مسعود شفایی
احتمال گرم تر شدن روابط ایران و آمریکا در اوائل ماه ژوئن سال گذشته رو به افزایش بود. باراک اوباما تنها پنج ماه پیش از آن مقام ریاست جمهوری را تحویل گرفته بود و وعده داده بود اگر ایرانی ها بخواهند مشت بسته خود را باز کنند، ایالات متحده نیز دستش را به سوی رهبران جمهوری اسلامی دراز خواهد کرد. رهبری ایران که پیش تر از سوی دولت بوش در “محور شرارت” جا گرفته بود، ناگهان متوجه شد خواندن ایالات متحده به عنوان “شیطان بزرگ” درحالی که نام وسط رئیس جمهورآن حسین است، کار دشوارتری شده است. اوباما حتی حق ایران برای غنی سازی اورانیوم را به رسمیت شناخت، چیزی که دولت قبلی آمریکا از قبول آن سر باز می زد.
درهمان حال در ایران نیز یک جهت گیری سیاسی جدید در راه بود. کشور نه تنها با تورم رو به تزاید و معضل بیکاری دست و پنجه نرم می کرد، بلکه از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد هدف سه دور از تحریم های شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفته بود. درحالی که دو سوم جمعیت این کشور را جوانان زیر 30 سال تشکیل می دهد و این عده برای کسب آزادی های بیشتر فشار وارد می کردند، رئیس جمهور فعلی دیگر یک نامزد محبوب برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 نبود.
در آخرین هفته های همایش انتخاباتی، جوانانی که هرچه بیشتر روشن شده بودند، برای حصول اطمینان از عدم انتخاب مجدد احمدی نژاد به حرکت درآمدند. همانطور که میرحسین موسوی نامزد اصلی اصلاحات و رهبر نهایی جنبش سبز روز قبل از انتخابات تعبیر کرد، حال و هوای کشور “شبیه اولین روزهای پس از انقلاب” شده بود.
با این حال، آقای موسوی به هیچ وجه دشمنی برای نظام محسوب نمی شد. او که تقریباً برای کل دوره هشت ساله جنگ ایران- عراق در مقام نخست وزیری خدمت کرده بود، احترام افراد بسیاری در درون نظام را یدک می کشید. در واقع او یکی از چهار نامزدی بود که برای شرکت در انتخابات رئیس جمهوری سال 2009 از سوی شورای نگهبان، نهاد احراز صلاحیت کشور، رد صلاحیت نشده بود. موسوی حتی هم اکنون نیز بر ایستادگی بر سر دیدگاه واقعی خمینی و در چهارچوب قانون اساسی کشور پافشاری می کند.
همین مسأله است که تقلب در انتخابات سال گذشته را به یک واقعیت قابل توجه تبدیل کرده است. موسوی برای جمهوری اسلامی، چهره ای درست در زمانی درست بود: یک انقلابی سابق که آماده هدایت سکان کشور در فضایی کاملاً متفاوت ایجاد شده در کاخ سفید بود. او در خصوص برنامه هسته ای کشور به عنوان موضوع مرکزی سیاست خارجی ایران نیز آشکارا خواستار عدم سازش بر سر حقوق مسلم کشور شده بود. باراک اوباما تنها پنج روز پس از برگزاری انتخابات اعلام کرد تفاوت سیاست ها میان موسوی و احمدی نژاد “ممکن است آنچنان که تبلیغ شده زیاد نباشد”.
گذشته از تفاوت ها در سیاست های این دو، چهره جمهوری اسلامی با ریاست جمهوری موسوی می توانست منفعت زیادی ببرد. در منطقه ای که تحت استیلای کشورهای عربی است، هیأت حاکمه ایران همواره یک استثنا تلقی شده است. آنچه اهمیت بیشتر داشت، بخش دموکراتیک جمهوری اسلامی بود که سرمنشا حاکمیت در رژیم بود. انتخاب یک اصلاح طلب که از نظر اجتماعی رو به پیشرفت بود در مقایسه با رئیس جمهور دست راستی افراطی، می توانست کمک شایانی به مشروعیت رژیم کند. شاید به همین دلیل است که آرای انتخاباتی آنچنان یکطرفه دستکاری شد.
جناح “راست جدید” با انگیزه بقای سیاسی سرانجام ایران را گروگان گرفت. دولت موجود که نمی خواست قدرت را بر سر صندوق های رأی ببازد، نه تنها رژیم را تضعیف کرد بلکه در مواجهه با مخالفان پرطرفدار و رو به افزایش، احتمالاً به زوال خود سرعت بخشید.
ایران در جبهه هسته ای با دور چهارم تحریم های شورای امنیت سازمان ملل و اولین تحریم از زمان بدست گرفتن قدرت توسط باراک اوباما روبرو شده است. توافق مبادله اورانیوم با سوخت هسته ای که واشنگتن در فوریه گذشته آنرا پیشنهاد می کرد، اکنون پس از موافقت ایران در مذاکره با ترکیه و برزیل دیگر مورد بحث نیست. جمهوری اسلامی پس از تقلب شتاب زده در انتخابات، متحمل صدمه قابل توجهی در چهره و جایگاه خود شده است. دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد از همان ابتدا و به طور گسترده غیرمشروع تلقی می شد و رژیم تصمیم گرفت نه تنها بر نتیجه انتخابات پافشاری کند، بلکه به سرکوب شدید معترضان دست بزند. هر زرق و برق “دموکراتیکی” که جمهوری اسلامی در گذشته داشت، اکنون به طور قطع تیره و تار شده است.
نتیجه آشکار دیگر این است که رژیم جایگاه دینی خود را در پیش چشمان مسلمانان بی شماری از دست داده است. در منطقه ای که شمار وفاداران سنی و شیعه به رژیم در حال فزونی بود، همیشه بخش اسلام از جمهوری اسلامی بوده که مرزها را در می نوردیده است. یک سال پس از انتخابات و با توجه با وجود شواهد فراوان از قتل، شکنجه و تجاوز دولتی، حاکمیت اخلاق در رژیم برباد رفته است. تعدادی از آیت الله العظمی ها در طول سال گذشته به طور علنی دولت را زیر سؤال برده اند. آیت الله العظمی فقید حسینعلی منتظری، جانشین سابق خمینی، اینچنین گفته بود: “رژیم نه اسلامی و نه جمهوری است.”
به دنبال سرکوب وحشیانه تظاهرات گسترده در ماه ژوئن، و پیش از سرکوب کامل آن در سی و یکمین سالگرد جمهوری اسلامی در ماه فوریه، امروز خیلی ها فکر می کنند جنبش سبز محو شده است. اما اگرچه خیابان ها خالی تر شده است، جنبش سبز تا پایان راه فاصله طولانی دارد. جنبش همانطور که در یک ضرب المثل فارسی آمده است، “آتش زیر خاکستر است.”
یک جنبش اجتماعی بنیادین در حال ریشه دواندن در ایران است، درست نظیر همان جنبشی که به انقلاب 1979 منجر شد. مخالفان با بهره گیری از شبکه های اجتماعی هنوز در حال تعدیل، یارگیری و رشد هستند. این مهم است که به خاطر داشته باشیم سلطنت خودکامه بیش از یک دهه پس از ظهور مخالفان ضد شاه سرنگون شد.
درحالیکه اهداف نهایی جنبش سبز دور و دراز است و باید موضوع بحث گسترده قرار بگیرد، واقعیت این است که این جنبش هنوز در دوره نوزادی خود است. میرحسین موسوی در عصرگاه سال نوی ایرانی در ماه مارس مطابق سنتی که معمولاً از سوی رهبر عالی دنبال می شود، نامی را برای سال جدید برگزید. او امسال را “سال شکیبایی و استقامت” خواند. این نام باید یاد آور این نکته باشد که اگرچه یک سال از وقایع تکان دهنده ایران گذشته است، اما ممکن است بزرگترین چالش ها در برابر جمهوری اسلامی هنوز در آینده نهفته باشد.
منبع: گاردین- 6 ژوئن