وقتی از 22 خرداد 1388 به عنوان بدیل ِ حماسه دوم خرداد 1376 یاد می شود، پر بی راه نیست اگر بگردیم و انگیزه های آن خیل بیست میلیونی حماسه ساز را در نظر آوریم. یاد آوری آن انگیزه ها و تطبیق تاریخی موجود و پرسش درست از 22 خرداد به مثابه نقطه عطفی دیگر در تاریخ معاصر، شاید یاری گر آن باشد تا جامعه ی مومن به دموکراسی در ایران، بتواند پاسخی شایسته و هم راستا با آنچه در سال 76 صورت گرفت را، دریابد.
از سال 76 و دوم خرداد آن نام می بریم تا عنوانی باشد برای شروع برهه ای از تاریخ معاصر و بازه ای زمانی از آن مقطع تا 22 خرداد ماه سال جاری، که فاصله ای دوازده ساله است و دو رویکرد حکومتی با دو مشی متفاوت را در خویشتن دارا است.
دوره ی هشت ساله ی سکان داری سید محمد خاتمی تلاش بی وقفه و همه جانبه ای بود برای صیانت حقوق انسان و اکرام اقلیت های گسترده و متعدد ِ مذهبی، فکری ، جنسی و … . و در مقابل چهار سال تبلیغات پی گیر و دامنه دارِ دولت ِ نهم، در جهت پوچ جلوه دادن ِ تلاش های گذشتگان، که باید به خدا واگذارش کرد.
8 سال تلاش علمی - نظری و عملی در سمت و سوی خرافه زدایی از مفاهیم و میل به سمت مصادیق قابل لمس، قربانی چهار سال خرافه پردازی در جهت نیل و تقلیل ایشان به مفاهیم گل و گشاد و ناملموس شده است. جمله پردازی احمدی نژاد به سیاق تقابلی ساده، و سراین رشته را می توان تا “ ابرقو” ریسید.
از این منظر، دوازده سال گذشته عرصه ای عملی و پر تاوان بوده است برای اینکه دامنه ی این تقابلات و تناقضات پدیدار شود. دوازده سال ِ گذشته، آن قدر معاصر و نزدیک است که مراجعه ای حتا کم دقت به حافظه ی تاریخی جامعه کافی است تا هر فرد به میزان آگاهی و اطلاع ِ خود از وقایع دریابد، در چهار سال اخیر تا چه میزان از ارزش های انقلاب 57 و راه و روش ِ امام خمینی در حکومت بر مردم، دور افتاده ایم.
این دور افتادن از سلوک رهبر فقید انقلاب اسلامی، خصوصا در صیانت از حقوق شهروندی که امام برای تاکید بر آن، در “فرمان هشت ماده ای” برای اجرای بی کم و کاست ِ آن، به نخست وزیر وقت ابلاغ کرد، و مطابقت ِ آن با لگد مال شدن بدیهی ترین حقوق مدنی و شهروندی در چهار سال گذشته، به خوبی بیانگر ِ چرایی ضرورت ساقط کردن دولت نهم، از طریق دموکراتیک ترین شیوه، یعنی انتخابات است.
خاطره جمعی چهار سال ِ اخیر، هر چند مزه گس و تلخی در دهان داشته باشد، اما جای امیدواری است تا با انتخاب “ سید میر حسین موسوی “، این ” تجربه ی تلخ “ را در معنای راستین خود، به کار بگیریم، تا اگر نه “چراغ راه آینده”،بلکه جرقه ای در دل تاریکی باشد.
اگر این تجربه را به عنوان وضعیتی تاریخمند، دیالکتیکی و جمعی درک کنیم، آن گاه خواهد بود تا آینده ای که در 22 خرداد با انتخاب “ سید میر حسین موسوی ” کلید می خورد، ظرفیت آن را خواهد داشت تا دوباره و همچون پایان هشت ساله اصلاحات، نه تنها سراز تراژدی سیاه کاری در نیاوریم، بلکه زمینه ای باشد برای ظهور موقعیتی اصلح، و حتی اصلح از اصلاحات.
از دریچه تاویل، جنگ هشت ساله و وضعیت کلی دهه 60 مانع از آن شد تا تمام خواسته های انقلابیون سال 57 وصول شود.
هر چند استقلال ِ سیاسی، و جمهوریت، و احیای جایگاه زن بر اساس آن اسلامیت از مهمترین دستاوردهای انقلاب بودند که در همان روزهای اول سال های اول جایگاه مقتدر و مردمی یافتند؛ لیکن هنوز جایگاهی در خور” آزادی” یافت نشده است.
از “آزادی” ( به عنوان یکی از سه خواسته بنیادی انقلاب 1357، یعنی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ) دراین اینجا به عنوان مفهومی که کل زمینه ها از “ سیاسی” و “اجتماعی” گرفته تا “ فرهنگی” را شامل می شود نام می بریم، تا علاوه بر اینکه خاستگاه این “ اندیشه” و “ قلم” را مشخص کرده باشیم، آنچه فرهنگ و مخاطب فرهنگی نیز خواستار آن است را، جلوه گر کنیم.
” آزادی “ به اعتبار بنیان خود بود که با سرایت به حوزه سیاست و با جلوه در شعار ” توسعه سیاسی” و “ آزادی مدنی” از جایگاه شخصیتی علمی - مذهبی در لباس خاتمی شکل گرفت تا پاسخی باشد به پرسشی که دو دهه نیم بند رها شده بود.
پرسشی که می خواست این بار در هیات یک وضعیت دموکراتیک به نام انتخابات جلوه گر شود تا پیشاپیش از خود “ انتخابات” طرح مسآله کند . شرکت درانتخابات به عنوان روشی دموکراتیک، آری گفتن بیست میلیون ایرانی به خاتمی بود برای احیا و تثبیت ِ یکی از سه گانه های انقلاب.
دوم خرداد تقاضای فراگیر مردم برای خط بطلان کشیدن بر انواع دیکتاتوری و یک سویه نگری ها، اعم از نژادی، مذهبی، اقلیتی ، جنسی و … بود؛ خواستی مردمی برای حضور عزتمند ایران در سطح بین المللی.
در آن مقطع هیچ ملتی به اندازه ملت ایران ضرورت صلحی پایدار و بین المللی را حس نمی کرد. هر رای در آن روزها امضای طوماری بود که خاتمی در آن از ادبیاتی فاخر و کلامی فخیم بهره می برد. دوم خرداد توقیع شعار های کسی بود که مخالف سانسور، غربیل و قیچی بود.
برای تایید گفتار برگذشته هیچ الزامی ندارد صفحات تاریخ را زیرورو کنیم. کافی بوده و هست که در این 4 سال گذشته به یکی از رسانه ها نظری بیفکنیم تا مسآله ای به نام احمدی نژاد را به عنوان “تیتر یک ِ بحران” شناسایی کنیم. آفتاب آمد دلیل آفتاب.
حضور گسترده،حاشیه دار و بحران ساز رییس دولت نهم به عنوان خبر سازترین سوژه داخلی- خارجی نشان گرآن است که دولت اصلاحات تا سر حد کنار گذاشته شدن از قدرت، بلکه تا مرز تحقیر و تحدید و تهدید، به بنیان ها و شعارها و حامیان خویش پایبند بوده است. دولتی که هر چند گاهی سکوت کرد، اما هیچ گاه به مردم دروغ نگفت.
در عصری که به مدد چهار سال حکومت داری دولت نهم به ضرب دروغ و ریا، اخلاق، راستی، صداقت و پاکی در حوزه سیاست داخلی و خارجی عنصر کمیابی شده است، شاهد به عرصه آمدن ِ خلف راستین خاتمی در انتخابات دهم هستیم.
مردی با کوله بار ِ اداره کشور در بحرانی ترین سال ها ی جنگ؛ بی که معیشت مردم با خللی مواجه شود، اینک پیش روی ماست تا با انتخاب او برای اداره کشور، هم مزه آزادی چشیده شود و استقرار یابد، هم سیاست های اقتصادی اش کرامت انسانی فرد فرد ِ ملت را، با ایجاد تولید و فراهم کردن معیشتی در خور، به ملت باز گرداند.
صداقت سیاسی داشتن، دروغ نگفتن، و پایبند ِ قراردادهای اجتماعی بودن – از مشروطه تا امروز- تنها از دولت خاتمی برآمده و اینک می تواند در دولت سبز موسوی ادامه و استقرار یابد. ادله این گفتار “طاووس احمدی نژاد” است، که از دموکراسی حاکم بر دولت اصلاحات به طور عام و وزارت کشورش به طور خاص در انتخابات ِ سال 84 برآمده است.
از چنین چشم اندازی بیایید برای احیای ارزش های انقلاب، که با خون چند صد هزار جوان در جنگ هشت ساله آبیاری شده است، به رنگ سبز رای دهیم، تا دولت ِ سبز پا بگیرد. آمین.