طرح امنیت اجتماعی با شدت و حدت بیشتری در حال اجراست. شهر، پر از “زارعی” شده. سردار زارعی ها، قبل از دستگیری در شرایط نماز جمعه خصوصی.
آن وقت ها ما، به عنوان مردمانی که باید برای سر و مو و لباس مان جواب می دادیم، نمی دانستیم سردارها، عصر و شب که به خلوت می روند، چه می کنند. حالا می دانیم. پس سئوال این است: از میان اینان، کدام شان زارعی ست؟ یا ”زارعیه”. زارع، مونث هم دارد، ندارد؟
می گویند همه تراژدی ها با یک سوء تفاهم آغاز می شوند. از همین رو ما سال های سال کوشیدیم برای پرهیز از تراژدی، به سوء تفاهمات راه ندهیم. هی گفتند و گفتند که اینها حرف دشمنان انقلاب است. برنامه است برای بدنامی ؛ برای خراب کردن. برای ترور شخصیت….و ما گریه کردیم پای منبرهای واعظان. و لابد گریه برای بیداریست. ملت بیدارتر می شود. و شد.
حالا خودتان گفته اید که دو نماینده مجلس، فساد اخلاقی دارند. شما خبر داده اید که سردار زارعی نماز جمعه خصوصی برپا می دارد و به نماز می ایستد در پس پیشنمازان عریان. خبر از شما رسید که قاضی مرتضوی، پرونده فساد جنسی دارد؛ قاضی مقیم کردستان، اهل لواط است و وزیر اسبق در اتاق کارش، همان کارهایی را می کرده که مردمان عادی در خانه هایشان و با محارمین شان….
و اینها تازه خبرهای فساد جنسی و اخلاقیست.
حالا در همین یک قلم، این سوء تفاهم است اگر فکر کنیم در میان این پلیس های مذکر و مونثی که به خیابان فرستاده اید، زارعی ها مشغول انتخاب پیشنمازان بعدی خود هستند؟ اشتباه است اگر بهراسیم که پسران جوانی که می گیرید، برای قاضیان لواط کار هستند؟ از کجا بدانیم بچه هایی که سوار ماشین های گشت شما می شوند، سالم به خانه بر می گردند؟
اصلا از کجا بدانیم که زارعی دوباره میان اینها نیست؟ آن هم بعد از آنکه صد تومان داده و یک شب بیرون خوابیده.و آن هم بعد از آنکه دیده است و دیده اند که در “جمهوری اسلامی” می توان نه فقط به حریم زنان ایران، که به حریم ”اصول مقدس و پایه ای” هم پا گذاشت و پاسخ نداد.
یادش به خیر نباد، روزهایی که برای ملاقات به زندان قزل حصار می رفتیم، . در آنجا مینی بوس هایی بودند که خانواده های زندانیان را از سر جاده تا واحد های مختلف زندان می رساندند.هم خانواده زندانیان سیاسی، هم وابستگان زندانیان عادی. در مینی بوس ها، پاسداری هم می نشست و نظارت می کرد بر آرامش حضار. ما که وابستگان زندانیان سیاسی بودیم، همه غمگین، سر در گریبان داشتیم. خانواده قاچاقچیان و قاتلین و کلاهبرداران اما، انگار به “پیک نیک” آمده بودند. بلند بلند می گفتند ـ از بالا تا پایین حکومت را ـ و می خندیدند و بی خیال “برادر پاسدار”.
روزی پاسدار تازه از راه رسیده ای، وقتی حرف ها به بالاتری ها هم رسید، به تشر گفت: دهانتان را ببندید! از میان جمع، زنی که همسرش 13 نفر را عصمت دریده بود به نام اسلام، بلندتر پاسخش داد که: چه خبرته داداش! مگر شوهران ما جرم شان سیاسی ست که با ما اینطوری حرف می زنی! و پاسدار خاموشی گرفت.
حکایت امروز که وابستگان سردار زارعی ها، در پیک نیک سرزمین باستانی ما، به وقاحت می گویند: مگر شوهران ما از حقوق بشر حرف زده اند که آنها را زیر شکنجه می گیرید؟ چند مورد تجاوز و چند کیلو فساد که این حرف ها را ندارد!و تازه در زمانی که هر کار باید “کرد” الا سخن گفتن از “حق”.
راستی در میان این پلیس ها و پلیسه هایی که در شهر ریخته اید، کدام شان زارعی ست کدام شان زارعیه؟ دختران و پسران ما را به سردار اهل نماز می سپارید یا قاضی اهل لواط؟ و خود شب چگونه سر بر بالین می گذارید با نظامی که امروز بیش از هر چیز زارعی پرور شده است و مرتضوی سرور!