حرف اول

نویسنده
پریا سامان پور

ترویج خرافه و جهل د رتلویزیون

 

قدرت رسانه های ارتباط جمعی نیازی به شرح و تفسیر ندارد. ناگفته پیداست که بسیاری از مردم برای پر کردن وقت اضافه و رسیدن به یک جمع همگن خانوادگی، خواسته و ناخواسته تماشای سریال ها و فیلم های تلویزیونی را در برنامه روزانه خود می گنجانند و از همین طریق نیز خواهی نخواهی در معرض هجوم باورها و اغراض سیاسی حکومت ها قرار می گیرند.

در این میان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز سالهاست که با تهیه و پخش برنامه های مناسبتی در ایام مذهبی، کوشش می کند تا ایدئولوژی و عقاید خود را به خورد مردم و جامعه دهد و در این راه هم از نشر هر دروغی به جای واقعیت و ترویج بی رویه ی خرافه و جهل هیچ ابایی ندارد.

امسال نیز در ماه رمضان سریال های شبانه ی متعددی از سه شبکه ی اصلی تلویزیون ضرغامی به روی آنتن رفتند. سریال هایی که چونان چون دیگر برنامه های تلویزیون ایران راوی دروغ های بزرگ بودند و حامی جهل و گمراهی.

شاید حضور مفاهیمی از جنس شیطان، روح و فرشته، در سریالهایی که از سه شبکه ی اصلی کشور در این ماه پخش شدند، ماجرای تازه ای در این سنت دیرین نباشد اما آنچه مایه ی تاسف است و اسباب شرمساری، گستاخی روز افزون والیان فرهنگی در تبلیغ بی چون و چرای “ وهم ” و “ ارتجاع “ست.

حال، در لابلای قصه ی این سریال ها، گاه “سقوط یک فرشته” به تصویر کشیده می شود، تا بر دختران جوان متمایل به زندگی مدرن و امروزی نهیب زده شود، با “شیطان” سقوط کرده از درگاه خداوند همسان و برابرند. در این بین صدا و زمزمه های خوفناکی که به شیطان منصوب می شود همراه با رگه ای ازکپی برداری ناشیانه از رمان” انگار گفته بودی لیلی” از مصادیق پی گیری این هدف هستند. در این سریال با ترسیم فضای رعب آلود و غیر واقعی سعی بر تحمیل افکار پوسیده ای می شود که مدتهاست جامعه ی جوان ایران آن را به ریشخند گرفته اند.

و…، گاه دیگر روح پسری مذهبی و مومن که جسم نیمه جانش “ پنج کیلومتر تا بهشت” زهرا فاصله دارد، در فضایی وهم آلود، جعلی و بعضا مبتذل، در رویاهای دختر مورد علاقه اش رخ می نمایاند. گویی عشق و دلبستگی تنها برای جوانان مذهبی و با نشانه هایی نظیر “ریش” و “چادر” مجاز و مقدس است.

اما در سوی دیگر ماجرا، فرشته ای نازل می شود تا طناب دار را پاره کند، متهمی را نجات دهد و ماموریتی را بر عهده ی او بگذارد که باید در “سی امین روز” به اتمام برسد.

 استفاده از ادبیات سخیف کوچه و خیابان در این سریال به خوبی هویداست و غلظت وجود خرافات گاه آنقدر بالا می رود که کار به رمالی و باطل السحر هم کشیده می شود. این شواهد و مصادیق همگی از دست کم انگاشتن جامعه منتج می شود و و نزدیک انگاشتن ایده ی مردم به خیالات مبهم رهبران جامعه. تصوری که منجر به سعی بیشتر در زمینه ی گسترش باورهای غلط و رمال گونه می شود. مگر نه آنکه همین چندی پیش رد و پای جن گیر و رمل و اسطرلاب در کابینه ی دولت سر و صدا ها به پا کرده بود؟

همه ی اینها در حالی در تلویزیون به اصطلاح ملی ایران جلوه گر می شود که سینمای دینی، موضوعی است که علی القاعده باید صرفا به مقوله ی دین و تقدس آن بپردازد. حال چگونه می توان، فیلمی با ظاهر و موضوعی کاملا دینی ساخت ولی در پی آن به دنبال دستیابی به اغراض سیاسی و شخصی و از همه سخیف تر تنزل فرهنگی جامعه بود؟

اگر هنر را همان لفاف ظریف و دلچسبی بدانیم که در صدد به زبان آوردن غیر مستقیم غرض هنرمند است و نه جایگاهی برای بیان آمرانه ی نظرات و عقاید شخصی؛ پس به راستی جایگاه هنر والا و راستین در سرزمین ما کجاست؟ وظیفه ی اعتلای فرهنگی رسانه ای چون تلویزیون را کدام برنامه به سر منزل مقصود می رساند؟ آیا آقایان مسوولین سیما فکر نکرده اند که ترویج عامدانه ی چنین اندیشه های بی بنیادی چه عواقبی بر فرهنگ کلی جامعه دارد؟