داگلاس هاردن
عرصه سیاست جهانی مدت هاست که مکان تردیدهاست و اغلب همه را شگفت زده می کند. جواب ساده ای در سیستم بین المللی وجود ندارد و راه حل های آسانی برای مسائلی که کشورها با آن روبرو هستند نمی توان پیدا کرد.
د رعصر جهانی شدن، که در آن اقتصاد ها، فرهنگ ها و جوامع با شبکه ای از ارتباطات بین المللی و سلسله ای از روابط و وابستگی های متقابل، به هم گره خورده اند، دولت ها به ناچار با مجموعه رو به افزایشی از مسائل دست به گریبان هستند و به ناچار بر سیستم بین المللی تاثر می گذارند.
سال های سال و در دوران جنگ سرد، آمریکا در تمام کشورهای چهان سوم، که تمایلی به سمت کمونیسم پیدا می کردند، دیکتاتورهایی بوجود آورد و حمایت کرد. مارکسیسم مدت زیادی برای کشورهایی که در مرتبه پائین هرم سرمایه داری قرار داشتند و راه حل طبقاتی که از خوان نعمت بهره ای نبرده بودند را، کمونیسم را به عنوان راه حل موعظه می کرد. گویا اتحاد طبقات اجتماعی و بازتوزیع ثروت مساله را حل می کرد. این سیستم مانند بازی دومینو در مجموعه ای از کشورها پیاده شد: چین، کوبا، کره شمالی، ویتنام جنوبی، و لائوس، همچنان به همان سیستم حکومت اداره می شوند.
معماران سیاست در آن زمان، و شاید از همه برجسته تر جرج کنان، که سیاست بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا را طراحی می کرد، می گفت آمریکا به هر وسیله ای که شده باید از گسترش بلوک شرق در کشورها دیگر جلوگیری کند. این کار بیشتر با حمایت از دولت ها، حمکرانان و دیکتاتورهایی انجام می شد که آمریکا آن ها را سر کار آورده بود. آنها با بی اعتنایی به خواست های مردم خود و سرکوب حقوق بشر در کشور خود، در آن زمان مطلوب ترین پاسخ در برابر کمونیسم به شما می آمد؛ یا لااقل اینگونه تصور می شد.
با این وجود آمریکا به خوبی آموخت که مسائل پیچیده سیستم بین المللی نیازمند فکر و مطالعه بیشتری است. آگوستو پینوشه در شیلی و شاه ایران نمونه هایی از دولت هایی است که یا آمریکا آنها را سرکار آورد یا از آنها حمایت می کرد، ولی هر دو از حکومت برکنار شدند و آنچه به جای آنها آمد مشکلات زیادی را برای آمریکا معاصر ایجاد کرده است. محمد رضا پهلوی، شاه ایران از سپتامبر 1941 تا انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 بر ایران حکومت کرد. در اوائل دهه 1950 بحران سیاسی در ایران توجه رهبران غرب را به خود جلب کرد. در 1951، محمد مصدق، نخست وزیر ملی گرای ایران صنایع نفت این کشور را، که توسط شرکت نفت ایران و انگلیس اداره می شد، ملی کرد.
با رهبری مصدق، مجلس ایران به اتفاق آرا به ملی شدن صنایع نفت و خلع ید از شرکت انگلیسی رای داد و بدین ترتیب از نفوذ و اعتبار زیادی در منطقه برخوردار شد. شرکت نفت ایران و انگلیس از اجداد شرکت بریتیش پترولیوم امروزی است.
سیاستمداران آمریکایی در هنگام روی کار آمدن آیزنهاور، همگی نگران گسترش کمونیسم از طریق سرنگون کردن دولت ایران بودند و آنرا شروع گسترش کمونیسم به خاورمیانه می پنداشتند. قبل از انتخابات ریاست جمهوری 1952 آمریکا، بریتانیا و آمریکا مشترکا تلاش می کردند مصدق را از کار برکنار کنند؛ پروژه ای که به «عملیات آژاکس» معروف است.
آمریکا که هزینه عملیات را تامین می کرد سعی داشت از طریق نطامیانی که به شاه وفادار بودند مصدق را سرنگون سازد. دستور خلع مصدق و انتخاب سپهبد زاهدی به جای او به تائید آمریکا و بریتانیا رسید.
علی رغم همه هماهنگی ها و برنامه ریزی ها، کودتا علیه مصدق شکست خورد و شاه به بغداد فرار کرد و نهایتا به رم رفت. این از خصلت های بارز شاه بود که در مواقع بحران سیاسی نمی توانست تصمیم بگیرد. بعد از دوره ای کوتاه در تبعید و با کودتای دوم به کمک کشورهای غربی، شاه به ایران بازگشت. مصدق دستگیر شد و به سه سال حبس محکوم شد و تا آخر عمر در حصر خاگی به سر برد. زاهدی جانشین او شد.
طرفداری شاه ایران از فلسفه و سنت های غربی، شهروندان سنتی و مسلمان ایرانی را از شاه و دولت او ناخشنود می کرد. مسلمانان سنتی که طرفدار شریعت بودند، خواهان یک دولت مدرن و سکولار نبودند؛ آنها خواهان دولتی اسلامی با تمام ابعاد آن بودند. شاه در نظر آنها نماینده غرب و دموکراسی لیبرال بود. آنها خواهان دولتی دینی و قطع نفوذ غرب بودند.
شاه تا سال 1979 ادامه داد و با انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله خمینی سرنگون شد.
مساله گروگانگیری، 444 روز در عناوین برجسته خبری آمریکا بود. آنها با انتخاب رونالد ریگان در 20 ژانویه 1981 آزاد شدند.
آنچه از آن زمان تا کنون دنبال شده است الگویی از یک حکومت اسلامی است که خواهان ریشه کن کردن دولت اسرائیل و پیگیری قاطعانه تولید سلاح هسته ای است.
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران و جمهوری اسلامی اکنون به یکی از مساله ساز ترین کشورهای جهان تبدیل شده است. یک ایران هسته ای مانند یک انبار باروت در خاورمیانه خواهد بود، که به احتمال قوی عکس العمل اسرائیل را به دنبال خواهد داشت که به نوبه خود به جبهه بندی جهانی بلوک اسلامی در برابر دموکراسی های غربی منجر خواهد شد.
ایرانی ها تا کنون بسیار هوشمندانه اهداف برنامه هسته ای خود را صلح آمیز توصیف کرده اند تا فرصت داشته باشند به اندازه کافی مواد برای تولید سلاح در اختیار گرد آوری کنند.
شاید آمریکا و بریتانیا، می توانستند زمان و منابع بیشتری را به مطالعه و شناخت اختصاص بدهند و امکان نفوذ کمونیسم در ایران را بیشتر مطالعه می کردند وشاید می توانستند از حکومتی که بیشتر تابع خواست مردمش بود حمایت کنند.
آن وقت آیا ما با مسائلی که امروز با آن روبرو هستیم مواجه بودیم؟ آیا ایران به چنین معضلی در دنیای امروز بدل می شد؟
به یاد داشته باشیم که جواب آسانی برای مسائل بین المللی نمی توان یافت.
منبع: مکون- 2 اکتبر- 2011