میراث هسته ای عبدالقادرخان در ایران

نویسنده

abdolghaderkhan.jpg

سوفی گراردی

گوردون کوررا، خبرنگار امور امنیتی بی بی سی و نویسنده “خرید بمب: گسترش اتمی، ناامنی جهانی، پیشرفت و سقوط شبکه عبدالقادرخان” در مصاحبه ای با لوموند به بحث پیرامون اقدامات این شبکه و ارتباط آن با برنامه هسته ای ایران می پردازد.

شما اخیراً در بریتانیا و ایالات متحده کتابی در مورد شبکه عبدالقادرخان منتشر کرده اید. امروز موقعیت این شبکه و مهره اصلی آن،که به وی نسبت “پدر گسترش اتمی” اطلاق شده، چگونه است؟

او اکنون در محل زندگی خود در اسلام آباد تحت نظارت است و با خارج هیچ تماسی ندارد. وی در تاریخ 4 فوریه 2004 در بیانیه ای که از تلویزیون عمومی پاکستان پخش شد، اعتراف کرد بدون اطلاع دولت پاکستان شبکه وسیعی را برای صادرات فنآوری هسته ای سازماندهی کرده. او فردای آن روز از سوی ژنرال پرویز مشرف، رییس جمهور پاکستان، مورد عفو قرار گرفت و از آن به بعد یک روز هم در زندان نبوده است.

شبکه عبدالقادرخان چگونه “سقوط” کرد؟

به نظر من نقطه عطفی که باعث کاهش فعالیت های این شبکه و درنهایت انحلال آن شد، در ماه فوریه 2003 روی داد، یعنی زمانی که چند تن از کارشناسان آژانس اتمی به شهر نطنز در ایران رسیدند. امروز همه این نام را می شناسند، ولی در آن زمان دولت تهران وانمود می کرد که این مرکز صرفاً در زمینه تحقیق پیرامون “گسترش بیابان ها” فعالیت دارد. بازرسان در همان بدو ورود به ساختمان این مرکز، یک واحد سانتریفوژ یافت کردند. یکی از آنها به نام ترور ادواردز [Trevor Edwards]، بازرس بریتانیایی، با دیدن این سانتریفوژها بلافاصله این سئوال برایش مطرح شد که چگونه دانشمندان ایرانی در زمینه غنی سازی اورانیوم تا این حد پیشرفت حاصل کرده اند: او با بررسی دقیق و کنترل تک تک قطعات متوجه شد که شباهت بسیاری بین عملکرد این سانتریفوژها و سانتریفوژهایی که 30 سال قبل در هلند دیده بود وجود دارد. او در آن زمان در یکی از شعبه های شرکت یورنکو [کنسرسیوم غنی سازی اورانیوم متشکل از هلند ، آلمان و انگلستان] و در کنار یک مهندس جوان پاکستانی به نام عبدالقادرخان کار می کرد. عبدالقادرخان در این مدت به دلیل دستیابی به بمب اتمی در کشورش به یک قهرمان تبدیل شده بود. از دید کارشناس آژانس اتمی، ارتباط بین او و دولت تهران مسلم و مبرهن بود. سپس مدرک نهایی نیز رو شد: در دسامبر 2003، لیبی به طور عمومی اعلام کرد که به فنآوری غنی سازی اورانیوم دست یافته و این مهم از طریق شبکه عبدالقادرخان صورت گرفته است.

در مورد عبدالقادرخان چه می دانید؟

او در سال 1936 در شهر بوپال [از شهرهای مرکزی هندوستان] در خانواده ای مسلمان به دنیا آمد. زمانی که کودک بود، نبردها و منازعات بسیاری را بین هندوها و مسلمانان به چشم دید و در سن 16 سالگی هندوستان را به مقصد پاکستان ترک کرد. سپس به اروپا اعزام شد تا در آنجا علوم مهندسی فرا گیرد. او فارغ التحصیل رشته متالورژی [فن استخراج و ذوب فلزات؛ فلزکاری] است نه فنآوری هسته ای. درواقع آغاز به کار او در شعبه شرکت یورنکو یک تصادف بود و این درست مصادف با زمانی شد که این شرکت تولید و گسترش نوع جدیدی از سانتریفوژها را آغاز کرده بود. او وظیفه ترجمه مدارک فنی را برعهده داشت، زیرا به دلیل تحصیل در انگلستان، آلمان و هلند، زبان های این سه کشور را می دانست. ولی در اواخر سال 1971، دولت اسلام آباد در جنگ انفصال بین پاکستان و قسمت های شرقی کشور که توسط هندوستان حمایت می شدند [بنگلادش] شکست خورد. احساس آسیب پذیری و انزوای پاکستان در آن زمان به اوج خود رسیده بود و عبدالقادرخان در این فضا نامه ای به ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر وقت پاکستان نوشت و در آن توانایی های خود را شرح و کمک خود را پیشنهاد داد. او به اروپا نیامد تا به جاسوس تبدیل شود، ولی چون موقعیت پیش آمده بود، او نیز از آن استفاده کرد. او به کلیه اطلاعات محرمانه در زمینه فنآوری هسته ای دسترسی داشت، می توانست از تأسیسات عکس بگیرد، نقشه ها و پلان ها را کپی کند، قطعات دست دوم را بردارد: هیچ کس در یورنکو نگران حفظ و حمایت از اسرار صنعتی نبود.

او چگونه به وسیله این پلان ها توانست دستگاه ها و ماشین های مربوطه را بسازد؟

خیلی ساده. او به نزد تأمین کنندگان یورنکو می رفت و برای هر قطعه ای که احتیاج داشت، قیمت خریدی بالاتر از مشتری های اصلی پیشنهاد می داد. در همین زمان، به پاکستان بازگشت و مرکز تحقیقاتی خود را در زمینه گسترش هسته ای دایر کرد. در سال های اول تلاش می کرد تا قطعات را بدون توجه به ممنوعیت ها و با دور ماندن از چشم سرویس های اطلاعاتی وارد پاکستان کند. بدین ترتیب کشورش در اواسط سال های 1980 فنآوری لازم برای ساخت بمب را دراختیار گرفت، ولی همان طور که می دانید آزمایشات هسته ای در سال 1998 انجام شد. عبدالقادرخان در کشور خود به عنوان یک قهرمان شناخته می شود، زیرا او در برابر همسایه قدرتمند خود که از سال 1976 فنآوری هسته ای را دراختیار داشته، امنیت را وارد پاکستان کرده است.

تصمیم بر صادرات فنآوری هسته ای پاکستان از چه زمانی و توسط چه کسی اتخاذ شد؟

پاسخ به این سؤال مشکل است. به مدت یک ربع قرن، عبدالقادرخان صرفاً به رؤسای ارتش گزارش می داد، بدون واسطه و بدون اینکه هیچ مدرک کتبی از خود برجای گذاشته باشد. او امکان تقاضای آنچه را که می خواسته داشته و مطمئناً در برابر سرویس های اطلاعاتی غربی از حمایت اشخاص و ارگان هایی برخوردار بوده است. وی از سال های 1980 به بعد، نه تنها این فنآوری را وارد می کرده، بلکه تجهیزات و دانش هسته ای را نیز می فروخته. او برای انجام این کار به شبکه های صنعتی، به ویژه اروپایی، که از ابتدا برای نیازهای پاکستان به آنها متکی بود استفاده کرده است. ما اکنون می دانیم که او در سال 1990 به مسؤولین عراقی پیشنهاد فروش نقشه ها و طرح های هسته ای را داده، ولی آنها این مسأله را نپذیرفته اند. درواقع آنها نگران این بودند که شاید این پیشنهاد دامی از سوی کشورهای غربی باشد. به علاوه، او با سوریه نیز تماس های بی ثمری داشته، ولی نکته مسلم کمک مستقیم عبدالقادرخان به کشورهای ایران، کره شمالی و لیبی است.

شما در کتاب خود به سه حالت اصلی گسترش اتمی پرداخته اید. سناریوهای این حالات کدامند؟

اولین “معامله” عبدالقادرخان در سال 1987 و در هتلی در دوبی با ایران انجام شد. در آن زمان، نمایندگان دولت ایران در حدود 3 میلیون دلار برای تمامی نقشه های مورد نیاز در ساخت سانتریفوژها پرداخت کردند. ظاهراً ایرانی ها برای نصب و راه اندازی این سانتریفوژها دچار مشکل شده بودند، زیرا حدوداً در سال 1993 دوباره با عبدالقادرخان تماس گرفتند: این بار از او خواستند مستقیماً تجهیزات لازم را به ایران بفرستد. آخرین تماس ایران با عبدالقادرخان در سال 1999 صورت گرفته. به هرحال، از سال 1995 به بعد، ایران ساخت سانتریفوژها را آغاز کرد؛ ابتدا در کارخانه ای در اطراف تهران و سپس در مرکز نطنز.

در اوایل سال های 1990، پاکستان به دنبال دستیابی به موشک بود. عبدالقادرخان به کره شمالی رفت و در آنجا داد و ستدی انجام داد: براساس این معامله، قرار شد کره شمالی نقشه های موشک “نودونگ” را در ازای فنآوری غنی سازی اورانیوم به پاکستان بدهد. روابط این دو کشور در طول دهه 90 بسیار افزایش یافت. ولی در نیمه دوم دهه 90، دکتر عبدالقادرخان قرارداد کلانی با لیبی به امضاء رساند [از دید خود او]. این معامله دیگر مانند معامله ایران و کره شمالی، به تأمین نقشه و قطعات محدود نمی شد. کلنل قذافی خواستار یک برنامه کامل بود و می خواست این فنآوری را به طور کامل در دست بگیرد: هزاران سانتریفوژ مدرن، ماشین هایی برای ساخت سانتریفوژهای پیشرفته تر، طرح ها و نقشه های دقیق. اکنون شبکه عبدالقادرخان باید مسیر خود را تغییر می داد و به جای تمرکز بر روی صنعتی سازی، کار خود را در مقیاس وسیع دنبال می کرد. واحدهای تولیدی تقریباً در سراسر جهان تأسیس شدند: در مالزی، ترکیه و آفریقای جنوبی. تمامی قطعات به دوبی و از آنجا نیز به لیبی ارسال می شدند. درواقع می توان گفت که افزایش حجم عملیات و فعالیت های عبدالقادرخان باعث سقوط او شد. سازمان سیا و ام آی 6 متوجه شدند که مسایلی در جریان است و از سال 2000 تمامی رابط های عبدالقادرخان با لیبی و کره شمالی شناسایی شدند.

ولی سه سال طول کشید تا فعالیت های شبکه خان به طور کامل متوقف شوند…

درواقع مسأله این بود که نمی دانستیم چگونه باید فعالیت های آن را متوقف کنیم. موقعیت “قهرمانانه” او در پاکستان کمی مسایل را پیچیده کرده بود، به ویژه اینکه پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر، ایالات متحده بیش از هر زمان دیگری برای مبارزه علیه القاعده به کمک اسلام آباد نیاز داشت. سرویس های اطلاعاتی بریتانیا و امریکا حتی قصد داشتند طی یک عملیات مخفی تأسیسات موجود در مالزی را منفجر کنند، ولی این ایده منتفی شد. در سال 2002 بود که اطلاعاتی در زمینه برنامه اتمی ایران و تلاش های کره شمالی افشا گردید، ولی در دستورکار دیپلماتیک آن زمان، تدارک جنگ علیه عراق از اولویت بالاتری برخوردار بود. بسیار جالب است که بغداد تنها پایتخت “محور شرارت” بود که دانش و تجهیزات عبدالقادرخان را خریداری نکرده بود. و سپس مقامات لیبی تصمیم گرفتند [شاید به دلیل جنگ عراق] که با غربی ها توافق کنند: آنها در ماه مارس 2003 به سازمان ام آی 6 نزدیک شدند تا در خصوص خلع سلاح به مذاکره بنشینند، ولی همه چیز را نگفتند و به علاوه از پذیرفتن بازرسان بین المللی نیز خودداری کردند. ولی بازرسی کشتی BBC China در دریای مدیترانه همه چیز را تغییر داد. در این کشتی قطعاتی یافت شد که برای برنامه هسته ای لیبی درنظر گرفته شده بود و در نتیجه در دسامبر 2003 طرابلس تصمیم گرفت همه چیز را توضیح دهد. اکثر اطلاعاتی که درخصوص شبکه خان به چاپ رسیده از آن زمان به بعد بوده است. پاکستان نیز از آن به بعد دیگر نتوانست برنامه لیبی را تحت حمایت خود داشته باشد.

به نظر شما انگیزه آقای خان چیست؟

انگیزه او از این فعالیت ها صرفاً کسب درآمد نیست. من فکر می کنم او بیشتر براساس احساسات عمل کرده. زیرا در نظر او، غرب می خواسته توان هسته ای را برای خود نگهدارد و در برابر تلاش های پاکستان در تأمین امنیت خود مانع تراشی کند.

شما شکست سازمان های اطلاعاتی غربی در مدتی نزدیک به 30 سال را چگونه توضیح می دهید؟

من مطمئن نیستم که بتوان از این مسأله به عنوان شکست سرویس های جاسوسی یاد کرد: ما درخصوص شبکه خان چیزهای زیادی می دانستیم، ولی این مسأله فازهای مختلفی داشته است. بله، در خصوص سال های 1970 می توان گفت که سرویس های اطلاعاتی اروپا بسیار ناتوان ظاهر شدند. صنعتگرانی که با عبدالقادرخان در تماس بودند، همگی تحت نظارت قرار داشتند، ولی این نظارت در نهایت کارآمد نبود. در سال های 1980، این شکست بیشتر به سیاست امریکا مربوط می شد. اطلاعات به دست آورده شده در مورد فعالیت های عبدالقادرخان دلگرم کننده بود، ولی ایالات متحده به منظور کمرنگ کردن نقش روس ها در افغانستان به کمک پاکستان نیاز داشت و به همین دلیل مسأله گسترش اتمی در اولویت دوم قرار گرفت. برخی از مسؤولین امریکایی که با این گزینه به مخالفت برخاستند، منصب های خود را از دست دادند. در نهایت در سال های 1990، نشانی و رد تمامی بخش های این شبکه از نظر سرویس های اطلاعاتی پنهان ماند و از آن به بعد کمبودهای بسیاری در اطلاعات و گزارش های آن به چشم خورد.

به نظر شما پیامدهای عملیات گسترده عبدالقادرخان در زمینه گسترش اتمی چه تأثیری در روند امنیت جهان خواهد داشت؟

جالب است که مقامات ایرانی امروز حرف از “همگانی کردن سلاح های هسته ای” می زنند؛ این دقیقاً همان چیزی است که مقامات پاکستانی در سال های 1980 عنوان می کردند. ولی جدا از توجیهات ایدئولوژیک، “میراث هسته ای” به جای مانده از عبدالقادرخان در سراسر جهان به چشم می خورد. او مطمئناً اقدام به فروش تجهیزات و دانش فنی کرده. در نتیجه آستانه اتمی شدن تا حد قابل توجهی پایین آمده. ولی با این حال، تقاضای جهانی برای انرژی اتمی همچنان رو به افزایش است: اکنون بسیاری از کشورها مایلند رو به سوی گزینه های هسته ای آورند و در نهایت نیز به بمب دست یابند. شبکه عبدالقادرخان محدوده میان فعالیت های دولتی و غیردولتی را در هم آمیخت.

در این رابطه سؤالی پیش می آید که نمی توان از طرح آن صرف نظر کرد: چه اتفاقی می افتاد اگر شخصیتی مشابه با عبدالقادرخان وجود داشت که نه تنها در زمینه هسته ای بلکه در زمینه جنگ و تسلیحات باکتریولوژیک [بیولوژیک] نیز فعالیت می کرد؟ همان طور که می دانید فنآوری این نوع تسلیحات به پیچیدگی تسلیحات اتمی نیست و دستیابی به آن به مراتب ساده تر است.

منبع: لوموند، 28 ژوئن 2007

مترجم: علی جواهری