سرکیس نعوم
پس از انتخابات اخیر شوراها در تهران که به شکست جریان محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران انجامید بسیاری در جهان عرب و فراتر از آن، گمان کردند که احمدی نژاد اعتبار و مقبولیت خود را نزد علی خامنه ای رهبر ایران از دست داده است؛ اعتباری که در انتخابات ریاست جمهوری او را در برابر رقیب کهنه کار و پراگماتیست اش هاشمی رفسنجانی پیروز کرده بود.
اما این گمان درست نیست. نه از آن رو که همواره تهران بر بقای اعتبار و مقبولیت وی نزد رهبری تأکید می کند… و البته مراد این نیست که همه آنچه در هفته های گذشته پیرامون کاهش ارتباط رهبری و رئیس جمهور گفته شده نسبتی با حقیقت ندارد. از جمله آنها، انتقاد گسترده رهبران محافظه کاران در پارلمان و رسانه های آنها از رئیس جمهور در این زمینه هاست:
1- ناکامی در وعده های داده شده نسبت به بهبود وضع زندگی مردم
2- افزایش نرخ تورم.
3- اهمال در وظایف اصلی اش و سرگرم شدن به سیاست های کلی که به عهده رهبر ایران است
4- “موفقیت” در افزودن دشمنی ها از سوی جامعه بین المللی و حتی جهان عرب؛ آن هم درست در زمانی که ایران سخت ترین معرکه اش را برای ایجاد قدرتی می گذراند که تا ابد منافع حیاتی و استراتژیک اش را تأمین کند.
اما این انتقادها به این معنا نیست که احمدی نژاد از چارچوب سیاست های استراتژیک خامنه ای خارج شده و در پرونده هسته ای و سایر موضوعات مرتبط با روابط بین المللی صفحه جدیدی را بر خلاف خواست رهبری گشوده است.
احمدی نژاد در سخنرانی هائی که به خاطر آنها مورد انتقاد قرار می گیرد نیز از چارچوب ترسیم شده توسط رهبری بیرون نرفته است.
اما رهبری که تا پیش از این همگان را از انتقاد علنی به رئیس جمهور منع کرده بود اینک که روش های احمدی نژاد به تهدیدهای جدی برای کشور و نظام انجامیده است دیگر چنین توصیه ای نمی کند؛ چه بسا به این دلیل که رئیس جمهور را قربانی خویش کند تا مبادا ملامت های ناشی از شکست ایران متوجه او شود و به این ترتیب همواره از محاکمه و محاسبه در آینده مصون می ماند.
آیا محمود احمدی نژاد خواهد توانست دوره ریاست جمهوری اش را تا پایان مهلت قانونی آن (سال 2009) ادامه دهد؟
آنان که از نزدیک سیاست های ایران را دنبال می کنند معتقدند که کنار گذاشتن احمدی نژاد تا قبل از پایان دوره قانونی اش رخ نخواهد داد. زیرا انتخاب او با تائید رهبری و پشتوانه بسیار مهم حوزه های علمیه و نیز جریان تندرو و سپاه پاسداران همراه بوده است و این، منتقدان محافظه کاران را مجبور می کند که به گونه ای مردم را نسبت به رفتار رئیس جمهور قانع سازند که این روند آغاز شده و کار ساده ایست؛ بهتر است حکومت ضعیف او را تا پایان دوره اش نگاه دارند به گونه ای که نسبت به سیاست های کلی نظام شک و شبهه ای ایجاد نشود.
در این زمینه نظام و رهبری آن تخصص و تجربه ای طولانی دارند تجربه ای که ناشی از مدارای وی با دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی به دست آمده است (انتخابات در ایران همواره در پائین ترین سطح دموکراسی برگزار می شود و هیچکس جز نیروهای درون حکومت، امکان راهیابی به عرصه رقابت نمی یابند با این همه، نتایج انتخابات هم گاه مورد پسند رهبر ایران نیست که نمونه آن انتخاب محمد خاتمی است که علیرغم حمایت رهبری و محافظه کاران از رقیب وی به پیروزی رسید).
پرسش آخر اینکه آیا این چالش ها در داخل ایران می تواند بر شرایط خارجی آن ـ به ویژه در رویاروئی ایران با آمریکا، جامعه بین المللی و جهان عرب ـ تأثیر بگذارد؟
حداقل ممکن است تأثیر مستقیمی نداشته باشد. اما در صورت شکست جریانی که جهان آن را تندرو می شمارد (و احمدی نژاد یکی از آنهاست) چالش های داخلی ایران می تواند توسط جامعه بین المللی به کار گرفته شود تا در حل اختلافات و تأمین مصالح حیاتی و استراتژیک ایران و نیز مصالح کشورهای منطقه ـ و آمریکا ـ پیشرفتی حاصل آید.
این اتفاق تاکنون رخ نداده است؛ زیرا آمریکا هنوز هیچ تضمینی برای عدم سرنگونی حکومت ایران نداده است مگر آنکه غنی سازی اورانیوم را متوقف کنند و به دخالت در عراق و لبنان و حمایت از فلسطینی ها پایان دهند.
در عین حال استفاده جامعه بین المللی از چالش های داخلی ایران می تواند نوعی واقع بینی و رویکرد پراگماتیک را در ایران پدید آورد تا به جای تأویلات معنوی و الهی، به شفافیت در داد و ستدهای سیاسی روی آورد و از افتادن در ورطه ای که در توانش نیست پرهیز کند.
تا این لحظه نه در آمریکا واقع بینی دیده می شود و نه در ایران… و این ممکن است در زمان نه چندان دوری به ویرانی عراق و لبنان و چه بسا کل منطقه بیانجامد.
النهار – 3 فوریه