مایکل روبین
مطبوعات و صاحبنظران از تصمیم ماه گذشتۀ جرج بوش در خصوص فرستادن نماینده ای به ژنو برای دیدار با مذاکره کنندۀ هسته ای ایران تجلیل کردند. باراک اوباما، نامزد حزب دموکرات انتخابات ریاست جمهوری 2008 آمریکا در همین راستا خاطر نشان کرد: “اکنون که آمریکا (در این نشست) شرکت کرده است، باید همچنان با قدرت کامل دیپلماسی ما شرکت کننده باقی بماند.” سناتور جان کری نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری 2004 آمریکا نیز در این باره اعلام کرد، این تصمیم احتمالا ً “بجاترین تغییر سیاست در تاریخ دیپلماتیک است.“
وادار کردن جمهوری اسلامی به پایبندی به تعهدات بین المللی خود از طریق راه حل صلح آمیز، هدف بزرگی است. اما تغییر سیاست کاخ سفید اقدامی اشتباه در زمانی اشتباه بود. درست همانگونه که دموکراسی مهمتر از انتخابات است، دیپلماسی نیز مهمتر از تمایل صرف به مذاکرات است. اما در صورت عدم توجه به زمان و فقدان اقدامات مقدماتی ضروری برای موفقیت مذاکرات، دیپلماسی می تواند باعث تسریع درگیری شود.
تأکید واشنگتن بر توقف غنی سازی هسته ای تهران معقول است. اگرچه حامیان دیپلماسی این امر را یک پیش شرط می دانند، اما چشم پوشی از چنین تقاضایی به معنای نادیده گرفتن سه قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل است و به مقامات ایران امکان می دهد به قابلیت هسته ای غیرقابل بازگشت نزدیک شوند.
حتی اگر کاخ سفید به موضع اولیۀ خود بازگردد، باز هم لطمه وارد شده است. دولت بوش با ترسیم “خط قرمز” عدم مذاکرۀ آمریکا با ایران (البته توسط کاندولیزا رایس) تا زمان تعلیق غنی سازی اورانیوم و سپس لغو آن، اعتبار ترسیم خط قرمزهای بعدی را تضعیف کرد. در واقع، این پیامی است که بسیاری از ایرانیان آن را دریافت کرده اند. بعنوان مثال، علیرضا حسینی کارمند مؤسسۀ مطالعات استراتژیک در وزارت امور خارجه ایران به مسئولان نظام تأکید کرد که “اولتیماتوم های وزیر خارجۀ آمریکا را جدی نگیرند.“
این موضوع این احتمال را افزایش می دهد که مقامات ایران عزم بوش یا دولت بعدی آمریکا را برای ممانعت از دستیابی ایران به قابلیت هسته ای بد برداشت کنند. در واقع، مقامات ایران انعطاف پذیری واقع گرایان و ترقی خواهان آمریکا را ضعف تلقی می کنند. محمد جعفر اسدی فرماندۀ نیروهای زمینی سپاه پاسداران در تاریخ 16 ژوئیه 2008 اعلام کرد، “آمریکا چاره ای ندارد جزء اینکه مغلوب و سرافکنده، منطقۀ خاورمیانه را ترک کند.“
دیپلماسی بدون صداقت طرف مقابل بیش از آنکه مفید باشد، لطمه می زند. غرب تاکنون از تلاش های خود برای سازش با تهران لطمه دیده است. نزدیکی اتحادیۀ اروپا به ایران بین سال های 2000 و 2005 باعث شد میزان معاملات تجاری این کشور حدودا ً سه برابر شود. اما مسئولان نظام بجای اینکه از پول این معاملات برای ساخت تأسیسات زیربنایی غیرنظامی و بهبود اقتصاد استفاده کنند، شاید 70 درصد درآمدهای نفتی و تجاری خود را در برنامه های نظامی و هسته ای سرمایه گذاری کردند.
تخصیص چنین بودجه ای نتیجۀ عملکرد تندروهای رژیم که کنترل اعتبارهای خاص را در دست دارند، نیست، چرا که حجم اعظم فعالیت های برنامۀ مخفیانۀ هسته ای ایران با بازگشت اصلاح طلبان و گفتگوی تمدن ها مصادف گردید. خبرگزاری فارس در تاریخ 15 ژوئن 2008 بخش هایی از گفتگوی عبدالله رمضانزاده سخنگوی دولت خاتمی را منتشر کرد. او نه اصل سیاست هسته ای احمدی نژاد بلکه سبک آن را به باد انتقاد گرفت و بر بازگشت به دیپلماسی به سبک خاتمی تأکید کرد.
رمضانزاده خاطر نشان کرد: “ما یک سیاست علنی داشتیم که مذاکره و اعتمادسازی بود و یک سیاست پنهانی داشتیم که ادامۀ فعالیت های (هسته ای ما) بود.” او توصیه کرد: “دولت ایران باید به همۀ جهان ثابت کند که ما نیروگاهها را برای تولید برق می خواهیم (اما) بعدا ً می توانیم به سایر فعالیت ها ادامه دهیم.”
در واقع، رمضانزاده نشان داد که برداشت تهران از بستۀ مشوق های پیشنهادی که کاخ سفید با آن موافقت کرد، کاملا ً با برداشت دیپلمات های غربی متفاوت است. او خاطر نشان کرد،”مادامی که تحریم نباشیم، می توانیم در طول مذاکراتمان فناوری وارد کنیم. ما می بایست مدت ها مذاکره می کردیم و از فضای مذاکرات تاحدی بهره می بردیم که می توانستیم همۀ فناوری مورد نیازمان را وارد کنیم.“
اینکه برنامۀ هسته ای تهران تاکنون پیشرفت داشته، گواه بر استراتژی ایران است. در مقابل، حرکت بوش ارتباط چندانی با یک استراتژی سنجیده و حساب شده ندارد و بیشتر تلاشی بیهوده برای تغییر میراث بجا مانده پس از اوست. بدین ترتیب، رئیس جمهور بعدی آمریکا با انتخابی سخت روبرو خواهد بود: یا باید به جمهوری اسلامی اجازه دهد هسته ای شود و یا اینکه به سرعت اقدامات به مراتب پرهزینه تری را اتخاذ کند.
منبع: دیلی استار، 12 اوت