اندیشه ♦ چهارفصل

نویسنده
محسن حیدریان

اگر در غرب رمانتیسم واکنشی در برابر انقلاب فرانسه و یک جریان «پسا انقلاب» بود، اما در ایران رمانتیسم سیاسی ‏بستر و زمینه ساز انقلاب بود. درست برخلاف غرب روشنگری و عقل گرایی در ایران همچون واکنشی در برابر دهه ‏نخست پیروزی انقلاب بتدریج سربرآورد و رمانتیسم سیاسی حتی در میان بخش مهمی از نیروهای اپوزیسیون نیز به ‏حاشیه رانده شد. به این ترتیب با فروکش کردن تب رمانتیسم انقلابی گری بود که دوران واقعی خردگرایی و ‏روشنگرایی ایران بویژه پس از دوم خرداد سال ۷۶ آغاز گردید….‏

heydarianb.jpg


‎ ‎رمانتیسم ایرانی‎ ‎

افکار و احساسات رمانتیک که بسیاری از آنها خردگریزانه بوده است، در فضای فرهنگی و سیاسی ایران در سراسر ‏قرن بیستم حضوری فعال داشته است. جستجوی رهایی از طریق آرمانگرایی، تاثیر منفی بزرگی در رشد تفکر عقلایی ‏در فرهنگ و سیاست ایران داشته است. رادیکالیسم، احساسات تند و مطالبات غیر عملی و بلند پروازانه از میوه‌های این ‏رویکرد است. بسیاری از ایرانیان سیاسی و فرهنگی مفهوم آزادی رمانتیک ـ یعنی آزادی از هر گونه قید و بند و حتی ‏آزادی از دولت قانونی را بر مفهوم آزادی قانونی ترجیح داده‌اند. نتیجه چنین تلقی از آزادی که در هیچ کجای دنیا وجود ‏نداشته است، هرج و مرج و گسستگی و تضاد میان امنیت و آزادی بوده است. در حالیکه آزادی بدون امنیت و بدون ‏دولت قانونی تنها خواب و خیالی است که می‌تواند در پهنه زندگی فردی وجود داشته باشد. جایگاه واقعی رمانتیسم در ‏دنیای ادب، رمان، هنر و تعادل بخشی به روح فرد انسانی ـ و نه نظام سیاسی و اجتماعی ـ است.‏

چنانکه می‌دانیم، دوران روشنگری تاثیر مهمی در فضای فکری و نیز اصلاح طلبان دوران مشروطیت ایران بجا ‏گذاشت و کسانی مانند ملکم خان از مظاهر برجسته آن بودند. اما یک تناقص مهم پژواک افکار نو و دمکراتیک در ‏ایران آن است که از همان دوران قبل از مشروطه آمیزشی از افکار روشنگری با افکار رمانتیک را در میان ‏روشنفکران و نویسندگان و شاعران ایرانی می‌توان ملاحظه کرد. به عبارت دیگر خردباوری و آزادیخواهی از یکسو و ‏عقل گریزی رمانتیک از سوی دیگر در افکار بسیاری از روشنفکران ایرانی در هم آمیخته شده است. علت آن شاید ‏کوشش در راه «ایرانیزه» کردن افکار دمکراتیک غربی در ایران بر اساس انطباق آنها با عرفان و تصوف و ‏برداشتهای احساس گرایانه از دین و ایدئولوژی بوده است.‏

‏
بهرحال ردپای تاثیر رمانتیک قرن نوزدهم غرب بر متفکران ایرانی را همزمان با رد پای روشنگری می‌توان مشاهده ‏کرد. گرچه این تاثیر تا حد زیادی غیرمستقیم است، اما در افکار کسانی مانند جلال الدین میرزا فرزند فتحعلیشاه و یا ‏میرزا آقا خان و دیگر روشنفکران ایرانی می‌توان رگه‌های نیرومند افکار رمانتیک را باز یافت. فراموش نباید کرد که ‏افکار جمال الدین اسدآبادی تحت تاثیر مستقیم ایده‌های رمانتیک آلمان قرار داشت. بهرحال روشنفکران ایرانی در اوایل ‏قرن بیستم با افکار رمانتیسم آشنا شدند. اما همان مشخصات و علائم دوران رمانتیک البته در بستر جامعه ایران مانند ‏شیفتگی به تاریخ گذشته ایران و ملی‌گرایی و احساسات تند، از مشخصات رمانتیک‌های ایرانی است. می‌توان گفت که ‏تمایل رمانتیک‌های ایرانی به بازگشت به ریشه‌های خود قبل از هرچیز ناشی از دلبستگی به اروپا بود و نه از روی ‏تحلیل و آگاهی و شناخت مسایل و نیازهای ایران در آن دوران. برخی از رمانتیک‌های ایرانی که به کار پژوهش تاریخ ‏ایران نیز علاقمند شدند حتی این نظریه را مطرح کردند که اگر ایران مورد حمله اعراب واقع نمی‌شد، از اروپا نیز ‏پیشرفته تر شده بود. آنها هنوز دلایل انحطاط فکر و فلسفه و دانش در ایران را بطور ریشه‌ای تحلیل نکرده بودند. باید ‏اضافه کرد که ایران برخلاف بیشتر کشورهای اسلامی هرگز مورد استعمار خارجی قرار نگرفته است و هیچ گاه تبعیت ‏از یک امپراطوری را تجربه نکرده است.‏

‏
اما بنای ناسیونالیسم ایرانی که از اواخر قرن نوزدهم شروع به شکل گرفتن کرد، رابطه نزدیکی با رمانتیسم ایرانی ‏دارد. هویت مستمر بعنوان دولت ـ کشور از دوران باستان نزد اکثریت ایرانیان وجود داشت و زبان و فرهنگ و تمدن ‏باشکوه ایرانی آمیخته با دین زرتشتی همچون یکی از نخستین ادیان یکتاپرست دنیا، خمیر مایه ناسیونالیسم ایرانی بود. ‏اما برخی ناسیونالیستهای ایرانی مانند احمد کسروی با پست شمردن اسلام تا جایی پیش رفتند که حتی شعرای عرفانی ‏مسلمان مانند حافظ و مولوی را که افتخار ادبیات ایران می‌باشند، مورد اتهام قرار دادند و سبب بدبختی ایران دانستند. ‏شاید بتوان گفت که هدف اصلی کسانی مانند کسروی و سپس صادق هدایت که زیر شعار بازگشت به دوران قبل از ‏اسلام بروز پیدا کرد، برش کامل از سنت بوده است. اما نه تنها تاریخ گرایی بلکه نابغه گرایی و احساسات ملی آنها ‏دارای یگانگی‌های بسیاری با رمانتیسم بود.‏

‏
از سوی دیگر رضا شاه به علل مختلف و از جمله برای ایجاد مشروعیت ملی برای خود، گرایش نیرومندی به تاریخ ‏باستان و قبل از اسلام ایران یافت. به کوشش رضاشاه پژوهشهای ایران شناسی از انحصار خارجیان خارج شد و کسانی ‏مانند ابراهیم پورداورد و محمد قزوینی و عباس اقبال در تجدید حیات روشنفکری و ایجاد محفل دانشگاهی ایرانی که ‏ستایش از دوران باستان و قرون وسطی با نوعی مبارزه میهن پرستان تلفیق می‌شد، شرکت کردند.‏

‏
یکی دیگر از منابع تاثیر افکار دوران رمانتیک غرب بر اندیشه و ادب ایران، مهاجرتهای سیاسی ایرانیان به غرب بوده ‏است. در اوایل قرن بیستم میان سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰ گروهی از ایرانیان که به دو نسل سیاسی ایران تعلق داشتند به ‏اروپا مهاجرت کردند که بنیانگذاری کمیته ملیون ایران در برلن و انتشار چهار مجله بنامهای کاوه، ایرانشهر، نامه ‏فرنگستان و مجله علم و هنر دستاورد آنها بود. کتاب دکتر جمشید بهنام محقق و جامعه شناس بنام «برلنی‌ها ـ دانشمندان ‏ایرانی در برلن» نشان می‌دهد که آنها علاوه با تاثیر گیری از متفکران دوران روشنگری، تحت تاثیر رمانتیک‌ها نیز ‏بوده‌اند. کاظم زاده البته چند صباحی عضو حزب سوسیالیست بلژیک بوده است، اما در مقایسه با دیگر دوستان خود ‏گرایش بسیار بیشتری به افکار رمانتیک داشته است. درست برخلاف رمانتیسم کاظم زاده یکی دیگر از سرشناسان این ‏گروه یعنی تقی زاده همچون یک سیاستمدار پخته واقع گرا و رئالیست بود. مقالات کاظم زاده در نشریه ایرانشهر که در ‏آن تاکیدات زیادی بر «تجلیات روح ایرانی » و «ذکاوت آریایی » و «خصایص نژاد ایرانی » می‌کند، کاملا نشاندهنده ‏الهام گیری او از رمانتیک‌های آلمانی است. او بارها درست مثل رمانتیک‌های آلمانی مفهوم روح ملی را بکار می‌برد و ‏همان تعاریف متفکران آلمانی در باره ملت را پایه بحث خود در رابطه با ایران قرار می‌دهد. او تاکید می‌کند که” روح ‏ایران همان روح قدیم است.. این همان روح است…پس باید روح ایرانیت را به ایرانیان نشان داد و آنان را تشویق به ‏بازگشت به عظمت پیشین کرد» نشریه ایرانشهر گاهی چنان افراط می‌کند که «تصفیه خون ایرانی” یا «چگونگی ‏اختلاط نژاد» در بحث ازدواج میان مردان ایرانی با زنان اروپایی سخن می‌گوید. کاظم زاده می‌نویسد: « ایرانیت یک ‏کلمه مقدس و جامعی است که تمام افراد ملت ایران را بدون تفریق مذهب و زبان در زیر شهپر شهامت گستر خود جای ‏می‌دهد. هر فردی که خون آریایی در بدن دارد و خاک ایران را وطن خود می‌شمرد….باید ایرانی شمرده شود.»‏

‏
کاظم زاده می‌نویسد: « روح ایرانیت نمرده است و فقط حوادث روزگار خط سیر آن روح را تغییر داده و یک پرده ‏ضخیم، رخسار آن روح را پوشیده داشته است و آن پرده عبارت از جهالت و اسارت یعنی نداشتن علم و آزادی ‏است….ملت ایران استعداد نژادی و ذکاوت آریایی خود را گم نکرده و باز قادر است تمدن درخشانی از خود بروز ‏دهد….روح ملتها جوهر خود را عوض نمی‌کند، بلکه فقط اشکال تجلی آنها تنوع می‌یابد. همین طور روح ایرانی در تمام ‏ادوار تاریخی خود یکی بوده، ولی نسبت به چگونگی محیط و زمان در شکلهای مختلفی تجلی کرده است.»‏
بطور کلی ناسیونالیسم روشنفکران ایرانی بر پایه تصورات رمانتیک درباره گذشته ایران و اراده آرمانی کردن این ‏دوره استوار بوده است.‏

‏
اما باید تاکید کرد که مفهوم ملی گرایی و همراه با آن چگونگی ترجمه جهان گرایی از کانونهای اصلی جدالهای سیاسی ‏و فرهنگی بیش از یک قرن اخیر ایران بوده است. اصطلاحاتی همچون ملی گرایی، منافع ملی، روحیه ملی و وطن ‏دوستی در ایران نخستین بار از سوی روشنگرانی مانند آخوندزاده، ملکم خان، زین العابدین مراغه ای، میرزا آقاخان ‏کرمانی قبل از انقلاب مشروطیت پیش کشیده شد. از دیدگاه نخبگان نامبرده مفهوم ملی گرایی در پیوند نزدیک با ‏استقرار حکومت قانون و الهام از افکار و تحولات غرب قرار داشت. این روشنگران ایرانی در جستجوی پاسخ به ‏نیازهای ایران ویران و درمانده روزگار خود بودند و در اینراه ملی گرایی را مغایر با غرب گرایی نمی‌دیدند. بعبارت ‏دیگر الگوی نظام سیاسی و اجتماعی آنها از غرب برگرفته شده بود ولی می‌کوشیدند که آنرا با قریحه و طبع و نیاز ملی ‏‏«ایرانیزه» کنند.‏

‏
اما قرائت از ملی گرایی همواره چنین نبوده است. هر تغییر در گفتمان سیاسی و عقیدتی و دینی ایران تاثیری مستقیم در ‏برداشت از مفهوم ملی گرایی داشته است. بعنوان نمونه در دوره پس از شکست مشروطیت روایت تازه‌ای از ملی ‏گرایی آغاز شد که در آن فرهنگ و هویت باستانی ایران باشکوهی رمانتیک و شگرف تصویر گردید، تا نشان داده شود ‏که شعرا و نخبگان صاحب نام ایرانی مانند حافظ، سعدی، ابن سینا، خیام از درون آن بیرون آمده‌اند. در این نگاه عظمت ‏تاریخی ایران و وحدت ملی آن مورد تاکید ویژه قرار گرفت و گناه همه ناکامی‌های ایران بر عهده عوامل و «دستهای ‏توطئه گر خارجی» و جهان غرب گذاشته شد. صرفنظر از پیامدهای نگرش فوق می‌توان گفت که قرائتهای گوناگون از ‏ملی گرایی در ایران معاصر رابطه نزدیکی با نوع برداشت از جهانگرایی داشته است. در دوره‌ای از تاریخ معاصر هر ‏گونه کوشش برای تولید اندیشه و راه و ایده ایرانی مایه شرم تلقی می‌شد و یا مذهب اسلام در اساس عامل انحطاط ایران ‏نامیده می‌شد.‏

‏
یکی دیگر از مظاهر رمانتیک ادبی و پژوهش گری در فضای فرهنگی ایران را می‌توان در یکرشته آثار صادق ‏هدایت، حجازی، نیما، سپهری و دیگران ملاحظه کرد. این نویسندگان و شاعران البته دارای سبک‌های مختلفی بوده‌اند ‏اما همگی آنان از اقشار مرفه و میانی بودند و بدون آنکه علاقه زیادی به دنیای سیاست داشته باشند به انتقاد بسیار ‏رادیکال از جامعه و ادبیات سنتی ایران برخاستند. اینها نسل قبلی نویسندگان را به دیده تحقیر می‌نگریستند و در عین ‏حال به دوره باستان و نیز آینده میهن خود خوش بینی زیادی داشتند. از دید آنان نویسندگانی مانند قزوینی، اقبال آشتیانی، ‏سعید نفیسی و بهمنیار موجودات املی بودند که بنوعی از ریشه‌های اصلی خود در علوم دینی کنده شده اند، بدون اینکه ‏از حیث ذوق هنری یا نگرش اجتماعی مدرن شده باشند. حتی به روشهای جدید و بسیار باارزش آنان در زمینه مطالعات ‏کلاسیک نیز بادیده تحقیر می‌نگریستند. درباره صادق هدایت می‌توان گفت که انتشار «بوف کور» او طلایه گذار ادبیات ‏ایران به دوران مدرن است. نقش واقعی صادق هدایت را باید در پیشگامی او در داستان نویسی رئالیستی و مدرن ایران ‏دید، با این وجود در آثار او رگه‌هایی از رمانتیک نیز می‌توان ملاحظه کرد. صادق هدایت (۱۹۵۱ـ۱۹۰۳) که در ‏دوران تحصیل در فرانسه شیفته ادبیات بدبینانه بویژه کافکا شده بود همه ناکامی‌های کشور را از اسلام و اعراب می‌دید ‏و همچون رمانتیک‌های غرب علاقه ویژه‌ای به مطالعه فوللکور ملی و نیز مطالعات زبان شناسی و تاریخ داشت و در ‏راه احیا ریشه‌های زبان پارسی تلاشهای زیادی کرد و همچون «برداران رمانتیک شله گل» به مطالعه منظم ریشه زبان ‏هندواروپایی پرداخت. البته آثار هدایت بسیار متنوع است و در آنها هم ردپای رمانتیسم و هم رئالیسم و بویژه رئالیسم ‏جادویی را می‌توان یافت و لذا نمی‌توان آثار او را به شکلی کلیشه‌ای طبقه بندی کرد. اما در داستانهای کوتاه او بدبینی ‏کامل هویداست و در داستان سگ ولگرد به سال ۱۹۴۲ انزوای کامل معنوی از جامعه را شرح می‌دهد. باید تاکید کرد ‏که آثار هدایت راهنمای نویسندگان رئالیست ایران گردید که به توصیف اوضاع اجتماعی ایران در دوران رژیم پهلوی ‏پرداختند. اما یک گروه دیگر از نویسندگان مدرن ایرانی را می‌توان نام برد که همه آنها کم و بیش در زمره رمانتیک‌ها ‏هستند: محمد حجازی، علی دشتی، حسینقلی مستعان، جواد فاضل، جهانگیر جلیلی.‏

از سویی دیگر گرایشهای چپ در ایران در دورانی طولانی با وجود تلقی‌های متفاوت از مارکسیسم لنینیسم بطور کلی ‏ملی گرایی را با باری منفی تلقی می‌کردند و ستیز نظری گسترده‌ای را با آن در دستور خود داشتند. چپ‌های ایران در ‏گفتمان غرب ستیزی وجوه اشتراک زیادی با نیروهای اسلامی قبل و پس از انقلاب سال ۵۷ داشتند. این برداشت منفی ‏نیز بعلل گوناگون و از جمله فروریزی اردوگاه کمونیسم به پایان رسید. امروز تقریبا همه چپ‌های ایرانی خود را ملی ‏می‌دانند و ملی گرایی را با نام‌های گوناگون یکی از مولفه‌های فکری خود می‌شمرند.‏

‏
به این ترتیب انقلاب ایران، فروریزی اردوگاه سوسیالیسم جهانی و پایان جهان دوقطبی چالشهای بزرگی بودند که تاثیر ‏عمیقی در برداشت از مفهوم ملی گرایی بجا گذاشتند. اما سپس روند جهانی شدن آغاز شد که گسترش ارتباطات ‏الکترونیکی و تحولات سریع در اقتصاد جهانی از دستاوردهای جهان گستر آن است. روندهایی نظیر جهانی شدن، ‏جهانشمولی ارتباطات و رسانه‌های گروهی و بطور کلی پیدایش مفهوم « دهکده جهانی» تاثیرات بزرگی بر شیوه زندگی ‏و ذهنیت همه افراد بشر می‌گذارد، اما هنوز کسی از عواقب روند جهانی شدن بدرستی آگاه نیست.‏

همزمان با این چالشهای سریع جهانی، در ایران ما شاهد اوج تازه‌ای از کاربرد مفهوم ملی گرایی هستیم. اگر در ۱۵۰ ‏سال پیش بحث ملی گرایی و نوع برخورد با غرب و «تمدن جهانی» تنها مربوط به گروه انگشت شماری از نخبگان ‏ایرانی می‌شد، اکنون این بحث میلیونها ایرانی شده است. انعکاس سیاسی این روند به گونه‌ای است که امروزه دیگر ملی ‏گرایان تنها با «مصدقی‌ها» یا هوداران جبهه ملی و قرائت آنها از مفهوم ملی شناخته نمی‌شوند. می‌توان گفت که کاربرد ‏اصطلاحات منافع ملی، ملی گرایی، ایرانگرایی و کوشش برای شکل دادن آن از منظرهای گوناگون به پدیده‌ای فراگیر ‏تبدیل شده است. امروزه قاطبه نیروهای سیاسی ایران از طیف وسیع دوم خردادی‌ها تا نیروهای ملی مذهبی، از ملیون و ‏چپ‌های اصلاح طلب گرفته تا حتی بخشهایی از محافظه کاران و نیز سلطنت طلبان خود را کم و بیش «ملی» می‌دانند و ‏یا دست کم رفتار خود را با پیروی از «منافع ملت» توضیح می‌دهند. اما همزمان استنباطهای گوناگونی از مفهوم ملی ‏در نحله‌های گوناگون فکری ایران به چشم می‌خورد که از نظر ریشه‌ای بر آمد تازه‌ای از همان جدال کهن رابطه میان ‏ایرانگرایی و جهانگرایی است. برخی بر این باورند که «جهانی شدن» روندی غربی است و ربطی به ایران نمی‌تواند ‏داشته باشد. گروهی ضمن تاکید بر منافع ملی خطر اصلی را همچنان در غرب می‌بینند. کسانی بدون اینکه ضد غربی ‏باشند، ارزشهایی مانند فردیت، آزادی فردی و جدایی دین از دولت و یا مرجع قرار دادن اندیشه‌های فلاسفه بزرگ غرب ‏را برای کشوری با خصوصیات ایران نادرست می‌دانند. انگیزه‌های این گروش البته متفاوت است. برخی «درونگرایی» ‏و «اصالت جویی» را پیش می‌کشند و برخی مصلحت جویی سیاسی را. به این ترتیب گفتمان ملی گرایی گرچه فراگیر ‏شده است، اما دارای ابعاد گوناگون است و این بار در سطح و افق کاملا تازه‌ای مورد بحث قرار می‌گیرد.‏

‏
‏‎ ‎رمانتیسم اسلامی ـ ایرانی‎ ‎

‏
پیدایش و ریشه‌های رمانتیسم اسلامی ایران بدون تردید هیچ ارتباطی با رمانتیسم غرب ندارد. زیرا منشا آن به چندین ‏قرن قبل از رمانتیسم غربی و اوایل ظهور اسلام باز می‌گردد. بنظر من در حماسه عاشورا همه عناصر و لوازم یک ‏جنبش رمانتیک فرهنگی ـ مذهبی را می‌توان به روشنی ملاحظه کرد. حماسه کربلا و قهرمان اصلی آن حسین ابن علی ‏مظهر و اوج رمانتیسم اسلامی است.‏

‏
باید گفت که آمیزش تصوف و امامت اثنی عشری در فرهنگ ایرانی همانطور که‌ هانری کوربن از آن به عنوان «اسلام ‏ایرانی» یاد می‌کند، ما را بر آن می‌دارد که ریشه‌های سنت معنوی و اعتقادی ایرانیان را همچون موضوعی اصیل و ‏مهم مورد توجه قرار دهیم. شیعه گری پیوند نزدیکی با هویت ایرانی دارد، اما عجیب اینجاست که دوازده امام که ‏مشروعیت خود را از اولاد پیغمبر می‌گیرند و زبان و فرهنگ و نژاد عربی دارند و موقعیت جغرافیایی‌شان واقع در ‏بین‌النهرین و حجاز است، چه رابطه‌ای با ایرانیان می‌توانند داشته باشند؟ راز ماندگاری و تداوم حماسه عاشورا پس از ‏‏۱۴ قرن در میان ایرانیان چه بوده است؟ علل پیوند عمیق روحی و عاطفی آن با شیعیان ایران و توان تداوم آن کدام‌ها ‏بوده است؟

ازدواج افسانه‌ای امام حسین با دختر آخرین پادشاه ساسانی به تنهایی راز مهمی را نمی‌گشاید. اما شباهت تکان دهنده‌ای ‏میان تراژدی کربلا با تراژدی سیاوش یکی از قهرمانان پیش از اسلام شاهنامه که ریشه‌های عمیقی در فرهنگ فولکلور ‏ایرانی دارد، به چشم می‌خورد. در هر دو حالت قهرمانی را می‌بینیم که همچون قربانیان بی گناهی برای اهداف مقدس و ‏عادلانه به شهادت رسیدند. فرهنگ عزاداری کاملا مخصوص شیعیان ایرانی در سوگ سیاوش و امام حسین بنحو ‏بارزی آشکار است. بنابراین هنگامی که شکوفایی معنویت شعیه را در خاک ایران مورد توجه قرار می‌دهیم نمی‌توانیم ‏از شناسایی سهم دوجانبه ایرانیت و اسلام در هویت ایرانیان امروزی خود داری کنیم.‏

در حماسه عاشورا همه عناصر و مولفه‌های رمانتیسم اسلامی را می‌توان یافت: یک قهرمان «غریب» و «ابر انسان» و ‏بلند پرواز، طغیانگری پرشور علیه ظلم و بی عدالتی، فضایی سرشار از رمز و راز شرقی، گفتمانی مبتنی بر حس ‏گرایی (سانسوالیسم) و حضور عوامل روحی و عاطفی و ماورا زمینی نیرومند، مولفه‌هایی است که همگی از ‏شاخص‌های رمانتیسم بحساب می‌آیند. در قیام عاشورا، قهرمان حماسه علیرغم شکست مقطعی در نبردی بشدت نابرابر ‏اما مشروع و در جریان حوادث و نبردهایی دراماتیک و تاثر انگیز سرانجام از نظر معنوی و اخلاقی بر دشمن چیره ‏می‌شود. همین چیرگی معنوی و جنبه‌های تاثر انگیز و حماسی عاشوراست که آنرا به درفش و مظهر احساسات فرو ‏خفته و پاسخ به نیازهای درونی میلیونها ایرانی تبدیل کرده است. بدون تردید بازخوانی مداوم حماسه عاشورا طی ۱۴ ‏قرن نقش مهمی نه تنها در تداوم اسلام در ایران بلکه در ریشه دار شدن اسلام بعنوان دینی نه تنها قدسانی بلکه دین ‏زندگی و در پیوند نزدیک با احساسات و عواطف درونی مردم نیز داشته است.‏

‏
بهر تقدیر شبح رمانتیسم اسلامی ایرانی همواره بر فراز جامعه ایران حضور داشته و هربار به مناسبتی در پهنه فرهنگ ‏و سیاست ایران فرود آمده است. در دهه چهل و پنجاه هجری شمسی با طرح گفتمان «بازگشت به خویش» روایت غرب ‏ستیزانه‌ای از اسلام مطرح شد. در این بازخوانی تازه از اسلام می‌توان مولفه‌های مدرن تری از رمانتیسم اسلامی ایرانی ‏را تشخیص داد که عبارت از برداشت احساس گرایانه از دین، ملی گرایی، غرب ستیزی، تاریخ گرایی و بلندپروازی ‏می‌باشد. دو چهره اصلی جنبش رمانتیسم اسلامی ـ ایرانی را جلال آل احمد (۱۹۶۹ـ۱۹۲۳) و دکتر شریعتی (۱۹۷۷ـ ‏‏۱۹۳۳) تشکیل می‌دهند.‏

آل احمد در پی بازخوانی انتقادی تاریخ معاصر ایران نظریه بازگشت به ریشه را مطرح کرد. او که ابتدا عضو حزب ‏توده ایران و سپس از فعالان جنبش سوسیال دمکراتیک خلیل ملکی بود، در یک خانواده روحانی چشم به جهان گشود. ‏پدر وی در دوران مقررات عرفی کردن دوران رضاشاه مجبور به تغییر لباس شده بود و این موضوع در ذهن آل احمد ‏تاثیر گذاشته بود. او در کتاب «غرب زدگی» به اعاده حیثیت از اسلام پرداخت و تاثیر بزرگی در ذهنیت روشنفکران ‏ایرانی در اجتناب از تمدن غرب و کمونیسم بجا گذاشت. آل احمد خود شرح می‌دهد که فکر «غرب زدگی » را از تعالیم ‏احمد فردید، فیلسوف ایرانی آموخته که انتقاد از غرب را مبنای دروس متافیزیک خود قرار داده بود.‏

‏
بهرحال در فضای شکفتگی اندیشه‌های آل احمد در ایران بود که علی شریعتی که به تازگی در سال ۱۹۶۵ از فرانسه به ‏ایران بازگشته بود، توانست آروزهای نسل جوان ایران را به سمت اسلام مورد نظر خود، سوق دهد. شریعتی از جوانی ‏فردی ناسیونالیست بود و سپس کوشش کرد که با توجه به اندیشه رایج زمان خود که بشدت تحت تاثیر تئوریهای مبارزه ‏میان جهان سوم و جهان غرب بود، پوششی برای اندیشه‌های ناسیونالیستی خود بیابد. روایت علی شریعتی از زندگینامه ‏خودش در «کویر» به نحو انکارناپذیری احساسات مذهبی و تاملات معنوی وی را انعکاس می‌دهد.‏

‏
همسو و در بستر موج فکری رمانتیسم اسلامی ـ ایرانی بود که انقلاب ایران بر اساس حماسه گرایی، شهادت طلبی و ‏قهرمان گرایی که سه ویژگی رمانتیک آن بودند، به پیروزی رسید. برگزاری منظم و مداوم چهلمین روز گرامیداشت ‏شهدای انقلاب که خود مظهری از ادامه حماسه عاشورا در ایران و ذهنیت ایرانیان بود، اهمیت بزرگی در تبدیل امواج ‏اعتراضی مردم علیه شاه « همچون نماد یزید» به یک جنبش انقلابی داشت. بعبارت دیگر میان زمینه‌های سیاسی انقلاب ‏و پیروزی آن تفاوت فاحشی است. هیچ زمینه سیاسی و هیچ جنبش مطالباتی هر چند گسترده و عمیق، خود به خود به ‏انقلاب فرانمی روید. انقلاب به یک توافق نانوشته عمومی که روح و اعتماد اعضای جامعه را از طریق یک ریسمان ‏ناپیدا به هم متصل سازد، نیاز داشت. وجود یک رهبری مورد اعتماد همگانی لازمه اصلی آن بود. بجز آیت الله خمینی ‏که مظهر و نماد ادامه قیام و از نوادگان حسین ابن علی قهرمان حماسه عاشورا در نزد اکثریت ایرانیان بشمار می‌رفت، ‏هیچ رهبر سیاسی دیگری در ایران وجود نداشت که قادر به ایفای چنین نقش حساس و تعیین کننده‌ای باشد. این ریسمان ‏ناپیدا اما کلیدی از آنرو به دست آیت الله خمینی افتاد که قبل از هرچیز یک شخصیت کاریزماتیک و فرهمند داشت. او ‏نماد یک زندگی ساده روحانی بود، زبان و کلامی نافذ داشت و در کلیه سخنرانیها و مصاحبه‌های خود بر دوری گزینی ‏روحانیت از قدرت سیاسی و آزادیهای سیاسی تاکید می‌کرد. از منظر سیاسی نیز تلفیقی از استقلال خواهی ایران در ‏برابر امریکا و اسلام گرایی به معنای فساد ستیزی سیاسی را در سرلوحه مبارزه خود قرار داده بود. انرژی و نیروی ‏خارق العاده‌ای که از آمیزش توده مردم ـ که تنها کمتر از یکسال قبل از انقلاب همچون غولی از قفس رها شده بود ـ با ‏رهبری کاریزماتیک آیت الله خمینی پدید آمد، دنیا را لرزاند. بنابرین رهبری کاریزماتیک آیت الله خمینی و آرمان گرایی ‏دینی از ویژگیهای مهم رمانتیسم انقلاب ایران‌اند. یک دهه پس از پیروزی انقلاب بود که بتدریج رمانتیسم سیاسی انقلاب ‏ایران رو به فروکش نهاد.‏

‏
اگر در غرب رمانتیسم واکنشی در برابر انقلاب فرانسه و یک جریان «پسا انقلاب» بود، اما در ایران رمانتیسم سیاسی ‏بستر و زمینه ساز انقلاب بود. درست برخلاف غرب روشنگری و عقل گرایی در ایران همچون واکنشی در برابر دهه ‏نخست پیروزی انقلاب بتدریج سربرآورد و رمانتیسم سیاسی حتی در میان بخش مهمی از نیروهای اپوزیسیون نیز به ‏حاشیه رانده شد. به این ترتیب با فروکش کردن تب رمانتیسم انقلابی گری بود که دوران واقعی خردگرایی و ‏روشنگرایی ایران بویژه پس از دوم خرداد سال ۷۶ آغاز گردید. پس از دوم خرداد بود که رهبری کاریزماتیک و ‏نامدارایی و آرمانگرایی جای خود را به کثرت گرایی، خردگرایی و جامعه چند صدایی داد. در دوران تازه گفتمان ‏آماری و عقلی به جای گفتمان آرمانگرایی و بلند پروازی نشست و روش گام به گام و تدریجی جایگزین انقلابی گرایی ‏گردید. قریب سه دهه طول کشید که آرمانگرایی جای خود را به روایت دیگری از اسلام دهد که می‌کوشد بعنوان اهرمی ‏میان ایرانگرایی و جهانگرایی نقش بازی کند.‏

منبع : اخبار روز