نگاه‎ ‎‏♦ کتاب

نویسنده
مرضیه حسینی

‏”عقرب روی پله های را آهن اندیمشک یا از این قطار خون می چکه قربان!” روایتی است تصویری از جنگ و همه ‏آدم هایش. تصویری بدون تقدس گرایی های رایج و به دور از نگاه های ایدئولوژیک.در این کتاب، ما با انسان های جان ‏بر کفی که به خاطر نوع خاصی از نگاه که طی سال های بعد از جنگ در جامعه ترویج یافته یا به تعبیر بهتر؛ القا شده ‏روبه رو نیستیم. سلحشوران این نبرد، سربازهایی در انتظار برگه ترخیصند ! ‏

rahahanandimeshk.jpg

‎ ‎سربازهایی در انتظار برگه ترخیص‎ ‎

‏”کمی آن طرف تر کنار کناری دژبانی با باتوم می کوبید توی سر سربازی که به زانو نشسته بود، می کوبید توی سر ‏سربازی که به زانو نشسته بود، می کوبید می کوبید می کوبید توی سر سربازی که روی زمین افتاده بود.خون از زیر ‏کلاه سرباز راه افتاد آمد، آمد، آمد تا رسید به پله ها و از پله ها بالا آمد و روی پله چهارم جلوی پای او متوقف شد. ‏عقرب تکانی خورد و جلوتر رفت و لبه خون ایستاد…“‏

ثبت ذهنیت شخصیت، یکی از تکنیک هایی است که نویسندگان دوران مدرن برای فرار از واژه پردازی های افراطی – ‏که دیگر نخ نما شده بود - به کار گرفتند. آنان تصویرهای ایجاد شده را در ذهن به یاری واژه ها پرداخت کردند تا ‏آثارشان حاصلِ نگاه به درون باشد و نه روایت گری صرف. “عقرب روی پله های را آهن اندیمشک یا از این قطار ‏خون می چکه قربان!” نیز روایتی است تصویری از جنگ و همه آدم هایش. تصویری بدون تقدس گرایی های رایج و ‏به دور از نگاه های ایدئولوژیک.در این کتاب، ما با انسان های جان بر کفی که به خاطر نوع خاصی از نگاه که طی ‏سال های بعد از جنگ در جامعه ترویج یافته یا به تعبیر بهتر؛ القا شده روبه رو نیستیم. سلحشوران این نبرد، ‏سربازهایی در انتظار برگه ترخیصند ! ‏

‎ ‎روایتی به شدت سنت شکن‏‎ ‎

از “حسین مرتضائیان آبکنار ” دو مجموعه داستان به نام های “کنسرت تارهای ممنوعه 78 ” و “عطر فرانسوی 82 ” ‏انتشار یافته بود که هر دو؛ تا حدود زیادی به جنگ و حواشی آن مرتبط بودند. اما ‏‎”‎آبکنار” در اولین رمانش ‏‏”عقرب…” به طور مستقیم وارد فضای جنگ شده و روایتی به شدت سنت شکن و غیر کلیشه ای از این پدیده به ‏مخاطب تحویل داده است. به طوری که در سراسر داستان از مرگ و ویرانی سخن به میان می آید و از دفاع “ مقدس” ‏خبری نیست : “راننده آیفا، که از چشم چپش خون می چکد و 20 تا تخم مرغ را با دست خونی می خورد، کابوس ‏استخر زنانه که آتش گرفته و سربازی که زیر نور ماه کتاب می خواند و عقرب که نماد همه چیزهای بد است و…”.‏

این ها همه تصویرهایی است که “ آبکنار” از جنگ هشت ساله ارائه می دهد و در اولین جمله کتاب تاکید می کند که ‏تماماً واقعی است. این ها شاید با ذهنیت های تلقینی و ارتجاعی بعضی نسبت به مقوله جنگ و دفاع مقدس؛ چندان ‏سازگار نباشد اما این قابلیت را دارد که زاویهدید و نوع نگاه ما را تا حدود زیادی ترمیم کند.‏

‎ ‎اولین رمان ضد جنگ ایرانی‎ ‎

آخرین کتاب “حسین مرتضائیان آبکنار “، به نوعی شاید اولین رمان ضد جنگ ایرانی باشد. قصه ای که با دوری جستن ‏از نگاه های ایدئولوژیک و بیان واقعیاتی راجع به پشت صحنه جنگ – که هیچ گاه به طور رسمی بیان نشده اند – ‏خوانشی منتقدانه از نبرد هشت ساله ایران را به تصویر می کشد. کتابی که از سوی سایت های اصول گرا و حامی ‏دولت به شدت نقد و تخریب شد؛ تا آنجا که “محمدرضا سنگری ” دبیر علمی جایزه کتاب دفاع مقدس در آبان ماه 86 و ‏در حاشیه برگزاری جشنواره دفاع مقدس در مورد آن گفت: “این کتاب ضد دفاع مقدس است و ارزش های آن را ‏مخدوش می کند. با این وجود ما نافی اعتبار ادبی آن نیستیم. در واقع می توان گفت که این کتاب با معیارهای جایزه ما ‏نمی خواند و در دفاع از دفاع مقدس نیست و تصویری زیبا از آن به دست نمی دهد ” ‏

با این وجود در اغلب جوایز خصوصی که امسال در ایران برگزار شد کتاب “آبکنار” توانست برنده جایزه شود.‏

mortezaeean.jpg

‎ ‎شخصیت هایی فارغ از دغدغه های معنوی‎ ‎

‏”آبکنار” چهل و یک ساله است. یعنی در سال های آخر جنگ که قصه حول محور آن می چرخد حدوداً بیست ساله بوده ‏و قاعدتاً جبهه هم رفته است؛ حالا یا به عنوان سرباز وظیفه یا به عنوان بسیجی. ولی معلوم است که جبهه را دیده و ‏جنگ را با تمام وجود حس کرده است. این را می شود از تمام جمله بندی ها و شخصیت پردازی های او فهمید. ‏

شخصیت هایی که بی پروا از همه قید و بندهای مرسوم برای ایجاد همذات پنداری مخاطب با دفاع مقدس می گریزند و ‏اعلام می کنند که در جنگ چه برنده باشی و چه بازنده، یک چیز مهم است. این که “ همه مردن، همه شهید شدن. ‏‏”آبکنار” در این کتاب شخصیت هایی لزوماً روایت گر را آفریده است که بازی های زبانی و شیطنت های کلامی از ‏ویژگی های تفکیک ناپذیر آنان است. شخصیت هایی که “انسان” را بازسازی می کنند و فارغ از دغدغه های معنوی؛ ‏نیازهای دنیوی دارند. هوس سیگار می کنند و کابوس استخر زنانه ای را می بینند و در آتش امیال شخصی، شعله ور ‏می شوند. کابوسی که از نیازهای انسانی سرچشمه می گیرد و چند جا به صورت سر بسته به آن اشاره می شود. ‏

‎ ‎عبور از خط قرمزها‎ ‎

به جرات می توان گفت که نویسنده خارج از هر گونه تقدس گرایی های عرف و یک جانبه گرایی و در بعضی موارد با ‏عبور از خط قرمز ها، واقعیات جنگ را به تصویر کشیده است. صحنه هایی که گاه به دلخراشی یک نبرد واقعی ‏خواننده را در فضای دلخواه قرار می دهد. ‏

‏”آبکنار” در کتابش با بیان جزئیات به صورت پراکنده و مقطع؛ به جنبه روایی مستند داستان کمک به سزایی کرده ‏است. هر فصل به تنهایی هویت مستقل دارد و می توان با نگاهی مو شکافانه گرایش زیاد به داستان کوتاه را در آن ‏مشاهده کرد. ‏

نوعی تقدیرگرایی و ناگزیری نیز بر فضای رمان حاکم است. گویی هیچ راه فراری وجود ندارد و این سرنوشت است ‏که برای شخصیت ها تصمیم می گیرد. شاید به همین دلیل باشد که فضای دلهره بر ماجرا حاکم است.از لحاظ ‏روانشناختی؛ دلهره احساسی است زاییده رویارویی با ناشناخته ای در طبیعت، حکومت، مردم یا خود. پس می توان ‏نتیجه گرفت که جنگ برای سربازان این کتاب پدیده ای ناشناخته و ناملموس است و از بد حادثه یا جبر طبیعت در این ‏زمان و مکان گرفتار آمده اند. شخصیت ها در طول داستان با این قضیه درگیرند و همه اعمال شان تحت تاثیر این خط ‏مشی اصلی است. ‏

شاید تنها ایرادی که بتوان بر این کتاب وارد کرد این است که بیش از اندازه درگیر فرم و سبک است و این گاهی ‏خواننده را خسته می کند. ‏

کاری که نویسنده در بعضی فصول رمان انجام می دهد – به اعتقاد نگارنده – در واقع بروز رگه های نوعی فرمالیسم ‏پست-مدرنیستی است که در شیوه نگارش کتاب به چشم می خورد و خصوصاً با نحوه به پایان بردن داستان به اوج خود ‏می رسد: “من شهید شده ام”. ‏

در آخر برای اینکه بحث را جمع کنم و به یک جمع بندی کلی برسم؛ خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم.شاید ‏چون بعد از خواندنش، چند روزی از تکرار و روزمرگی فاصله گرفتم. نمی دانم ! پس اگر اعتقاد دارید که ادبیات ‏داستانی ما در سال های اخیر زاینده پدیده ای نو در این حرفه نبوده است، “عقرب روی پله های را آهن اندیمشک یا از ‏این قطار خون می چکه قربان!” را از دست ندهید. همین !‏