شهرت چه ها که نمیِ کند. در اغلب جوامع امروز (توسعه نیِافته یِا حتیِ توسعه یِافته هایِ پیِشرو، فرقیِ نمیِ کند) بسیِار دیِده شده که چهره هایِ مشهور به لطف ایِن ویِژگیِ خود دست به اقداماتیِ میِ زنند که شایِد اصلاً با زمیِنه ایِ که باعث و بانیِ معروفیِت آن ها در میِان عامهء مردم است، سنخیِتیِ نداشته باشد.
با سپریِ شدن دورانیِ خاص پس از انقلاب و پایِان عمر شعارهایِ ویِژهء ایِن دست سال ها، دوباره کم کم در ایِران هم سیِستم ستاره سازیِ فعال شده و شاهد ظهور مشاهیِر پاپ در عرصهء ورزش، هنر و کلاً حوزه هایِ مورد توجه عموم جامعه بودیِم. و درست همیِنجا یِکیِ از نقاطیِ است که فرق ما با دنیِایِ اول خود را نشان میِ دهد: توسعه نیِافتگیِ فرهنگیِ باعث شد مشاهیِر ما هروقت پا را از گلیِم خود درازتر کردند، عوام به استقبال شان بروند، بیِ توجه به قابلیِت او و تنها به بهانهء همان ویِژگیِ شهرت اش!
و البته که در همه جا وضع همیِن است. سوپراستارها و چهره هایِ شناخته شدهء پاپیِولار گاه گدار از ایِن شاخه به آن شاخه میِ پرند و مثلاً ”مدونا”یِ خواننده، بازیِگر سیِنما میِ شود، یِا ”مارادونا”یِ فوتبالیِست مجریِ شو تلویِزیِونیِ و…
ایِن دو نمونه برایِ مثال کافیِ به نظر میِ رسد؛ با ذکر ایِن نکتهء کلیِدیِ که اولیِ همواره فیِلم هایِش در گیِشه شکست خورده و دومیِ یِک استثنایِ مثال زدنیِ و موفق در خیِل چهره هایِیِ است که در حوزه ایِ خارج از تخصص خود فعالیِتیِ داشته اند. قاعدتاً مردم در مورد مشاهیِر کنجکاوند و هر کار آن ها - ولو بیِ ربط- میِ تواند برایِ مخاطب جالب توجه باشد. اما در بیِشتر موارد، ”کنجکاویِ” برایِ رسیِدن به موفقیِت کافیِ نیِست و چهرهء مورد نظر با شکست رو به رو شده است؛ چراکه مخاطبان مثلاً فلان خوانندهء پاپ را در همان قالب خواننده پذیِرفته و احتمالاً دوست دارد، نه بازیِگر یِا شومن یِا بازیِکن بیِسبال! شایِد در وحلهء اول آن کنجکاویِ توجهیِ برانگیِزد، ولیِ طولیِ نمیِ کشد که مخاطب پس زده و کانال را عوض میِ کند، یِا DVD هنرنمایِیِ بیِ ربط آن چهره را دور میِ اندازد!
ایِن ها که گفتیِم البته بیِشتر و سریِع تر، در جوامع فرهنگیِ تر رخ میِ دهد. ولیِ ایِنجا ایِران است و با نگاهیِ به دور و بر، میِ بیِنیِم شهرت چه ها که نمیِ کند! تازه تریِن نمونه: مربیِ گریِ ”محمدرضا گلزار” هنرپیِشه، در یِک تیِم لیِگ برتریِ والیِبال است. یِا “حسیِن رضازاده” وزنه بردار سابق، در هیِات مدیِره باشگاه بزرگیِ مثل سایِپا جا میِ گیِرد؛ در حالیِ که نه هیِچ سابقهء مدیِریِت و یِا حتیِ یِک دیِپلم خشک و خالیِ دارد. فوتبالیِست ها و بازیِگران سیِنما و تلویِزیِون آلبوم موسیِقیِ منتشر میِ کنند و ورزشکاران مختلف دلالیِ در معاملات را بد نمیِ دانند. مجریِ هایِ جوان تلویِزیِونیِ متخصص گفتن و فروختن ترانه به خوانندگان جوان پاپ شده اند. و… به انتهایِ تمام جملات بالا به تعداد دلخواه علامت تعجب اضافه کنیِد!
شایِد از در مخالفت وارد شویِد و امثال “دیِویِد بکام” یِا “جانیِ دپ” و فعالیِت هایِ غیِرمعمول شان را مثال بزنیِد و بگویِیِد همه جایِ دنیِا چنیِن است. اما آیِا به ایِن شوریِ و بیِ ربطیِ؟ و هم ایِنکه ابرستاره هایِ بیِن المللیِ کجا و مثلاً فلان کشتیِ گیِر فلان تیِم شهرستانیِ ما کجا؟
وقتیِ حضور،به قول “افشیِن شاهرودیِ”، “سیِاه مشق هایِ” بازیِگران سیِنما، فستیِوال بزرگیِ مثل اکسپو عکس تهران را تحت شعاع قرار میِ دهد، یِا مردم برایِ تماشا و خریِدن مجسمه هایِ نمایِشگاه مضحکیِ از چوب جمع کرده هایِ بازیِگریِ دیِگر همدیِگر را زیِر دست و پا له میِ کنند؛ بایِد قبول کرد مشکلیِ وجود دارد. غیِر از ایِن است؟
حالا مدت هاست گردانندگان بعضیِ نشریِات در صفحهء شناسنامه و کنار نام عوامل مجلهء خود، بخشیِ هم برایِ تشکر باز کرده اند. ایِن بخش اکثراً در تصرف چهره هایِ نامدار است و لابد برایِ بالاتر رفتن (یِا وانمود کردن) کلاس کار نشریِه!
اما مجلات عامه پسند پا را از ایِن هم فراتر گذاشته و اگر قبلاً بعضیِ شان ستون پاسخگویِیِ ستاره ها به سوالات خوانندگان را داشتند، حالا چهره هایِ معروف را تا حد نویِسندهء ثابت تحریِریِه، دبیِر سرویِس و حتیِ سردبیِر بالا کشیِده اند. ایِن پدیِده گرچه چیِز تازه ایِ نیِست، اما اخیِراً بیِشتر از هر زمان به چشم میِ آیِد و در یِک بررسیِ ساده میِ توان گفت دلیِلیِ ندارد مگر: 1) جذب خواننده/خریِدار بیِشتر به کمک محبوبیِت آن چهره، یِا دست کم کنجکاویِ مخاطبان. 2) استفاده از روابط او با همکاران اش برایِ گرفتن عکس، مصاحبه و خبر اختصاصیِ. 3) جذب آگهیِ بیِشتر به کمک خوش آب و رنگیِ موجود و ضمناً حمایِت معنویِ آن چهره!
به ایِن نمونه ها توجه کنیِد: “رضا رشیِدپور” مجریِ تلویِزیِونیِ شبکه هایِ استانیِ، بعد از سردبیِریِ مجله “رویِش”، روزنامه “فرهنگ آشتیِ” را منتشر میِ کند. مجله “زندگیِ ایِده آل” به سردبیِریِ “محمدرضا حسیِنیِان” مجریِ، از ”بهرام رادان” بازیِگر به عنوان “مشاور هنریِ” سود میِ برد. رویِش بعد از مستقر شدن کادر جدیِد ”محمدرضا فروتن”، “الناز شاکردوست” و محمدرضا گلزار را به عنوان مشاور هنریِ و دبیِر سرویِس معرفیِ کرده است. مشاور هنریِ دوهفته نامه “تپش” بازیِگریِ به اسم “نیِوشا ضیِغمیِ” است. “بهمن هاشمیِ” مجریِ شبکه دو، نشریِه ایِ را میِ چرخاند که البته بیِشتر آگهیِ نامه است. “محمد صالح علا” که از کافه داریِ تا ترانه سرایِیِ، همه کار میِ کند و سال ها پیِش برایِ مجلات سیِنمایِیِ نقد میِ نوشت، خواست دوباره ژورنالیِست هم باشد که البته ایِن دفعه کارش نگرفت و مجله “نشانیِ” شکست سختیِ خورد.
نمونه هایِ شکست خورده بسیِارند؛ مثلاً در سال هایِ گذشته حضور “فرهاد جم” بازیِگر در هفته نامه
”پیِام آور” که زود به بن بست خورد، و اخیِراً سردبیِریِ “کامران نجف زاده” دردانهء خبر سیِما در “سروش”، که دیِریِ نپایِیِد و معلوم شد کار مطبوعاتیِ جدیِ با قلم زدن در گمنامیِ “کیِهان” یِا گزارش هایِیِ با استاندارد تلویِزیِون ایِران خیِلیِ فرق دارد. اخیِراً در یِکیِ از نشریِات یِادداشت کوتاهیِ چاپ شد که نویِسندهء آن از فعالان عرصه هنر بوده و عنوان دکتر پیِشوند اسم اوست؛ ایِن یِعنیِ سواد بالا به علاوهء هنر ناب، اما نتیِجه به شدت خجالت بار بود. کاملاً هم طبیِعیِ است، ایِشان برایِ هنرمندیِ در عرصهء متفاوتیِ ستایِش شده اند، نه در مطبوعات!
موفقیِت نسبیِ موارد پیِش تر ذکر شده (در نشریِات عامه پسند) هم از آنجاست که اغلب مطالب به شکل صوریِ اسم آن ستارهء ژورنالیِست نما را یِدک میِ کشند و در حقیِقت نوشته هایِ بچه هایِ تحریِریِه به اسم او چاپ میِ شود! مورد دیِگر ایِنکه ایِن چهره ها کم تر حضور و تاثیِریِ در کار نشریِات شان دارند؛ موهبت بزرگیِ که باعث میِ شود کار حرفه ایِ فدایِ سلیِقه هایِ عجیِب و غریِب آدم نابلد نشود. مجله رویِش از ایِن حسن محروم بود و سردبیِر سابق با آن چنان کرد که همه دیِدند و نهایِتاً به تعطیِلیِ نشریِه منجر شد…
البته نمونه هایِ همکاریِ خوب مطبوعات با مشاهیِر هم کم نیِست؛ مثلاً بعضیِ ایِده ها و نوشته هایِ بهرام رادان، قابل قبول و حتیِ خواندنیِ اند. ایِن ستاره سیِنما به گفته خودش عاشق روزنامه نگاریِ است و تداوم حضور و عملکردش ایِن نکته را تایِیِد میِ کند. ستاره هایِ رویِش هم در دو- سه شمارهء اخیِر پرکار و رو به پیِشرفت نشان داده اند؛ ولیِ هنوز برایِ نظر دادن درباره آن ها خیِلیِ زود است.
اما جالب تریِن گونهء ایِن نوع همکاریِ، وقتیِ است که یِک چهرهء معروف پایِ مصاحبه با همتایِ دیِگر میِ نشیِند. از ایِن نظر مصاحبه هایِ ”نیِکیِ کریِمیِ” با “علیِ دایِیِ” جالب تریِن، ”باران کوثریِ” با “علیِ نصیِریِان” خنک تریِن و ”رضا عطاران” با “هادیِ ساعیِ” فاجعه تریِن مطالب و انتخاب جفت هایِیِ بودند که در سه نشریِه مختلف چاپ شدند.
در ایِن میِان، بعضیِ ها هم ستون نویِس ثابت یِا منتقد گاه گداریِ شدند. بعضیِ نوشته هایِ ”سروش صحت” در نوع خود مثال زدنیِ و مقالات معدود “بهمن فروتن” (مربیِ فوتبال) همیِشه خواندنیِ هستند. جالب تریِن مورد اخیِر، نقد سیِنمایِیِ سردار “احمدیِ مقدم” رئیِس پلیِس است که در یِک روزنامهء پاکیِزه و غیِراصلاح طلب چاپ شد! مثال منفیِ هم “بهاره رهنما” (بازیِگر نمایِش هایِ طنز) که توهم ژورنالیِستیِ اش را مدیِون یِک مجلهء نوجوان پسند معروف است. جالب ایِنکه رهنما به پشتوانهء شهرت بازیِگریِ، به مجله ایِ چون “شهروند امروز” هم راه پیِدا کرد تا در کنار چند نمونهء مشابه، شیِفتگیِ از حد گذشتهء مدیِران مطبوعات نسبت به مشاهیِر را ثابت و اعتبار حرفه ایِ ایِن مجله را زیِر سوال ببرد.
شکست خوردهء بفروش!
آن ها که اوضاع مطبوعات ایِران را زیِر نظر دارند، خوب میِ دانند ایِن جو به وجود آمده از کجا آب میِ خورد. چند سالیِ است مجله ”خانواده سبز” به رهبریِ “هرمز شجاعیِ مهر” (مجریِ برنامه هایِ خانوادگیِ تلویِزیِون) موفق شده محبوب زنان خانه دار، دختران جوان و حتیِ بعضیِ از آقایِان قرار گرفته و در روزگار کسادیِ مطبوعات در ایِران، فروش خیِره کننده ایِ داشته باشد. رقم تعرفه آگهیِ هایِ ایِن مجله هوش از سر هر مدیِر مطبوعاتیِ ورشکسته ایِ میِ پراند! ایِن الگویِ خوبیِ برایِ آن دسته از صاحبان نشریِات بود که آرزویِ داشتن نشریِه ایِ “بفروش” داشته و دارند. اما هیِچکدام از نشریِات خانوادگیِ متعددیِ که در سال هایِ اخیِر رویِ دکه هایِ مطبوعاتیِ رفتند نتوانستند به گرد مجلهء شجاعیِ مهر برسند. لابد چون آقا هرمز را نداشتند!
پس مدیِران تیِم تحریِریِه خود را وادار به جذب چهره هایِ مشهور کرده و غالباً برایِ جلب رضایِت ستاره ها حاضر به پرداخت هزیِنه سنگیِنیِ هستند… برایِ مشاهیِر هم دیِگر دوران تفریِح و ماجراجویِیِ گذشته و حالا برایِ درج اسم شان به عنوان همکار ثابت نشریِات رقم هایِ بالایِیِ طلب میِ کنند.
از طرف دیِگر، خبر میِ رسد ایِن روزها چند چهره معروف مستقلاً به فکر تصاحب نشریِه هستند تا هم رسانه ایِ برایِ تبلیِغ خود و کسب محبوبیِت و شهرت بیِشتر داشته باشند، و هم اگر فروش نشریِه سودیِ دارد، یِا آب باریِکه(!) آگهیِ ها به راه است، چرا به جیِب خودشان سرازیِر نشود؟
به ایِن ترتیِب ماجرایِ ژورنالیِست شدن چهره ها میِ رود تا به پدیِده ایِ فراگیِر و عادیِ در ایِران بدل شود. نتیِجهء کار ضعیِف است، ولیِ ایِن رنگیِن نامه ها خیِلیِ خوب میِ فروشند؛ آیِا ایِن کافیِ نیِست؟! در ایِن تجربهء ناموفق، تا ایِنجا که هیِچ “شان پن” وطنیِ ایِ ظهور نکرده است تا با ایِن ستارهء تیِزهوش هالیِوود و گزارش هایِ مطبوعاتیِ حرفه ایِ اش مقایِسه کنیِم. پس با ایِن دستاورد نزدیِک به صفر، تنها میِ توان به ضرر عمق و گسترش بیِشتر سطحیِ گریِ، چهره سالاریِ (به جایِ قلم سالاریِ)، سرخوردگیِ نویِسندگان حرفه ایِ و خیِلیِ چیِزهایِ منفیِ دیِگر برایِ روزنامه نگاریِ ایِران فکر کرد که به زودیِ زود شاهدشان خواهیِم بود. تردیِد نکنیِد.