صداهای در تبعید

نویسنده

» گزارشی درباره ایرانیان متقاضی پناهندگی در لوموند

در اواسط ژوئن 2009 صدها هزار ایرانی در اعتراض به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری به خیابان آمدند. در میان این معترضین بودند جوانانی که تازه با سیاست آشنا شده بودند و در جریان رخدادهای بعد از انتخابات خود را وسط معرکه یافتند. اگرچه جنبش اعتراض مردم ایران به رغم سرکوب( بیش از 4000 بازداشتی) و برخوردهای فاجعه بار و خشونت آمیز( شکنجه و تجاوز در زندان) و ده ها کشته همچنان به راه خود ادامه می دهد امّا هزاران تن از ایرانیان به دلایل مختلف از جمله عکس گرفتن از تظاهرات ناگزیر شده اند جلای وطن کنند. این سرگذشت تنی چند از آنان است.

 

حسن، صاحب مغازه بستنی فروشی

جوانی است آذری تبار با موهای قهوه ای و اندامی باریک و بلند. حسن یک مغازه بستنی فروشی در تهران دارد. بعد از انتخابات به جمع معترضین در خیابان پیوست و روز 27 دسامبر مجدداً در تظاهرات عاشورا که بنا به گزارش های رسمی هشت کشته به جا گذاشت شرکت کرد. وقتی عکس هائی که بسیجی ها از تظاهرات گرفته بودند منتشر شد عکس خود را در صف اول تظاهرکنندگان در حال به آتش کشیدن سطل زباله دید و ناچار شد مخفیانه به همراه همسر و پسر ده ساله اش فرار کند. حسن ماجرا را اینطور تعریف می کند :” به کمک قاچاقچی های کرد و با پای پیاده از مرز ایران و ترکیه عبور کردیم. بعد سوار بر الاغ هائی که بارشان حلب های بنزین بود از مناطق کوهستانی گذشتیم. برای رسیدن به شهر وان 2000 دلار دادم”. حسن الان یک ماه است که در ترکیه به سر می برد ولی هنوز نگران امنیت جانی خود است.

 

حسین و جواد، عکاسان خبری

حسین سی و سه ساله است و جواد 25 سال دارد. هم اکنون 250 ایرانی در شهر کوچک نوشهیر واقع در کاپادوس( کاپادوکیه) متقاضی پناهندگی هستند که این دو عکاس خبری خبرگزاری دولتی فارس هم جزوشان به شمار می روند. از اولین روزهای آغاز تظاهرات حسن و جواد به فاصله نزدیک از جریان درگیری ها عکس می گرفتند. مدیر خبرگزاری به آن ها گفته بود که” نمی خواهد زیاد عکس بگیرند “ و به خصوص عکس هائی را که می گیرند در اختیار خبرگزاری های خارجی قرار ندهند. امّا پس از مدت کوتاهی تعدادی ازعکس های این دو عکاس در گزارش های خبرگزاری های بزرگ جهان انتشار یافت. جواد عکس هایش را برای خبرگزاری سیپای پاریس می فرستاد و یکی از آن ها که روز 15 ژوئن نزدیک مسجد قبا در تهران گرفته شده بود روی جلد مجله تایم چاپ شد. در خبرگزاری به آن ها مشکوک شدند و مدیر خبرگزاری کارکنان را به جلسه دعوت کرد. حسین در این باره می گوید:” با خنده گفت که دو نفر از میان شما عکس ها را فرستاده است”. فردای آن روز جواد سوار اولین هواپیمائی شد که به مقصد استانبول پرواز می کرد زیرا از تصور اینکه”  دیگر نخواهد توانست عکس هایش را منتشر کند” مریض شده بود. حسین هم چند روز بعد به او ملحق شد. وی می گوید:” حکومت مغز مردم را شستشو داده. مادر خود من تا زمانی که عکس هایم را به او نشان نداده بودم باور نمی کرد که چنین اتفاقاتی افتاده” و جواد ادامه می دهد:” مأمورها دنبال مردم تا توی حیاط خانه ها می رفتند. یک روز تعقیب و گریزها تا جلوی ساختمان خبرگزاری ایسنا کشیده شد. خانمی دوید تا توی ساختمان پناه بگیرد امّا جلوی نرده های آهنی گیر افتاد و بسیجی ها با باتوم برقی به جانش افتادند”.

 

دلبر توکلی، روزنامه نگار

دلبر توکلی روزنامه نگار و مدافع حقوق زنان 37 سال دارد و وبلاگ او در سال 2009 برنده جایزه خبرگزاری رویتر شده است. خانمی است ریز اندام با موهای قهوه ای کوتاه. یک هفته بعد از انتخابات دوست دلبر به نام کاسپین بعد از یک سال که از او بی خبر بوده تلفن می زند و می گوید که دوست دخترش ندا در تظاهرات کشته شده. دلبر می گوید:” من هم عکس های صحنه کشته شدن ندا را با ای ــ میل برای بی بی سی فرستادم”. یکهفته بعد کاسپین مجدداً با او تماس می گیرد و وحشتزده می گوید که می خواهند دستگیرش کنند. وضع خطرناک شده بود و دولت دنبال همه کسانی که با رسانه های خارجی تماس گرفته بودند می گشت. دلبر از خانه این دوست به خانه آن دوست می رود و هرشب یک جا می خوابد. الآن هفت ماه است که در ترکیه به سر می برد امّا هنوز احساس ناامنی می کند. خواهرش سه سال است که در ایران زندانی است. نیروهای امنیتی به خانواده اش گفته اند که دخترشان از صهیونیست های رویتر پول گرفته. به گفته دلبر کاسپین نامزد ندا هم سه هفته در ترکیه بوده و بعد به تورنتو رفته است.

 

گروه موسیقی راک سگ های زرد

اواسط ژانویه در قلب زندگی شبانه استانبول در یکی از بارهای محله بیوغلو به نام بار پیوت چهار جوان ایرانی روی صحنه می روند. خواننده گروه موسیقی راک سگ های زرد به نام اوباش می گوید:” امشب صدایم گوش خراش شده در نتیجه اگر تماشاگر ها به طرفم گوجه فرنگی هم پرت کنند ناراحت نمی شوم. هرچه باشد بهتر از آژان هاست”. سگ های زرد دو هفته بعد از ورود به کرانه بسفر اولین کنسرت قانونی خود را در ترکیه اجرا می کنند. در ایران اجرای موسیقی راک ممنوع است. گیتاریست گروه می گوید:” توی یک گاراژ دوتا کنسرت اجرا کردیم امّا تمام مدت از ترس دل تو دلمان نبود”.چهار عضو گروه که سنشان بین 20 تا 24 سال است در فیلم” کسی از گربه های ایرانی نمی ترسد” ساخته بهمن قبادی بازی کرده اند. هیچ کدام در انتخابات رأی نداده اند و در تظاهرات بعد از آن هم شرکت نکرده اند امّا می گویند چون امکان پخش و فروش آهنگ هایشان در بازار و تهیه آلات موسیقی با کیفیت در ایران وجود ندارد اوائل ژانویه تصمیم گرفتند بدون همراه آوردن آلات نوازندگی و با حداقل وسائل سفر از کشور خارج شوند. زینا یکی از اعضای گروه می گوید:” همه چیزم را فروختم و دوست دخترم را جا گذاشتم”. روز 24 ژانویه چهار عضو گروه موسیقی راک به طرف نیویورک پرواز کردند و در هفته های آینده قرار است چند کنسرت در ایالات متحده اجرا و در چند جشنواره شرکت کنند.

    

علی عطار، متخصص کامپیوتر

علی عطار در نوجوانی نابغه انفورماتیک و در شانزده سالگی یکی از نخستین خدمات دهندگان دسترسی به اینترنت بود. در 29 سالگی با راه انداختن یک شرکت نرم افزاری در دوبی با همسرش زندگی مرفهی داشت تا اینکه یک روز در اواخر ماه مه 2009 ماجرای عجیبی پیش آمد. شخصی به او تلفن زد و با معرفی خود به عنوان یکی از وابستگان حکومت ایران با اصرار خواستار بازگشت علی شد و دلیل آن را هم نیاز کشور به او اعلام کرد. تلفن ها ادامه یافت امّا از بار سوم لحن طرف تهدید آمیز شد و به علی گفت:” اگر خودت نیائی کسی را می فرستیم برت گرداند”. علی چمدان هایش را بست و به خانواده اش در تهران تلفن کرد و چون مطمئن بود که تلفن تحت شنود است به آن ها گفت که دارد برمی گردد. بعد با همسرش به فرودگاه رفت و سوار هواپیما به مقصد پاریس شد. وی در توضیح این حرکت می گوید:” نمی خواستم از دانش من در مسیر غلط و علیه آزادی استفاده شود”. تلخ ترین لحظه زندگی اش را زمانی می داند که از فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد. علی با وجود آنکه پس اندازش رو به اتمام است حاضر نیست کمک هزینه مختصری را که دولت فرانسه به پناهندگان می دهد بپذیرد و می گوید:” می خواهم وقتی بعد از یکی دوسال برگشتم بتوانم بگویم آزادی این کشور به ما کمک کرد نه پولش”.

 

نیما وزیری، متخصص گفتار درمانی

این متخصص 27 ساله گفتار درمانی در تهران، در پاریس کارگری می کند. او پس از اولین تظاهرات معترضین در نوزدهم ژوئن به فرانسه آمد. دوتن از دوستانش در پی این تظاهرات دستگیر شدند که یکی از آن ها به هفت سال زندان محکوم شده است.نیما در جریان مبارزات انتخاباتی هوادار میرحسین موسوی نامزد اصلاح طلبان و مسئول یکی از ستادهای انتخاباتی او در تهران بود. در فرانسه هم دست از مبارزه برنداشته است. نیما مخالف کاربرد روش های افراطی برای ایجاد تغییر است و می گوید:” خشونت باعث شد که سی سال را از دست بدهیم”. خواست او روی کار آمدن حکومتی” معتدل” است. روزهای اول ورودش به فرانسه خوش بین بود امّا حالا می ترسد که به خاطر اوضاع ایران ناچار شود حداقل چهار سال دور از کشورش زندگی کند.

                   

علیرضا جلالی، رئیس شرکت

این جوان ایرانی فوق العاده قد بلند که در تهران زندگی مرفهی داشت می گوید:” یک عکس زندگیم را تغییر داد”. علیرضا جلالی 26 ساله با 195 سانتیمتر قد و تحصیلات عالی در رشته مهندسی کامپیوتر صاحب شرکتی در تهران است:” کار خوب و خانه قشنگی داشتم”. پیش از انتخابات ریاست جمهوری در شهرستان ها درباره هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور اسبق نظر سنجی هائی کرده بود و پس از اعلام نتیجه انتخابات به نفع احمدی نژاد نیز در نخستین تظا هرات اعتراضی شرکت کرد. یکروز وقتی از شرکت به خانه برگشت با انبوهی از ای ـ میل و پیام مواجه شد. دوستانش با دیدن عکسی در اینترنت که او را وسط دو تظاهر کننده و رودرروی یک مأمور نیروی انتظامی نشان می داد نگرانش شده بودند. بسیاری از سایت های اینترنتی ایرانی و خارجی به پخش عکس  مبادرت کرده بودند. علیرضا پس از مدتی زندگی مخفی در شهرستان ابتدا به ترکیه و بعد به فرانسه آمد. می گوید:” همه چیزم را از دست دادم” و با نشان دادن عکس دو جوانی که روز 28 ژانویه در ایران اعدام شدند روی صفحه کامپیوتر اضافه می کند :” اگر گیرم بیاورند همین بلا را سرم می آورند”.

 

مازیار هشام رزاقی، مهندس صدابردار

مازیار در سی و هفت سالگی بلاتکلیف است. نمی داند آیا پاریس می ماند یا به ایالات متحده خواهد رفت. این مهندس صدابردار خود را آدم مسالمت جوئی می دادند که بیشتر از یوگا خوشش می آید تا سیاست. امّا حدود ده روز پیش از انتخابات ژوئن مازیار تصمیم می گیرد رأی بدهد و ضمن تشویق اطرافیانش به شرکت در رأی گیری از آن ها می خواهد در ساختن فیلمی که مجموعه ای از مصاحبه در مورد سیاست است کمکش کنند. می گوید:” دلم نمی خواست دیگر احمدی نژاد را در تلویزیون ببینم”. بعد از انتخابات هم مازیار و دوستانش به ساختن دنباله فیلم با فیلمبرداری از تظاهرات ادامه می دهند. مازیار می گوید که راش های فیلم  را در جای امنی پنهان کرده و نمی خواهد نشانشان دهد چون جان کسانی را که در فیلم حضور دارند به خطر می اندازد:” وقتی می بینم در زندان ها چه ها می کنند و با این شکنجه ها وتجاوزها وحشت برم می دارد. آن ها مرا می شناسند، از من عکس دارند”. دلش می خواهد بتواند به ایران برگردد و می گوید:” چه قدر مردم امیدوار بودند که وضع تغییر کند. هنوز هم امیدوارند امّا به نظر من اوضاع در ششماه آینده بدتر خواهد شد”.

 

x.s ، هنرمند

نمی خواهد نامش چاپ شود چون می ترسد یکی از نزدیکانش را که در زندان است به خاطر او اذیت کنند. خود او در اواخر ماه اوت شش روز تحت بازجوئی قرار داشته و می گوید هرگز این شش روز را فراموش نخواهد کرد:” یکی از این روزها مرا جائی نشاندند که از بالا قطره قطره آب بدون انقطاع روی یک نقطه از سرم می چکید”. پیش از شروع انتخابات تهدید ش می کردند چون رابط کمیته هنرمندان هوادار میرحسین موسوی بود. پس از بازداشت با پرداخت وثیقه از سوی یکی از اعضای خانواده به طور مشروط آزاد می شود و با استفاده از این فرصت ایران را ترک می گوید. پس از چهار ماه زندگی در یکی از حومه های پاریس می تواند به فرانسه صحبت کند و اخیراً برای مسلط شدن به زبان در یکی از دانشگاه ها ثبت نام کرده است چون به نظر او اوضاع در ایران طوری است که فکر نمی کند بتواند تا” شش هفت سال دیگر” برگردد.

 

منبع: لوموند 8 فوریه