آقای صفارهرندی در یکی دو هفته اخیر، هنرمندان ایران را متهم کرد که “به تحریک سفارت خانه های خارجی در تهران علیه امنیت ملی” اقدام می کنند، منتقدان سیاست های فرهنگی دولت را کسانی نامید که “مشاعرشان درست کار نمی کند” و “با ژست فیلسوف مآبانه، وضع فعلی فرهنگ را از وضع قبلی بدتر” می دانند.
آقای صفارهرندی به عنوان وزیر وزارتخانه ای که وظیفه گسترش فرهنگ را بر عهده دارد، با زبان کمیسرهای فرهنگی احزاب کمونیست سابق از ایدئولوژیکی کردن کردن فرهنگ سخن گفت و اعلام کرد: “برای ما کار فرهنگی به صورت مطلق موضوعیت ندارد، ما متعهد نیستیم سینما رشد کند بلکه متعهدیم سینمای مطلوب رشد کند. در بقیه حوزه های فرهنگ و هنر هم همینطور است.“
در گفتمانی که از محافل پرونده ساز، تحریریه نشریات تندرو، اتاق های بازجویی، میزهای دادستانی و گزارش های وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران برخاسته و اکنون با زمامداری کسانی چون محمد حسین صفار هرندی به گفتمان رسمی دولت جمهوری اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد بدل شده است، دو راهکار “حذف” و “مکتبی کردن فرهنگ” نقش اصلی را ایفا می کنند.
وزیر ارشاد گفت: “ما مامور هستیم تا به سمت جامعه امام زمانی حرکت کنیم، اگر بنا باشد تحول بزرگی در این کشور اتفاق بیفتد ورودی آن باید تحول فرهنگی باشد.“
آقای هرندی هشدار داد: “اگر دنبال کیفیت نباشیم زیان خواهیم دید، به عنوان مثال در همین ادبیات می توان خرابکاری کرد همانطور که خرابکاری کرده اند و برای ما به یادگار گذاشته اند.“
وزیر ارشاد به کارمندان خود دستور داد: “همه شما باید به عنوان یک ناظر و کنترل کننده بالای سر فرهنگ مراقب باشید و اجازه ندهید حتی یک سر سوزن مسامحه و خرابکاری رخ دهد.“
امنیتی کردن فرهنگ
به کارگیری چنین ادبیات، مفاهیم، شیوه ها و گفتمانی که آقای صفارهرندی با همان صراحت دوران بولتن نویسی خود در روزنامه کیهان بر زبان می راند، عرصه فرهنگ را همچون میدان رزمی به نمایش می گذارد که بر مبنای ساده ترین و پیش پا افتاده ترین تاکتیک ها مدیریت می شود.
از چنین نگاهی و در این رزمگاه خیالی، دشمنان توطئه گر، که چون سربازان ارتش های دوران کهن ذهنیتی ساده و آسان گیر دارند، با تحریک هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران ایرانی می کوشند تا ارزش های اسلامی و امنیت ملی را نابود کنند و فعالان عرصه فرهنگ ایران، “اسب های تروای تهاجم فرهنگی”، که از نگاه این گفتمان ساده دلانی آماده فریب خوردن تصویر می شوند، به دلیل نادانی یا ضعف های روانشناختی خود به سادگی در دام این توطئه های هزاربار افشا شده می افتند.
از این منظر که جهان و پیچیدگی های فرهنگی را به تصویری با دوبعد مسطح سیاه و سفید تقلیل می دهد، تنوع و دیگر اندیشی فرهنگی، اندیشه مستقل و جدا از قالب های های تنگ حکومتی ، “کودتایی” مهاجم و خزنده علیه جمهوری اسلامی است و فرهنگ، دستاوردهای خلاق ترین ذهن های بشری، ابزاری است ساده در دست طراحان تهاجم فرهنگی که هیچ اندیشه و برنامه ای جز تهاجم فرهنگی به جمهوری اسلامی در سر ندارند و همواره و ابلهانه تاکتیک های یکسانی را تکرار می کنند.از نگاه حاملان این گفتمان خلق فرهنگی، چون تولید صنعتی، می تواند و باید برنامه ریزی شود و آثار فرهنگی کالاهایی هستند که می توانند و باید به سفارش این یا آن حکومت، در قالب این یا آن ایدئولوژی و مکتب رسمی تولید و عرضه شوند.
این گفتمان بر محور مفاهیم رنگ باخته و شیوه های ده ها بار با شکست آزمون شده ای چون منحصر کردن اندیشه و تخیل به فرهنگ تک صدایی، مکتبی کردن فرهنگ، حذف معنوی و فیزیکی روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان دیگر اندیش و برخورد نظامی ــ امنیتی با فرهنگ شکل گرفته است. انتشار کتاب های با ارزش، طرح مباحث تازه و جدی نظری، خلق آثار متفاوت و با ارزش هنری و ادبی و… تقریبا متوقف شده است، هیچ کتابی بدون سانسور منتشر نمی شود، کتاب ها و فیلم هایی که از صافی سانسور گذشته و با مجوز چاپ یا تولید شده اند، به سادگی توقیف می شوند، نشریات مستقل و موثر فرهنگی به خاطره ای دور بدل شده اند و هیچ عرصه ای از زندگی فرهنگی از سانسور در امان نمانده است.
دو راهکار حذف و مکتبی کردن فرهنگ
در این گفتمان که از محافل پرونده ساز، تحریریه نشریات تندرو، اتاق های بازجویی، میزهای دادستانی و گزارش های وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران برخاسته و اکنون با زمامداری کسانی چون محمد حسین صفار هرندی به گفتمان رسمی دولت جمهوری اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد بدل شده است، دو راهکار “حذف” و “مکتبی کردن فرهنگ” نقش اصلی را ایفا می کنند.
راهکار اول، حذف، از ابزارهایی چون سانسور کتاب، نشریات، برنامه های ماهواره ای و اینترنت، افزایش خودسانسوری از طریق رعب و وحشت، انحصاری و تک صدایی کردن رسانه ها، زندانی کردن، شکنجه و کشتن نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نویسان، توقیف نشریات، مسدود کردن وب سایت ها، پرونده سازی بر مبنای اتهامات دروغین و… بهره می گیرد.
هدف این راهکار، حذف فرهنگ غیر حکومتی است و به هنگامی که در عرصه عمل با موفقیت قرین شود به فقر فرهنگی جامعه، افت خلاقیت های هنری و ادبی و نظری، سرخوردگی و یاس فعالان عرصه فرهنگ و… می انجامد.
کارنامه ای مثبت با نتایج منفی
کارنامه جمهوری اسلامی و وزارت ارشاد آن در سی سال گذشته ، و به ویژه در سه سال اخیر، از موفقیت راهکار اول حکایت می کند.از این منظر، این کارنامه را می توان کارنامه ای مثبت با نتایج منفی ارزیابی کرد.
انتشار کتاب های با ارزش، طرح مباحث تازه و جدی نظری، خلق آثار متفاوت و با ارزش هنری و ادبی و… تقریبا متوقف شده است، هیچ کتابی بدون سانسور منتشر نمی شود، کتاب ها و فیلم هایی که از صافی سانسور گذشته و با مجوز چاپ یا تولید شده اند، به سادگی توقیف می شوند، نشریات مستقل و موثر فرهنگی به خاطره ای دور بدل شده اند، هیچ عرصه ای از زندگی فرهنگی از سانسور در امان نمانده است و…موفقیت راهکار حذف، فقر فرهنگی جامعه و فقر خلاقیت های فرهنگی را به مهم ترین شاخص فرهنگی ایران امروز بدل کرده است. شیرینی موفقیت راهکار اول برای جمهوری اسلامی اما تلخی شکست راهکار دوم را نمی پوشاند.
راهکار دوم، خلق فرهنگ، هنر و ادبیات مکتبی، نه فقط در سه سال اخیر، که در ۳۰ سال گذشته و نه فقط در جمهوری اسلامی، که در همه دولت های توتالیتر بلوک شرق سابق که چنین سودایی را در سر داشتند، جز شکست نتیجه ای به دنبال نداشته است. در سی سال گذشته در جمهوری اسلامی، چنان که در بیش از نیم قرن حکومت دولت های مستبد بلوک شرق، هیچ اثر با ارزش و ماندگاری در ژانر هنر و ادبیات و اندیشه مکتبی خلق نشد و هیچ یک از مدعیان اندیشه و تفکر در چارچوب مکتب رسمی دولتی نشانی از خلاقیت فکری به دست ندادند. تجربه های همه اسلاف جمهوری اسلامی، دولت هایی که مکتبی کردن خلق فرهنگی را هدف گرفتند، نشان می دهد که دلیل شکست این برنامه نه در ناتوانایی های فردی که در سترون بودن این راهکار نهفته هست. انگشت شمار هنرمندان با استعداد مکتبی جمهوری نیز پس از خلق یکی دو اثر به راه متفکران، نویسندگان و هنرمندان غیر دولتی و به فرهنگ انتقادی مستقل روی آوردند.
گفتمانی که با آقای صفارهرندی از گفتمان یک جناح به گفتمان رسمی وزارت ارشاد بدل شد، به تدریج متحول شده و به خشونت بیشتر گرایش می یابد. مدافعان این گفتمان شاهد آن هستند که به رغم حذف دامنه دار فرهنگ غیر حکومتی و به رغم سرمایه گذاری گسترده برای تولید فرهنگ مکتبی، رهبری فرهنگی همچنان به عرصه فرهنگ غیرحکومتی تعلق دارد. خشمی که از شکست راهکار دوم برخاسته است، خشونت این گفتمان را پر رنگ تر کرده است و خشونت و صراحتی که پس از نزدیک به سه سال وزارت در کلام آقای هرندی هر روز پر رنگ تر می شود، تلخی شکست برنامه مکتبی کردن فرهنگ را منعکس می کند.
منبع: رادیو فردا