نقض تئاتر کلام محور
“عجایب المخلوقات “به کارگردانی رضا ثروتی این روزها د رتهران با استقبال گسترده تماشاگران تماشاخانه ایرانشهر روبرو شده است. نگاهی داریم به حوزه ی اجرا و نقد نمایش در صفحه هنر روز.
“تئاتر فیزیکال”در دنیای تئاتر امروز مفهومی مناقشه برانگیز است. بسیاری از اشکال غیر کلام محور (و حتی برخی از فرمهای مبتنی بر کلام) در تئاتر امروز نام تئاتر فیزیکال را بر خود مینهند. اما نکته اشتراک تمامی اشکال موسوم به تئاتر فیزیکال، ارجحیت فیزیک و وضعیت بصریِ صحنه - برآمده از حرکات جسمی بازیگران - است بر داستانگویی.
برخی از گونههای تئاتر عروسکی، کمدیها و میمهای مدرن و برخی از رقصهای جدید نمونههای تئاتر فیزیکال در دنیای امروز محسوب میشوند. پیدا کردن اشتراکات و قوانین مشترک در این اشکال متکثر تئاتری، تقریبا نشدنی است؛ اما سالن ایرانشهر این روزها بااجرای نمایش “عجایب المخلوقات”تلاش می کند تا نمایشی مبتنی بر تئاتر فیزیکال به مخاطب خود ارائه دهد.
نمایش سرشار از نمادهای تصویری، حرکت و موسیقی است. چارچوب و اصول داشتن آدمها با قاب، نمایش داده میشود. ملال و ابتذال یک خانواده با حرکات ماشینی و تکراری نمایش داده میشود. شخصیتی که همیشه در حاشیه بوده در حاشیه صحنه میخرامد، هیچگاه به مرکز صحنه نمیرسد. حرکات ابتدایی و انتهایی نمایش ضمن بسیط بودن و سادگی به مضامین و نگاه کلان نمایش باز میگردند و از کلیت اثر بیرون نمیزنند. حس و حال شخصیتها در بسیاری مواقع با موسیقی نشان داده میشود. پس از مدتی موقعیتهای تکرار شونده و واسط با موسیقی، نشانهگذاری میشوند.
نمایش “عجایب المخلوقات ” با حضور بازیگران نیروی شر بر روی صحنه آغاز میشود که گذشته از حرکت موزون از نشانهای آشنا برای نشان دادن شخصیت خود استفاده میکنند. در اینجا حرکت نیروی شر یک حرکت موزون ناب است که به محض رویارویی با دسته مخالفان با صفبندی مشخص میتوان آن ها را فهمید. واژه “حرکات موزون ناب” بیانگر نوع حرکتی است که در آن داستانی برای توصیف وجود ندارد و حرکت نیازی ندارد خودش را با شخصیتها، حرکات، دورهها و موقعیتها تطبیق دهد. پس دسته مخالف در هر قطعه نمایشی که نشانه مشخص آنها برای بازگشت از جنگ صورت و بدنی گل آلود است، به کمک ابزار موسیقیایی که متصل به آنها و در واقع عنصر نمایشی تخاصم آنهاست در مقابل نیروی شر که “حرکت موزون ناب” عنصر نمایشی تقابل اوست قرار میگیرد. در واقع در اینجا ابزار نمایشی خود در ذات مقابله شرکت میکنند. حرکت در مقابل موسیقی و کلام. گذشته از این در بعضی از لحظات نمایش یک ژست میتواند نشانگر عکس العمل نیروی شر شود. پس هر ریتم و ضرباهنگی عکسالعمل مشخصی را در قالب یک ژست مشخص به همراه دارد. در واقع در نمایش هایی که توسط ثروتی به صحنه امده است حرکات موزون و ژست نیروی شر تنها نشانگر چیرگی یا غلبه است و در انتخاب فرم، تابع نوع عکسالعملی است که از طرف مقابل صادر میشود.
آنچه در ورای تحلیل فرمی اثر و پیدا کردن عنوانی برای نمایش قابل اهمیت است، صحبت از شکلگیری فضای یک نمایش آیینی است که مشخصاً کارگردان به دنبال آن است. همانطور که اشاره شد گذشته از عناصر نمایشی اثر که عناصر ذاتی نمایشهای آیینی است، نشانه های اولیه نمایشی نیز در اثر دیده میشود. نشانه هایی مانند صورتک، بیرق، رنگ قرمز و حتی ابزارهای موسیقایی همانند طبل و سنج و بهرهگیری کارگردان از آنها همه در راستای فضاسازی یک نمایش آیینی است. اما در اینجا بر خلاف نمایشهای آیینی اولیه، تماشاگران مشارکت و حضوری برای ایجاد یک فضای گرم ندارند. فضایی که خواست یک نمایش آیینی است. نحوه قرارگیری تماشاگران مطابق خواست کارگردان به صورت طولی در دو طرف محیط اجرای نمایش است. فضایی که ظاهراً در عرض باید بسته میبود.
در همین راستا یکی از اصول بنیادین تئاتر فیزیکال در اجرای رضا ثروتی نقض شده است. رابطه مخاطب و اثر، در این اجرا برخلاف تمام ادعاهای آوانگارد بودن در متن و حواشی، به رابطهای متحجر و واپسگرایانه (در مقایسه با مختصات تئاتر فیزیکال) بدل شده است. تماشاگر صرفا باید نشانههایی را که کارگردان برای انتقال متن به او برایش درنظر گرفته، بیابد. دستگاه تخیلی و تحلیلی مخاطب در این اجرا، یکسره نادیده گرفته شده و صرفا تخیل و نشانهشناسی مجریان است که باید توسط تماشاگر کدگشایی شود. این انفعالِ مخاطب، آشکارا برای کارگردان این نمایش یک عقبگرد محسوس نسبت به آثار پیشینشان محسوب میشود.
اما با گذشت از همه ی کاستی های اثر گروه تلاش می کند تا بهترین مفاهیم را در کنار تصاویر خود به مخاطب ارائه دهد.
ثروتی با نمایشهایی کوتاه در هشت اپیزود، شخصیتهایی را روایت میکند که در واقع تحلیل آنها از اصلیترین راههای رسیدن به فهمش است. تمامی شخصیتها جدا افتادهاند؛ آنقدر جدا افتاده که ذهنی ((subjective مینمایند و به نظر میرسد برای نمایش کند و روایتی از نوعی دیگر (ذهنیتر) را میطلبند. یکی از شخصیتها خودش را در کمد پنهان کرده، دیگری خجالتی است و از برقراری ارتباط عاجز، یکی دیگر عاشق سفر است؛ اما هیچگاه به سفر نرفته و دمدمی مزاج است. دیگری آدمی است که مدام در حاشیه زندگی بوده نه متن، یکی دیگر در طوفان سؤالهای خندهآورش غرق است، آن دیگری تمام دنیا را از پنجرهای میبیند و تمام آن را به قاب اتاق خود تقلیل میدهد و بازنمایی میکند و… تمام کار نمایش برای نمایشی کردن این آدمها روایت است و ماهیت نمایش (به معنای جذابیت و پیچیدگی شخصیت و ارائه آن به طرق نمایشی) و همنشینی درست و دلنشین بازیهای نمایشی و روایت زنده در کنار هم. این شخصیتها عادی نیستند و بر روال معمولی زندگی معنی نمیشوند. آدمهایی هستند که در اصول و چارچوب نمیگنجند، الگوها را یاد نمیگیرند و همرنگ جماعت نمیشوند. ما هم برای نوع ِ بودن آنها غمگین میشویم و هم به رفتارهایشان میخندیم.