“مرکز رسمی ازدواج موقت تهران”، عنوان یکی از تازهترین سایتهایی است که در راستای ترویج “صیغه” راه اندازی شده؛ پایگاهی شبیه دهها سایت و وبلاگ دیگر که در سالهای گذشته به منظور تسهیل “ازدواج موقت” و البته با مجوز قانونی در شبکههای مجازی به مخاطبان عرضه شدهاند.
طبق ماده ۱۰۷۵ قانون مدنی، نکاح منقطع، صیغه یا ازدواج موقت در قوانین جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته شدهاست. شرایط و ارکان اساسی این پدیده بر اساس قانون عبارتاند از شرایط صحت نکاح دائم به اضافهٔ تعیین مدت مشخص و تعیین مهر معین برای زن. موانع ازدواج موقت نیز همان موانع نکاح دائم هستند.
سایتهایی که به این منظور در سالهای گذشته راه اندازی شدهاند، با در اختیار گذاشتن اطلاعات اعضا و از طریق ثبت نام و پر کردن فرم تقاضانامه اینترنتی، تسهیلاتی را برای برقراری این نوع رابطه در سطح جامعه ایجاد کردهاند.
اگر چه بسیاری از این پایگاههای اینترنتی به ثبت وزارت ارشاد و دیگر نهادهای مربوطه رسیده است و فعالیت آنها قانونی محسوب میشود، اما در پارهای موارد از سوی رسانهها و مسئولان حکومتی با انتقادهایی روبرو شدهاند.
در تازهترین مورد، روز سه شنبه، ۹ خرداد ماه، خبرگزاری مهر اعلام کرده است که وزارت ارشاد شکایتی را علیه “سایتی به نام صیغه در فضای مجازی” تنظیم کرده و مشخصات آن را به کمیته بررسی مصادیق جرایم رایانهای ارسال کرده است تا به زودی از دسترس خارج شود.
صیغه، یا عنوان رایجتر آن “ازدواج موقت” در سالهای گذشته با واکنش مخالفان و موافقان زیادی روبرو بوده است. سیدمحمدعلی موسوی مبارکه، نماینده و عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با استناد به اصول فقهی و شرعی ضمن دفاع از ازدواج موقت، به فراموشی سپرده شدن این ارتباط را دلیلی برای شکست ازدواجهای رایج میداند. اما داریوش قنبری عضو کمیسیون اجتماعی، ازدواج موقت را در “شرایط خاص” میپذیرد، ولی فعالیت سایتهای مجازی در این زمینه را عاملی در راستای تضعیف نهاد خانواده میداند.
با این همه منتقدان اصلی این طرح، نه مقامات مسئول و نمایندگان مجلس که شمار زیادی فعالان جنبش زنان بودهاند؛ آسیه امینی، روزنامه نگار و فعال حوزه زنان یکی از مخالفان این طرح است. او در مصاحبه با روز ابتدا ضمن انتقاد از عنوان و محتوای “ازدواج موقت”، آن را در زمره روابط نابرابر زنان و مردان دسته بندی میکند و میگوید که رواج آن موجب افزایش تبعیض علیه زنان میشود. این مصاحبه در پی می آید.
در سالهای گذشته شاهد افزایش راه اندازی سایتهایی مربوط به “ازدواج موقت” بودهایم و اگر مراجعه کابران به این شبکهها را مبنا قرار دهیم به نظر میرسد چندان با استقبال کمی هم روبرو نیستند. این پدیده از منظر فمنیستی و حقوق زنان چگونه قابل ارزیابی است؟
قبل از اینکه از منظر فمنیستی به ماجرا بپردازیم، اجازه بدهید به واژهای که در صورت سوال شما آمده اشارهای کنم؛ “ازدواج موقت”. اصولا ازدواج به چه دلیلی به عنوان یک روش از سوی جوامع مختلف پذیرفته شده است؟ زن و مرد چرا به فرایند ازدواج تن میدهند؟ تنها دلیل عقلانی و منطقی که باعث میشود افراد به یک زندگی مشترک فکر کنند و حتی دشواریهای چنین زندگیای را بپذیرند تشکیل خانواده است. البته منظورم از دشواریها چهارچوبها و قانون مندیهایی است که در این تعهد بر افراد تحمیل میشود. ازدواج موقت در جامعه ما چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ ازدواج موقت چیزی جز یک رابطه صرف جنسی نیست؛ رابطهای که معمولا با خرید و فروش هم همراه است. موقتی بودن این پروسه به معنی نفی تشکیل خانواده است. بنابراین تشکیل دادن خانواده که مهمترین دلیل ازدواج میتواند باشد - و در جامعهای مثل ایران مقدس هم شمرده میشود - در مفهومی به نام ازدواج موقت وجود ندارد.
اما سوال دیگر این است که در میان زنان و مردان چه کسانی به ازدواج موقت روی میآورند؟ آیا زنی که درون یک خانواده است برای تامین نیازهای جنسی خارج از خانواده امکان استفاده از این نوع از رابطه را دارد؟ طبیعتا خیر. اما این امکانی است برای مردان خانواده، برای اینکه به هوسهایگاه به گاهشان بپردازند.
سوال بعدی؛ آیا زن مجردی که به صیغه روی میآورد، امکانات دیگری غیر از آن برایش وجود دارد؟ آیا صیغه برای او یک تعهد عاطفی است؟ شما به افزایش سایتهای اینترنتی برای رواج صیغه اشاره کردید، اگر به همان سایتها مراجعه کنید مشاهده میکنید که تقریبا به صورت کامل بحثی از رابطه عاطفی نیست. هر چند در ضمن رابطه جنسی و در صیغههای بلند مدت، ممکن است رابطه عاطفی هم به وجود بیاید. اما روابط عاطفی دلیل اصلی رفتن به سمت صیغه نیست.
بنابراین از نگاه فمنیستی صیغه یک رابطه تبعیض آمیز بین زن و مرد همسردار است. صیغه روابط شخصی را دچار خلل میکند و آن را تا سطح نوعی مبادله جنسی تقلیل میدهد.
درواقع صیغه همان روش رفع نیاز جنسی افراد به طور آزاد است که به آن شکل شرعی داده میشود. جامعهای که خرید و فروش روابط آزاد جنسی در آن به علتهای شرعی یا حتا با دلایلی مثل پیشگیری از فساد و جلوگیری از گسترش انواع بیماریهای روحی و جسمی نفی میشود، صیغه که عملا آزادترین نوع روابط جنسی و به نوعی قاچاق انسان، قاچاق بدن و خرید و فروش جسم محسوب میشود در آن آزاد است و تبلیغ هم میشود.
فراموش نکنیم که یکی از مهمترین دلایل روی آوری زنان به صیغه، فقر و نیاز اقتصادی است. دلایل دیگری مثل نیاز جنسی هم البته وجود دارد. بنابراین در همه اینها مساله “نیاز” را میبینیم. اما برای مردان اینطور نیست. اولا بین مرد متاهل و مرد مجرد تفاوت وجود دارد. مساله مرد متاهل مساله توان مالی و هوس است. اما برای مردان مجرد موضوع متفاوت است. آنها مثل همه مردان مجرد نیاز به روابط جنسی دارند. اما آیا صیغه که الزامی در روابط عاطفی در آن وجود ندارد، راه حل این نیاز است؟
با این مقدمه میتوان گفت که صیغه یک رابطه جنسی نابرابر میان زن و مرد است. زنانی که عموما به خاطر فقر به این رابطه تن میدهند، قربانی چند باره این نظام نابرابر هستند.
اما بعضیها در توجیه “صیغه”، مبادلات جنسی رایج در برخی از کشورهای غربی را مثال میزنند و آن را در ضمن آزادیهای فردی دسته بندی میکنند…
اولا در همه کشورهای غربی اینطور نیست. مثلا در سوئد و نروژ، خرید و فروش روابط جنسی تحت هر شرایطی ممنوع است. اما اساسا چرا به سراغ غرب میرویم؟ اینکه در برخی از کشورها خرید و فروش روابط جنسی آزاد باشد دلیلی بر درستی یا نادرستی این پدیده نیست. مساله آزادی روابط جنسی فرق دارد. موضوعی که در غرب وجود دارد و میتوان به عنوان یک سطح یا معیار از آن یاد کرد آزادی روابط جنسی خودخواسته، آن هم بر اساس صوابط خاص است نه خرید و فروش آن. در این جوامع عموما روابط جنسی پیامد روابط عاطفی هستند. روابط عاطفیای که تابع مقررات قانونی نیزهستند. در کشوری مانند نروژ، برای زندگی کردن زیر یک سقف، حتا خارج از ازدواج، تعهد اخلاقی و حتی قانونی و اقتصادی وجود دارد آنهم بدون وجود چهارچوبهایی دینی و شرعی مانند صیغه در اسلام.
اما خرید و فروش روابط جنسی در برخی از کشورهای غربی، نتیجه روابط نابرابر اقتصادی میتواند باشد که بر بسیاری از زنان تحمیل میشود. بسیاری از این زنان به صورت غیر قانونی و به دلیل نیازهای اقتصادی وارد این عرصه میشوند.
بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی و برخی از نمایندگان مجلس از صیغه به عنوان عاملی در جهت ضعف نهاد خانواده یاد کردهاند؛ چه رابطهای میان صیغه و خانواده وجود دارد؟
اول بگویم که شخصا خانواده را یک نهاد مقدس نمیدانم. خانواده یک نهاد اجتماعی است که باید بتواند به کارکرد روابط اجتماعی ما کمک کند. اما صیغه اولین نهادی را که مورد هدف قرار میدهد خانواده است. یعنی نهادی که اتفاقا در کشور ما ایران، یک امر مقدس نیز محسوب میشود.
در قوانین جمهوری اسلامی تشکیل خانواده، از نظر قانونی آغاز یک رابطه نابرابر جنسیتی بین زن و مرد است. (با استثناهایی که خود افراد به وجود میآورند کاری ندارم. دارم از قانون حرف میزنم.) زنی که بدون شروط ضمن عقد حاضر می شود به محضر برود همانجا اولین تبعیضهای قانونی را پذیرفته است. حق طلاق، حق حضانت فرزند، حق کار و بسیاری از حقوق خود را واگذار میکند و در ازای آن چهارچوبی را به عنوان خانواده میپذیرد. کسی که این حقوق را واگذار کرده و در ادامه زندگی نیز صیغه بر او تحمیل میشود ایا چیزی جز این است که بخش دیگری از حقوق طبیعی او سلب میشود؟
بنابراین تکرار میکنم که صیغه یکی از عوامل فزاینده تزلزل بنیاد خانواده است. نکاتی شنیده و خواندهام حاکی از آنکه برخی از زنان با گرایشهای اسلامی افراطی، صیغه را به خاطر تاکیدات شرعی و قانونی میپذیرند و حتی آن را ترویج میدهند. طبیعتا چون حرف من مبنای شرعی ندارد، خطاب من به آنها نیست اما معتقد هستم که حتی چنین زنانی نیز در روابط خصوصی خود آسیب میبینند.
اعضای خانواده، مسافران یک اتوبوس نیستند که رابطه عاطفی بینشان تاثیری نداشته باشد. بنابراین وقتی از خانواده یاد میکنم منظورم مسافران یک تاکسی یا اتوبوس نیست. منظورم نهادی است که آدمها با احترام و روابط عاطفی در کنار هم زندگی میکنند. و کدام زن است که با دل و جان بپذیرد شریک زندگیاش در ازای پول، بدن زنان دیگر را میخرد؟ اصلا زن و مرد را فراموش کنیم. چه کسی حاضر است چنین کند؟
شما اجمالا به توجیهات قانونی صیغه و بازتولید اجتماعی آن از طریق نهاد دین اشاره کردید. فعالان زن ایرانی در سالهای گذشته چه تلاشی برای کاهش روابطی از این دست انجام دادهاند؟
قبل از هر چیزی بگویم که قرار نیست فعالان زن معجزه بکنند. عدم توازن جنسیتی که در مملکت ما به دلیل نظام کاملا مرد سالار به صورت مضاعف وجود دارد، صرفا با تحقیق و پژوهش فمنیستی یا حتی مبارزه اجتماعی و مدنی برطرف نمیشود. ممکن است با آگاهی دادن برای آینده برنامه ریزی کرد. ولی شما ببینید که تعادل جمعیتی و جنسیتی کشور ما بعد از جنگ هشت ساله وگاه به دلیل مهاجرت اجباری و دلایل دیگر به هم خورده است. این آسیب ممکن است صرفا با دادههای فمنیستی برطرف نشود… برای اینکه این دلایل را باید از دهها جنبه بررسی کرد.
با اینحال به طور مشخص در مورد صیغه، بارزترین مورد مقابله با این پدیده، انتقاد زنان بر لایحه تنظیم خانواده است که اتفاقا موجب یکی از بزرگترین ائتلافهای زنان در همین رابطه شد. جنبش زنان تلاش کرد آگاهی از تبعیضهای قانونی را به سطح جامعه منتقل کند. من فکر میکنم که در واقع بیشتراطلاعاتی که ما در رابطه با این ماجرا داشتهایم از طرف فعالان جنبش زنان بوده است. اما روی دیگر رواج صیغه و موارد مشابه، نابرابریهای اقتصادی، تفکیک جنسیتی و برهم خوردن تعادل جمعیتی است. کشور ما سالهاست در گذار به توسعه اقتصادی، برخورد سنتها و نوگرایی را تجربه میکند و با تناقضات جامعه دست به گریبان است. این مسائل را شاید با تئوریهای فمنیستی بشود تبیین کرد و از منظر فمنیستی میتوان برای هر یک از این معضلات نکتهای آورد؛ اما به تنهایی جنبش زنان قادر به رفع این معضلات نیست.
اینکه نمایندگان مجلس صیغه را به عنوان یکی از راههای برون رفت از مشکلات اجتماعی میدانند خودش صد نکته ناگفته دارد. اما واقعیت این است که زنان چند بار باید در این پروسه مرد سالار قربانی شوند؟ صیغه، ادامه همان پروسه است. پروسهای که یک سویش نیاز است و سوی دیگرش قدرتی که هم منابع ثروت را در اختیار دارد و هم حمایت قانون را.
اگر آگاهی بخشی جنبش زنان همراه با اصلاح قوانین باشد، باز هم شاهد رواج پدیدههایی از این دست خواهیم بود؟
البته شخصا آگاهی بخشی را تنها رسالت فمنیستها نمیدانم. ما در مورد شرایط موجود و دستاوردهای تا امروز، حرف میزنیم. شرایطی که در آن حزب ویژه زنان وجود ندارد، یا گروههای فمنیستی ما تمایل چندانی به مشارکت در فعالیتهای سیاسی ندارند و ترجیح میدهند بیشتر در حوزه اجتماعی فعال باشند. اما این دلیل نمیشود که ما راه گفتگو یا نقد و انتقاد با سیاستمداران را به کلی مسدود کنیم. اگر این راه بسته بماند تغییرات نمیتواند جنبه اجرایی پیدا کند. من از یک پروسه نام بردم که قانون و برنامه ریزی تنها بخشی از آن است. شما ببینید در چشم اندازی که رئیس جمهوری در هشت یا ده سال پیش برای بیست سال آینده ترسیم کرده چه جایگاهی برای کاهش شکاف جنسیتی در نظر گرفته شده است و از همان اندک، تا امروز چقدر عملی شده است؟ روز به روز عقبتر رفتهایم.
بنابراین تنها قانون نمیتواند ما را در رفع این آسیب یاری کند. سنتهای اجماعی، نهادهایی مانند مجلس، دولت، جامعه مدنی، رسانهها، خانواده و… دیگر اعضای این پازل هستند. به نظر من تنها جامعهای میتواند این شکاف جنسیتی را کاهش دهد که بتواند بین این پازل هماهنگی بیشتری ایجاد کند و این، همان چیزی است که ما امروز نداریم.