از سبز تا بنفش

میر حمید سالک
میر حمید سالک

بار دیگر در میان تمام بیم ها و امیدها، مردم ایران در پای صندوق های رأی، روش مدنی و دور از خشونت خود را پی گرفتند؛ روشی که سال های طولانی است بر آن پای فشرده اند. در خرداد ۷۶ مردم ایران دریافتند که می توان با قدری حوصله و مدارا و یکدلی و یکرنگی، از طرق تکیه بر اسباب و لوازم مدرن و استفادۀ حداکثری از این دستآوردها، البته در چهارچوب حکومتی که در آن زندگی می کنند، به بخشی از مطالبات خود دست بیآبند. از آن پس صندوق های رأی به همان نسبت که برای تحول خواهان منشأ امید گشت برای عوامل تمامیت خواه اسباب دلشوره ونگرانی شد. نمونۀ بارز آن اتفاقات سال ۸۸ بود که به لکۀ تاریکی در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل گشت. اتفاقی که در ۲۴ خرداد امسال روی داد در ادامۀ همین روند باید ارزیابی شود. این اتفاق حاوی نکات مهمی است که می تواند بخشی از تجارب تاریخی ملی در حیات سیاسی کشورمان را شکل دهد. از سوی دیگر باید توجه کرد که این نکات نشانگر بلوغ سیاسی ملتی است که سال ها برای کسب دموکراسی و حقوق شهروندی مبارزه کرده است. از نگاه من عمده ترین این نکات به قرار زیر است

۱ - اصلاحات و دوری از خشونت روش برگزیدۀ مردم است.

انتخابات سال ۹۲ بار دیگر این امید را به دل ها بازگرداند که می توان اسباب اصلاح و دگرگونی را در جامعه فراهم کرد بدون آنکه لازم باشد به درگیری و نبردهای بی پایان خیابانی تن داد. این تجربۀ گرانبها نشان داد که مبارزه از طریق صندوق های رأی، نظیر هر مبارزۀ اجتماعی دیگری، نیاز به استمرار دارد. بعد از حوادث سال ۸۸ شاید کمتر امید می رفت که بتوان بار دیگر مردم را به رأی دادن تشویق کرد. اما بر خلاف این تصورو سایر پیش بینی های مأیوسانه، با اتفاقاتی که در صحنۀ انتخابات و صفحۀ شطرنج سیاسی ایران افتاد، مردم با حضوری حیرت برانگیز و برای کسب مطالبات انباشته شدۀ خود در پای صندوق های رأی حاضر شدند. به عبارت ساده تر آنها نشان دادند که به این سادگی از روش های مسالمت جویانه دست نخواهند شست. از آن گذشته ثابت کردند مبارزه را به زمان های مشخص و مقطعی محدود نکرده، هر گاه که فرصت بیآبند، خواسته های خود را با حاکمین طرح می کنند. تاکنون مردم ایران بر روش مطلوبشان، یعنی مبارزات دور از خشونت، پای فشرده اند.

۲-  جنبش سبز هم چنان زنده است.

بعد از سرکوب های خشن سال ۸۸، منابع رسمی وتبلیغی حکومت تلاش کردند نشان دهند که جنبش سبز، نابود و خاموش شده است. اوج گیری حمایت از موج بنفش جبهۀ اعتدال و اصلاحات، نه تنها باعث فراموشی جنبش سبز نشد، به رنگ و جلای آن افزود. اقتدارگرایان تصور کردند با حصر رهبران جنبش و دستگیری فعالین سیاسی می توانند موجب فاصلۀ ایشان با مردم خواهند شد. اما در تمامی گردهمایی های انتخاباتی و شادمانی های پس از کسب پیروزی، آزادی این محبوسین و محصورین ، تبدیل به یکی از اصلی ترین شعارهای مردم حاضر در این گونه مراسم شد.  به عبارت دیگر مردم طرفدار تغییر نشان دادند که هیچ گاه در طی مدت این چهار سال از خواست های خود دست برنداشته، مطالبات بر زمین ماندۀ خود را در هر فرصتی فریاد خواهند زد. مردم ایران ثابت کردند که جنبش های اجتماعی بی پاسخ، پایان نپذیرفته، احتمالاً تغییر فرم می دهند. تجربۀ تاریخی نشان می دهد این چنین جنبش هایی در فرصت های مناسب و در اشکال جدید بازتولید می شوند. اگر روشن تر بخواهم بگویم، یا باید این خواست ها محقق شوند و یا اینکه عوامل بازدارنده و موانع از سر راه برداشته شوند.

۳-  درک درست از شرائط بحرانی کشور و تلاش برای یک وحدت ملی 

اتحاد حداکثری برای گذر از بحران بزرگی که کشور ما با آن روبرو است، اتفاق بزرگ دیگری بود که در این انتخابات با آن روبرو شدیم. این اتفاق در میان مردم چشم گیر و چشم نواز و در میان سیاستمداران درون حاکمیت امیدوار کننده بود. در حقیقت ائتلاف رهبران اعتدال گرا و اصلاح طلب به طور ویژه از سوی مردم درخواست و حمایت می شد. این اصرار مردم بر روی اتحاد نیروهای مخالف افراطی گری باعث شد تا حتی بخشی از مسئولین حکومتی که در میان این دو طیف قرار ندارند، با افراطی گری مخالف هستند و با رهبر مناسبات رسمی نزدیکی دارند، به این ائتلاف نزدیک شده، از آن حمایت کنند. حضور فردی نظیر ناطق نوری در صف مدافعین روحانی شاهد مشخص این پدیده است.

۴-  نه به افراطی گری در همۀ اشکال آن

مردم ایران، به طور ویژه در این هشت سال، به شدت مضرات افراطی گری را با پوست و گوشت خود حس کرده اند. ایشان در این انتخابات نشان دادند با این نحوۀ عمل سیاسی فاصله دارند. ایرانیان با حمایت از پرچمدار گفتمان اعتدال و امید به طور مشخص با روش های حکومتداری افراطی خط کشی کردند. از سوی دیگر عدم تمکین مردم از خواست کسانی که تلاش می کردند با طرح شعارهای تند و افراطی آنها را از صندوق های رأی نا امید کنند، گواه روشنی دیگر از این مدعا است.

۵-  تفکیک سبد رأی اصول گرایان از افراطی ها

صندوق آرا نشان داد که نمایندۀ تفکر افراطی گری در میان شش کاندیدا، علیرغم حمایت های آشکار و نهان عوامل پیدا و پنهان حاکمیت، تا چه حد در میان مردم خریدار دارد. تلاش مردم برای فاصله گرفتن از افراطیون باعث شد تا این عده حتی در میان اصولگرایان منزوی شوند. نباید فراموش کنیم پیش از این در وزن کشی های سیاسی و اجتماعی، افراطیون بخشی از بدنۀ اصولگرایان را شکل می دادند. امروز از آن جایی که بخش های واقع بین تر اصولگرایان نطرات مردم  در مورد افراطیون را به خوبی حس کرده اند، قصد دارند با جدایی خود از افراطیون جای پای خود را در میان مردم استوار کنند. بهترین شاهد این مدعا، خط کشی تمامی اصولگرایان در مقابل جلیلی در طی مناظرۀ سوم بود. حملۀ تند و صریح مشاور بین الملل رهبری به مذاکره کنندۀ ارشد هسته ای، دلیل روشن این ادعا است و نشان از ضعف روزافزون تندروان در میان لایه های سیاسی و اجتماعی دارد.

۶-  اصرار بر تنش زدایی در عرصۀ بین المللی

وعده های روحانی در مورد تصحیح روابط ایران با کشورهای جهان، ایجاد عقلانیت در سیاست های هسته ای، بالا بردن منزلت ایرانیان در نزد سایر کشورها از نکاتی بود که در محاسبات مردم ایران برای برگزیدن رئیس جمهور منتخب مؤثر بود. اما درکنار آن مردم به عملکرد روحانی نیز توجه کردند که در دورۀ وی حداقل کشور ما با چنین تحریم های فلج کننده ای روبرو نبوده است. مردم به خوبی دریافته اند که سیاست های هشت سال گذشته، چگونه اقتصاد کشور را نابود کرده و میهن عزیزمان را در معرض تهدیدهای مختلف بین المللی قرار داده است. ایرانیان با جمع بندی تمامی موارد مطروحه، عزم خود را جزم کرده، با پشتیبانی از سیاست های تنش زدایانه، یک “نۀ بزرگ” در مقابل تشنج آفرینان قرار دهند.

۷-  روحانی بودن، یا نبودن، بحث این نیست.

مدت ها است عده ای تلاش ایرانیان برای کسب حقوق شهروندی، رفاه اجتماعی و جایگاه شایستۀ بین المللی را به مبارزۀ این مردم با روحانیت تنزل داده اند. این درست نقطۀ مقابل کسانی است که تلاش می کنند نشان دهند ملت بالغ ایران رعایای روحانیون و مراجع مذهبی هستند. رأی مردم به حسن روحانی نشان داد این تئوری ها نمی توانند از پایه های واقعی برخوردار باشند. ایرانیان نشان دادند از هر کس که بتواند از روند تغییر در کشور دفاع کند، حمایت خواهند کرد. آنها در این حمایت چندان به نوع حرفه، پوشش و تعلقات فکری آنها توجه نمی کنند. به عبارت ساده تر اگر به کاندیدای برگزیده، حامیان و مخالفان او نظر بی اندازیم، در می یابیم که مردم به هیچ وجه نه جنگی علیه روحانیت دارند و نه به دنبال پیروی بی چون و چرا از این گروه اجتماعی هستند. امروز برای کمتر تحلیل گر سیاسی نقطۀ تردیدی وجود دارد که حمایت آقایان هاشمی و خاتمی از شیخ دیپلمات توانست تغییر جدی در سبد آرا هفتمین رئیس جمهور بگذارد. ای بسا در سوی دیگر عدم حمایت برخی از روحانیون از روحانی توانسته باشد به رأی بیشتر او کمک کند. هم چنان که در سال ۷۶ به کمک خاتمی آمده بود.

همین نکات برشمرده و قابل توجه از اتفاقاتی که در طی یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران افتاد، نشان از پختگی ملتی دارد که به تدریج در کورۀ حوادث سیاسی و اجتماعی خود آبدیده شده است. به نظر می آید ایرانیان تصمیم خود را گرفته اند که بر تغییرات درخواستی خود اصرار بورزند و آن را تنها از طریق روش های مدنی دنبال کنند. اما آنچه که این بار این عمل اجتماعی را برجسته می کند، تلاش این ملت و رهبران سیاسی آنها بر استفاده از تمامی نیروها و استعدادهای ممکن است.