حمله به ایران قریب الوقوع است

نویسنده

آن اپل بلوم

این هفته در روزنامه های انگلیس، تیترهایی از قبیل زیاد به چشم می خورد: “جنگ با عراق، جنگ با ایران؟” “راه حل های اتمی در مورد کره شمالی” و “اوباما باید توانایی هایش را نشان بدهد”، اما این تیتر ها زیاد مهم نیستند: حمله آمریکا به ایران قریب الوقوع است، دست کم در گوشه هایی از جزیره بریتانیا چنین به نظر می رسد، پس باید آن را جدی گرفت.

اما قبل ار اینکه دور بعدی تظاهرات ضد جنگ را شروع کنیم، مهم است که واقعیات را از لفاظی جدا کنیم.

واقعیت اول: ایران کشور بزرگی است که 75 میلیون نفر جمعیت دارد و سلاح فراوان و ارتشی لایق دارد. ما نه نفرات داریم، نه ابزار جنگی و نه پول که بخواهیم در صحنه جنگ حاضر شویم. اگر چنین فکری به ذهن مان خطور کرده باشد، باید نیروهایمان را در جای دیگری کم کنیم، اما کجا؟ در عراق؟ سیاست جدید این است که نیروهای بیشتری به آنجا بفرستیم، جنگ در افغانستان به این زودی ها تمام نمی شود و دیپلماسی در این کشور تازه دارد به نتیجه می رسد و زمان مناسبی برای شیطنت نظامی در شبه جزیره کره هم نیست.

واقعیت دوم: حتی اگر ما در اندیشه حمله نظامی محدود- مثلا بمباران تاسیسات اتمی ایران- باشیم، موانع جدی بر سر راه ما قرار دارد. جدی ترین آن این است که ما نمی دانیم همه تاسیسات اتمی ایران در کجا واقع شده است که اگر در فکر نابود کردن آن باشیم، مشکل بزرگی است. حتی اگر بتوانیم بعضی از آنها را بزنیم، که احتمالش وجود دارد، ممکن است برنامه های اتمی ایران را فقط چند سال به تعویق بیاندازد. این نتایج محدود به سختی می تواند مشاجرات سیاسی و یا پخش شدن رادیو اکتیو در محیط زیست را توجیه کند. حتی اسرائیلی ها که معتقدند برنامه های اتمی ایران برای تولید بمب اتمی است که کشورشان را نابود می کند هم در حال حاضر گمان نمی کنند که حمله به تاسیسات اتمی ایران، نتیجه مطلوب داشته باشد.

واقعیت سوم: ازدولت بوش چه در داخل و چه در عرصه های بین المللی، در صورت هر نوع حمله ای به ایران،

حمایتی نمی شود. بوش یکی از نامحبوب ترین روسای جمهور در تاریخ اخیر است. او وارد جنگی که کسی طرفدارش نیست، شده است. واضح تر اینکه، اعتقاد او به مسائل اطلاعاتی، در افتضاح عراق، آسیب دیده یا به عبارت بهتر “پوچ” از آب در آمده است، به همین دلیل وقتی او درباره ماجراجویی اتمی ایران شکایت می کند، حتی اگر شاهدی هم داشته باشد، هیچ کس حرفش را جدی نمی گیرد. از آن مهم تر اینکه، ایران مثل عراق زمان صدام حسین نیست که چند دهه تحت نظر سازمان ملل بود. ایران کشوری است که در مدت اخیر، با متحدان آمریکا، بدون در نظر گرفتن روسیه و چین، روابط عادی داشته است.

واقعیت چهارم: بر خلاف نظریه برخی از گزارش ها در روزنامه های انگلیس، آمریکا در حال “ گفتگو” با ایران است و از دیپلماسی برا ی برخورد با این رژیم نامطلوب، استفاده می کند. در واقع، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا، اعتبار خود را بر سر اعتقاد به اینکه دیپلماسی با همکاری آلمان و فرانسه و انگلستان، در ایران نتیجه خواهد داد- همانطور که امروز در کره شمالی نتیجه داده است- به خطر انداخته است. به علاوه این حقیقت دارد که این نتایج- تحریم ضعیف سازمان ملل و غرولند کردن ها- نتیجه ضعیفی داشته است.

با این وجود، جورج بوش در سخنرانی روز دوشنبه خود، بار دیگر تکرار کرد که راه دیپلماسی را ترجیح می دهد و ایران را “مردم خوب، صادق و شایسته خواند که دولتی جنگجو، پر سر و صدا و تهدید کننده دارد”. او طی مثالی هدف آمریکا را چنین بیان کرد: “هدف ما این است که آنقدر فشار بیاوریم تا مردم عاقل بیرون بیایند و بگویند که نمی خواهند منزوی باشند”. ترجمه آن از زبان تگزاسی این است: “ما امیدواریم که مردم ایران احمدی نژاد را در اولین فرصت از سر کار بردارند”.

مسلما لحن صحبت آمریکا در مورد ایران اخیرا خشن شده است و آمریکا از روشی استفاده می کند که تامارا ویتس، کارشناس خاورمیانه به آن “دیپلماسی اجباری” می گوید.

دولت آمریکا تحریم های انتخابی اش را آغاز کرده است، به عنوان مثال، سختگیری در مورد انتقال پول، و اگرچه بسیار دیر، اما مسئله حمایت ایران از شبه نظامیان تروریست عراق را مطرح کرده است و تلاش کرده است تا سایر کشورهای عرب را وادار کند تا بر علیه مداخله ایران در عراق مانند لبنان، برخورد کنند.

شواهدی وجود دارد که چنین اقداماتی نتیجه بخش هستند. به نظر می رسد که اگر مردم خوب و صادق و لایق ایران از رهبران پر سر و صدای شان خسته شده باشند، دستکم بتوانند آن را در نتیجه انتخابات نشان بدهند.

هفته گذشته، مذاکره کننده ایرانی، زمانی که داشت پیشنهاد باز شدن مجدد باب گفتگو با اروپا را می داد، لحنش به نظر آشتی جویانه تر می آمد. رئیس جمهور ایران هم با گفتن این که “ایران تهدیدی برای اسرائیل نیست”، با جمله “اسرائیل باید از نقشه جهان حذف بشود”، فاصله زیادی گرفته است.

اما این نکته هم حقیقت دارد که حداقل یکی از تاکتیک های ایران، کارساز شده است. از این به بعد ایرانی ها آمریکا را در مقابل اروپا قرار می دهند تا فشار را از روی خودشان بردارند. به هر حال اگر تحریم اروپایی- آمریکایی به نتیجه نرسد، بی اعتنایی به آن آسان تر است. پس، تیتر “جنگ در ایران” بیشتر موجب ترس دولت آمریکا می شود و این به نفع ایران است.

باید در نظر داشت که ما در نقطه برخورد غیر معمول تاریخ قرار گرفته ایم. اگر انگلستان و فرانسه و آلمان با “دیپلماسی اجباری” آمریکا همکاری کنند، ممکن است که به نتیجه برسد. اما اگر این کار را نکنند، آن موقع است که راه حل جنگ از راه دور مطرح می شود و تصور آن بزرگ تر از آن چیزی است که در ذهن سیاستمداران آمریکا و اسرائیل، بگنجد.

بوش با شروع جنگ نامحبوبی که آغاز شده است، و این که چشم انداز انتخاب شدن دوباره اش هم از بین رفته است، ممکن است تصمیم بگیرد که در غیبت متحدانش راه دیگری وجود ندارد. برای اولین بار طی مدتی طولانی، این بستگی به اروپایی ها دارد که درآینده تاثیر گذار باشند.

منبع: دیلی تلگراف، 14 فوریه 2007