خدا کند احمدی نژاد حرف تازه ای نزند

نویسنده

solmazsharif.jpg

در شهری که زندگی می کنم، پس از مدتهای طولانی توانستم حساب بانکی باز کنم. پس از هر پرس و جویی بانکدار می گفت مشکلی نیست و این مدارک را لازم داری.

مدارک را تمام و کمال جمع آموری می کردم و به بانک می رفتم اما در همان ابتدا و پس از دیدن پاسپورتم، باید برمی گشتم چرا که می گفتند ببخشید ما با ایران کار نمی کنیم.

در شهری که زندگی می کنم، بعد از این همه سختی برای باز کردن حساب، پولی نمی توانم برای مادرم بفرستم تا بدهی هایم را صاف کند چون با ایران کار نمی کنند.

در شهری که زندگی می کنم، بیشترین مخالفان رئیس جمهور آمریکا وجود دارند که رئیس جمهورشان را دیوانه صدا می کنند و با رئیس جمهور کشور من مقایسه اش می کنند. از بین اینهمه کشور در این دنیای بزرگ.

در شهری که زندگی می کنم این روزها آشوب است. نه برای شهروندانش بلکه برای من. این شهر مهمان دارد.محمود احمدی نژاد امروز به نیویورک می آید و در چند روز گذشته روزنامه ها و کانال های این شهر مرا دیوانه کرده اند.

چرا گوشهای رئیس جمهور تاب شنیدن صدای فریاد ما را نداشت اما امروز این همه فریاد را تاب می آورد؟ چرا رئیس جمهور گوش خبرنگاران وطنی را بیخ تا بیخ می برد اما در برابر سوالات تحقیر آمیز خبرنگاران خارجی گوش تیز می کند؟

در لحظه لحظه های این روزها در حال شکستنم. شاید از این باب دم به دم بر تلخیم افزوده می شود.

من اگر فریاد بر سر رئیس جمهور کشورم برآورم حق دارم. باور نداری؟ نداشته باش. مهم نیست. این حق من است اما تو حق نداری که غرور جوانان کشورت را اینچنین بشکنی. باور کن نداری برادر.

مصاحبه تلویزیونی محمود احمدی نژاد با کانال سی بی اس به سرعت نور در سرتاسر این شهر پیچید و احتمالا در سرتاسر این کشور.مصاحبه گر چنان با لحنی گستاخانه از وی سوال می پرسد: “تو چه فکری کرده ای؟ ” که انگار …

حتی سوالش در خصوص توهین احمدی نژاد به آمریکاییها با پیشنهادش برای حضور در منطقه مقدس این شهر و کشور، خم به ابروان شخص جناب رئیس جمهور نیز می کشاند.

اما چه شد؟ کدام یک از خبرنگاران ایرانی جرات چنین لحن صحبتی را دارند؟ کدامیک از آنان حتی حق انتقاد به وی، حتی با لحنی مودبانه را دارند؟ مگر غیر از آن است که هر روز خبر تازه ای از محدودیت جامعه مطبوعات ایران به گوش می رسد. چندی پیش فکر می کردم، از این به بعد چند نفر پای بیانیه های انجمن صنفی مطبوعات را امضا خواهند کرد؟ نه از برای ترس بلکه از برای مهاجرت.

با رفتار احمدی نژاد، غرور من له شد. غرور صد ها جوان دیگر ایرانی هم له شد. از وبلاگ هایشان این هویداست.

مثل صحنه های یک فیلم در ذهنم مرور می کنم. به یاد می آورم تاریخ باستانی کشورم را آمریکاییهای پا به سن گذاشته با جشن دو هزار ساله ای که قبل از تولد من برگزار شده بود، می دانند و امروز با افتخار از آن برایم می گویند بدون آنکه بدانند این خاطره به سان سیب ممنوعه است که من نباید آن را به یاد داشته باشم.

به یاد می آورم که با حضور خاتمی در سازمان ملل چگونه شکوفه دادم. آن زمان 20 سال بیشتر نداشتم و چه افتخاری از نام ایران می کردم گویی در خود بهشت دارم زندگی می کنم.

حداقل آرزویی که می توانم بکنم این است که حداقل رئیس جمهور طی سفرش به اینجا حرف تازه ای نزند تا آشوب دوباره ای به پا کند. به خدا آبرو داریم. همین یک غرور برایمان مانده بود که آنهم شکست!