “جنبش های صلح حیات اجتماعی انسانهای صلح طلب را در زمانها و مکانهای متعدد به نمایش در می آورند. جنبش صلح از خلال بسیج اجتماعی، نیروی اجتماعی می آفرینند و به اداره وسازماندهی آنان می پردازند. این نیروهای اجتماعی محصول خود جنبش است. جنبش صلح برای هدایت نیروی اجتماعی و دستیابی به موفقیت، نیازمند تدابیر نخبه ای، سازمانی انعطاف پذیر، سازگار، مستقل، دموکراتیک و غیر سلسله مراتبی هستند. موفقیت یا عدم موفقیت جنبش صلح به عواملی مانند : ترکیب بازیگران و فعالان جنبش، مهارتهای رهبری، قدرت بسیج و دسترسی به منابع اعم از بالقوه و بالفعل ، روابط و مناسبات افراد و سازمانهای درون جنبش، انتخاب استراتژیها و تاکتیک ها، ارتباط جنبش با سایر بازیگران و جنبشها، میزان توانمندی و قدرت کانونهای مقاومت و محیط سیاسی که درآن عمل می کنند و همچنین به کانالهای که برای دسترسی به مردم و سیاستگذاران خلق می کنند و اتحادها و ائتلاف هایی را که شکل میدهند و… بستگی دارد. در جنبش های صلح فرایند تقلید و تمایز گذاری، تکرار و یاد گیری به طور همزمان رخ میدهد. فعالان جنبش، ساختارها و مدل هایی را از پیشنیان خود به ارث می برند، اما در همان حال ضمن درس گیری از جنبش های پیشین سعی می کنند ساختارها و مدل هایی جدیدی را خلق کنند و ابتکارات جدیدی را شکل دهند. جنبش صلح مانند سایر جنبش های اجتماعی در قرن بیستم دارای ایدهها، عناصر گفتمانی، الگوهای رفتاری، ارزشی، چهرهها، و ایدیولوژی خاص است و از زبان و ادبیات خاصی استفاده می کند.“
او در ادامه از موج های مختلف صلح خواهی در جهان سخن گفت و تاکید کرد که: “سرپیچی عده ای هر چند کم از شرکت در جنگ، می تواند نمایشگر اعتراض عمومی علیه آن باشد. توده های مردم، اگر که در معرض تبلیغات مسموم قرار نگیرند، هرگز هوای جنگ در سر ندارند. باید به آنها در مقابل این تبلیغات مصونیت داد. باید فرزندان خود را در مقابل نظامی گری «واکسینه» کنیم؛ و این کار زمانی ممکن می گردد که آنان را با روح صلح طلبی تربیت کنیم.“
رزاقی در ادامه به نکته دیگری اشاره کرد: “در هنگامه ای که در اقصی نقاط جهان میلیونها نفر در مخالفت با جنگ و جنگ طلبی به میدان آمده بودند در کشورمان گروهها و نهادهای مدنی در خواب زمستانی آرمیده بودند هیچ حرکت و جوششی در آنها دیده نمی شد آنان حتی نظاره گر ماجرا هم نبودند چرا؟”
او خود در پاسخ گفت: “یکی از دلایل مهم آن فقدان سنت صلح طلبی در تاریخ ایران زمین است حتی حرکتی در جهت صلح میان متفکران و روشنفکرانمان نیز وجود نداشته است نه تنها در تاریخ گذشته که در ادبیات معاصرمان هم جای صلح و پرداختن به صلح طلبی خالی است.
عامل دیگر ویژگی و مختصات جامعه مدنی در ایران است جامعه مدنی در ایران گسسته است نه پیوسته. گسستگی آن ناشی از شکاف های چندی است که در این عرصه وجود دارد. مانند شکاف جامعه مدنی سنتی و جامعه مدنی مدرن، شکاف سازمان های جامعه مدنی مذهبی و سکولار، شکاف سازمان های جامعه مدنی مرکز (تهران ) و پیرامون (شهرستان ) و…. بر اثر گسست ها و شکاف های بالقوه و بالفعل، گروهبندی های در جامعه مدنی شکل گرفته است که عامل درگیریها و نزاع ها در این عرصه می شود. نا کارایی و ناکارآمدی از مختصات و ویژگی های دیگر جامعه مدنی در ایران است. جامعه مدنی نمی تواند باورت کارا و کارآمد به نیازها و مطالبات گروههای اجتماعی و جوامع محلی پاسخ دهد.چون به مثابه یک سازمان حرفه ای عمل نمی کنند. به همین خاطر جامعه مدنی نمی تواتد تقاضاها و مطالبات گروههای اجتماعی را بطور موثر نمایندگی کند. “
داود هرمیداس باوند استاد بین الملل دانشگاه دیگر سخنران این همایش بود که از لزوم اتخاذ روش های مسالمت آمیز برای حل اختلافات بین المللی سخن گفت.
جلوگیری از پیش آمدهای نگران کننده
داود هرمیداس باوند در مقاله خود تحت عنوان “حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات بین المللی” با اشاره به راه های مختلف برای حل درگیری های بین المللی، اظهار داشت: “امروزه بسیاری از دانشمندان ایران معتقدند قرین مصلحت است که اختلافات راجع به مسئله تکنولوژی هسته ای و مسائل دیگر از طریق مذاکرات سازش یا گروه 1+5 و همچنین مذاکرات دو جانبه حل و فصل شده تا بدین طریق از پیش آمدهای نگران کننده جلوگیری شود.“
با پایان سخنان باوند که بر انجام گفت و گوهای سازنده تأکید داشت، مهندس ژیلا شریعت پناهی به عنوان کارشناس حفاظت در برابر تشعشعات رادیو اکتیو به جهت اهمیت موضوع استفاده از انرژی هستهای پرسید: “بر فرض اینکه در شرایط فعلی، ساختن نیروگاههای هسته ای در اولویت باشد، چرا کسانی که چرنوبیل را ساختند و آن فاجعه انسانی و زیست محیطی را آفریدند، بطوری که پس از 22 سال از آن اتفاق، آلودگی های زیست محیطی آن منجر به افزایش 40 درصدی سرطان حتی در کشور سوئد در چند صد کیلومتری از محل حادثه شده است، بایستی مسئول ساخت و ایمنی هسته ای آن باشند؟”
او در ادامه با تأکید بر لزوم حفظ منافع ملی و جلوگیری از تشدید جنگ سرد که همان تشدید تحریمهاست، بهترین شعار در شرایط فعلی جهان را شعار خلع سلاح عمومی هسته ای، شیمیایی و میکروبی عنوان کرد.
به این ترتیب محمد حسین رفیعی مسئول نشست دوم همایش علمی “صلح پایدار؛ راهی پر فراز و نشیب” پایان این همایش را که در دفتر کانون مدافعان حقوق بشر برگزار شده بود، اعلام کرد تا این همایش طنینی باشد برای جلوگیری از جنگ و گسترش صلح در جهان.