مشاهیِریِ که میِ خواهند ژورنالیِست شوند

نویسنده

mazdakalinazari.jpg

‏ شهرت چه ها که نمیِ کند. در اغلب جوامع ‏امروز (توسعه نیِافته یِا حتیِ توسعه یِافته هایِ ‏پیِشرو، فرقیِ نمیِ کند) بسیِار دیِده شده که چهره ‏هایِ مشهور به لطف ایِن ویِژگیِ خود دست به ‏اقداماتیِ میِ زنند که شایِد اصلاً با زمیِنه ایِ که ‏باعث و بانیِ معروفیِت آن ها در میِان عامهء ‏مردم است، سنخیِتیِ نداشته باشد.‏

با سپریِ شدن دورانیِ خاص پس از انقلاب و ‏پایِان عمر شعارهایِ ویِژهء ایِن دست سال ها، ‏دوباره کم کم در ایِران هم سیِستم ستاره سازیِ ‏فعال شده و شاهد ظهور مشاهیِر پاپ در عرصهء ‏ورزش، هنر و کلاً حوزه هایِ مورد توجه عموم ‏جامعه بودیِم. و درست همیِنجا یِکیِ از نقاطیِ ‏است که فرق ما با دنیِایِ اول خود را نشان میِ ‏دهد: توسعه نیِافتگیِ فرهنگیِ باعث شد مشاهیِر ما ‏هروقت پا را از گلیِم خود درازتر کردند، عوام به ‏استقبال شان بروند، بیِ توجه به قابلیِت او و تنها ‏به بهانهء همان ویِژگیِ شهرت اش!‏

و البته که در همه جا وضع همیِن است. ‏سوپراستارها و چهره هایِ شناخته شدهء پاپیِولار ‏گاه گدار از ایِن شاخه به آن شاخه میِ پرند و مثلاً ‏‏”مدونا”یِ خواننده، بازیِگر سیِنما میِ شود، یِا ‏‏”مارادونا”یِ فوتبالیِست مجریِ شو تلویِزیِونیِ ‏و…‏

ایِن دو نمونه برایِ مثال کافیِ به نظر میِ رسد؛ با ‏ذکر ایِن نکتهء کلیِدیِ که اولیِ همواره فیِلم هایِش ‏در گیِشه شکست خورده و دومیِ یِک استثنایِ ‏مثال زدنیِ و موفق در خیِل چهره هایِیِ است که ‏در حوزه ایِ خارج از تخصص خود فعالیِتیِ ‏داشته اند. قاعدتاً مردم در مورد مشاهیِر کنجکاوند ‏و هر کار آن ها - ولو بیِ ربط- میِ تواند برایِ ‏مخاطب جالب توجه باشد. اما در بیِشتر موارد، ‏‏”کنجکاویِ” برایِ رسیِدن به موفقیِت کافیِ نیِست ‏و چهرهء مورد نظر با شکست رو به رو شده ‏است؛ چراکه مخاطبان مثلاً فلان خوانندهء پاپ را ‏در همان قالب خواننده پذیِرفته و احتمالاً دوست ‏دارد، نه بازیِگر یِا شومن یِا بازیِکن بیِسبال! شایِد ‏در وحلهء اول آن کنجکاویِ توجهیِ برانگیِزد، ‏ولیِ طولیِ نمیِ کشد که مخاطب پس زده و کانال ‏را عوض میِ کند، یِا ‏DVD‏ هنرنمایِیِ بیِ ربط آن ‏چهره را دور میِ اندازد!‏

ایِن ها که گفتیِم البته بیِشتر و سریِع تر، در جوامع ‏فرهنگیِ تر رخ میِ دهد. ولیِ ایِنجا ایِران است و ‏با نگاهیِ به دور و بر، میِ بیِنیِم شهرت چه ها که ‏نمیِ کند! تازه تریِن نمونه: مربیِ گریِ ‏‏”محمدرضا گلزار” هنرپیِشه، در یِک تیِم لیِگ ‏برتریِ والیِبال است. یِا “حسیِن رضازاده” وزنه ‏بردار سابق، در هیِات مدیِره باشگاه بزرگیِ مثل ‏سایِپا جا میِ گیِرد؛ در حالیِ که نه هیِچ سابقهء ‏مدیِریِت و یِا حتیِ یِک دیِپلم خشک و خالیِ دارد. ‏فوتبالیِست ها و بازیِگران سیِنما و تلویِزیِون آلبوم ‏موسیِقیِ منتشر میِ کنند و ورزشکاران مختلف ‏دلالیِ در معاملات را بد نمیِ دانند. مجریِ هایِ ‏جوان تلویِزیِونیِ متخصص گفتن و فروختن ترانه ‏به خوانندگان جوان پاپ شده اند. و… به انتهایِ ‏تمام جملات بالا به تعداد دلخواه علامت تعجب ‏اضافه کنیِد!‏

شایِد از در مخالفت وارد شویِد و امثال “دیِویِد ‏بکام” یِا “جانیِ دپ” و فعالیِت هایِ غیِرمعمول ‏شان را مثال بزنیِد و بگویِیِد همه جایِ دنیِا چنیِن ‏است. اما آیِا به ایِن شوریِ و بیِ ربطیِ؟ و هم ‏ایِنکه ابرستاره هایِ بیِن المللیِ کجا و مثلاً فلان ‏کشتیِ گیِر فلان تیِم شهرستانیِ ما کجا؟

وقتیِ حضور،به قول “افشیِن شاهرودیِ”، “سیِاه ‏مشق هایِ” بازیِگران سیِنما، فستیِوال بزرگیِ مثل ‏اکسپو عکس تهران را تحت شعاع قرار میِ دهد، ‏یِا مردم برایِ تماشا و خریِدن مجسمه هایِ ‏نمایِشگاه مضحکیِ از چوب جمع کرده هایِ ‏بازیِگریِ دیِگر همدیِگر را زیِر دست و پا له میِ ‏کنند؛ بایِد قبول کرد مشکلیِ وجود دارد. غیِر از ‏ایِن است؟

حالا مدت هاست گردانندگان بعضیِ نشریِات در ‏صفحهء شناسنامه و کنار نام عوامل مجلهء خود، ‏بخشیِ هم برایِ تشکر باز کرده اند. ایِن بخش ‏اکثراً در تصرف چهره هایِ نامدار است و لابد ‏برایِ بالاتر رفتن (یِا وانمود کردن) کلاس کار ‏نشریِه!‏

اما مجلات عامه پسند پا را از ایِن هم فراتر ‏گذاشته و اگر قبلاً بعضیِ شان ستون پاسخگویِیِ ‏ستاره ها به سوالات خوانندگان را داشتند، حالا ‏چهره هایِ معروف را تا حد نویِسندهء ثابت ‏تحریِریِه، دبیِر سرویِس و حتیِ سردبیِر بالا کشیِده ‏اند. ایِن پدیِده گرچه چیِز تازه ایِ نیِست، اما اخیِراً ‏بیِشتر از هر زمان به چشم میِ آیِد و در یِک ‏بررسیِ ساده میِ توان گفت دلیِلیِ ندارد مگر: 1) ‏جذب خواننده/خریِدار بیِشتر به کمک محبوبیِت آن ‏چهره، یِا دست کم کنجکاویِ مخاطبان. 2) استفاده ‏از روابط او با همکاران اش برایِ گرفتن عکس، ‏مصاحبه و خبر اختصاصیِ. 3) جذب آگهیِ بیِشتر ‏به کمک خوش آب و رنگیِ موجود و ضمناً ‏حمایِت معنویِ آن چهره!‏

به ایِن نمونه ها توجه کنیِد: “رضا رشیِدپور” ‏مجریِ تلویِزیِونیِ شبکه هایِ استانیِ، بعد از ‏سردبیِریِ مجله “رویِش”، روزنامه “فرهنگ ‏آشتیِ” را منتشر میِ کند. مجله “زندگیِ ایِده آل” ‏به سردبیِریِ “محمدرضا حسیِنیِان” مجریِ، از ‏‏”بهرام رادان” بازیِگر به عنوان “مشاور هنریِ” ‏سود میِ برد. رویِش بعد از مستقر شدن کادر جدیِد ‏‏”محمدرضا فروتن”، “الناز شاکردوست” و ‏محمدرضا گلزار را به عنوان مشاور هنریِ و ‏دبیِر سرویِس معرفیِ کرده است. مشاور هنریِ ‏دوهفته نامه “تپش” بازیِگریِ به اسم “نیِوشا ‏ضیِغمیِ” است. “بهمن هاشمیِ” مجریِ شبکه دو، ‏نشریِه ایِ را میِ چرخاند که البته بیِشتر آگهیِ نامه ‏است. “محمد صالح علا” که از کافه داریِ تا ‏ترانه سرایِیِ، همه کار میِ کند و سال ها پیِش ‏برایِ مجلات سیِنمایِیِ نقد میِ نوشت، خواست ‏دوباره ژورنالیِست هم باشد که البته ایِن دفعه ‏کارش نگرفت و مجله “نشانیِ” شکست سختیِ ‏خورد.‏

نمونه هایِ شکست خورده بسیِارند؛ مثلاً در سال ‏هایِ گذشته حضور “فرهاد جم” بازیِگر در هفته ‏نامه ‏

‏”پیِام آور” که زود به بن بست خورد، و اخیِراً ‏سردبیِریِ “کامران نجف زاده” دردانهء خبر سیِما ‏در “سروش”، که دیِریِ نپایِیِد و معلوم شد کار ‏مطبوعاتیِ جدیِ با قلم زدن در گمنامیِ “کیِهان” یِا ‏گزارش هایِیِ با استاندارد تلویِزیِون ایِران خیِلیِ ‏فرق دارد. اخیِراً در یِکیِ از نشریِات یِادداشت ‏کوتاهیِ چاپ شد که نویِسندهء آن از فعالان ‏عرصه هنر بوده و عنوان دکتر پیِشوند اسم ‏اوست؛ ایِن یِعنیِ سواد بالا به علاوهء هنر ناب، ‏اما نتیِجه به شدت خجالت بار بود. کاملاً هم ‏طبیِعیِ است، ایِشان برایِ هنرمندیِ در عرصهء ‏متفاوتیِ ستایِش شده اند، نه در مطبوعات! ‏

موفقیِت نسبیِ موارد پیِش تر ذکر شده (در ‏نشریِات عامه پسند) هم از آنجاست که اغلب ‏مطالب به شکل صوریِ اسم آن ستارهء ‏ژورنالیِست نما را یِدک میِ کشند و در حقیِقت ‏نوشته هایِ بچه هایِ تحریِریِه به اسم او چاپ میِ ‏شود! مورد دیِگر ایِنکه ایِن چهره ها کم تر ‏حضور و تاثیِریِ در کار نشریِات شان دارند؛ ‏موهبت بزرگیِ که باعث میِ شود کار حرفه ایِ ‏فدایِ سلیِقه هایِ عجیِب و غریِب آدم نابلد نشود. ‏مجله رویِش از ایِن حسن محروم بود و سردبیِر ‏سابق با آن چنان کرد که همه دیِدند و نهایِتاً به ‏تعطیِلیِ نشریِه منجر شد…‏

البته نمونه هایِ همکاریِ خوب مطبوعات با ‏مشاهیِر هم کم نیِست؛ مثلاً بعضیِ ایِده ها و نوشته ‏هایِ بهرام رادان، قابل قبول و حتیِ خواندنیِ اند. ‏ایِن ستاره سیِنما به گفته خودش عاشق روزنامه ‏نگاریِ است و تداوم حضور و عملکردش ایِن ‏نکته را تایِیِد میِ کند. ستاره هایِ رویِش هم در ‏دو- سه شمارهء اخیِر پرکار و رو به پیِشرفت ‏نشان داده اند؛ ولیِ هنوز برایِ نظر دادن درباره ‏آن ها خیِلیِ زود است.‏

اما جالب تریِن گونهء ایِن نوع همکاریِ، وقتیِ ‏است که یِک چهرهء معروف پایِ مصاحبه با ‏همتایِ دیِگر میِ نشیِند. از ایِن نظر مصاحبه هایِ ‏‏”نیِکیِ کریِمیِ” با “علیِ دایِیِ” جالب تریِن، ‏‏”باران کوثریِ” با “علیِ نصیِریِان” خنک تریِن و ‏‏”رضا عطاران” با “هادیِ ساعیِ” فاجعه تریِن ‏مطالب و انتخاب جفت هایِیِ بودند که در سه ‏نشریِه مختلف چاپ شدند.‏

در ایِن میِان، بعضیِ ها هم ستون نویِس ثابت یِا ‏منتقد گاه گداریِ شدند. بعضیِ نوشته هایِ ‏‏”سروش صحت” در نوع خود مثال زدنیِ و ‏مقالات معدود “بهمن فروتن” (مربیِ فوتبال) ‏همیِشه خواندنیِ هستند. جالب تریِن مورد اخیِر، ‏نقد سیِنمایِیِ سردار “احمدیِ مقدم” رئیِس پلیِس ‏است که در یِک روزنامهء پاکیِزه و غیِراصلاح ‏طلب چاپ شد! مثال منفیِ هم “بهاره رهنما” ‏‏(بازیِگر نمایِش هایِ طنز) که توهم ژورنالیِستیِ ‏اش را مدیِون یِک مجلهء نوجوان پسند معروف ‏است. جالب ایِنکه رهنما به پشتوانهء شهرت ‏بازیِگریِ، به مجله ایِ چون “شهروند امروز” هم ‏راه پیِدا کرد تا در کنار چند نمونهء مشابه، ‏شیِفتگیِ از حد گذشتهء مدیِران مطبوعات نسبت به ‏مشاهیِر را ثابت و اعتبار حرفه ایِ ایِن مجله را ‏زیِر سوال ببرد.‏

‎ ‎شکست خوردهء بفروش!‏‎ ‎

آن ها که اوضاع مطبوعات ایِران را زیِر نظر ‏دارند، خوب میِ دانند ایِن جو به وجود آمده از ‏کجا آب میِ خورد. چند سالیِ است مجله ‏‎”‎خانواده ‏سبز” به رهبریِ “هرمز شجاعیِ مهر” (مجریِ ‏برنامه هایِ خانوادگیِ تلویِزیِون) موفق شده ‏محبوب زنان خانه دار، دختران جوان و حتیِ ‏بعضیِ از آقایِان قرار گرفته و در روزگار کسادیِ ‏مطبوعات در ایِران، فروش خیِره کننده ایِ داشته ‏باشد. رقم تعرفه آگهیِ هایِ ایِن مجله هوش از سر ‏هر مدیِر مطبوعاتیِ ورشکسته ایِ میِ پراند! ایِن ‏الگویِ خوبیِ برایِ آن دسته از صاحبان نشریِات ‏بود که آرزویِ داشتن نشریِه ایِ “بفروش” داشته ‏و دارند. اما هیِچکدام از نشریِات خانوادگیِ ‏متعددیِ که در سال هایِ اخیِر رویِ دکه هایِ ‏مطبوعاتیِ رفتند نتوانستند به گرد مجلهء شجاعیِ ‏مهر برسند. لابد چون آقا هرمز را نداشتند! ‏

پس مدیِران تیِم تحریِریِه خود را وادار به جذب ‏چهره هایِ مشهور کرده و غالباً برایِ جلب ‏رضایِت ستاره ها حاضر به پرداخت هزیِنه ‏سنگیِنیِ هستند… برایِ مشاهیِر هم دیِگر دوران ‏تفریِح و ماجراجویِیِ گذشته و حالا برایِ درج اسم ‏شان به عنوان همکار ثابت نشریِات رقم هایِ ‏بالایِیِ طلب میِ کنند.‏

از طرف دیِگر، خبر میِ رسد ایِن روزها چند ‏چهره معروف مستقلاً به فکر تصاحب نشریِه ‏هستند تا هم رسانه ایِ برایِ تبلیِغ خود و کسب ‏محبوبیِت و شهرت بیِشتر داشته باشند، و هم اگر ‏فروش نشریِه سودیِ دارد، یِا آب باریِکه(!) آگهیِ ‏ها به راه است، چرا به جیِب خودشان سرازیِر ‏نشود؟

به ایِن ترتیِب ماجرایِ ژورنالیِست شدن چهره ها ‏میِ رود تا به پدیِده ایِ فراگیِر و عادیِ در ایِران ‏بدل شود. نتیِجهء کار ضعیِف است، ولیِ ایِن ‏رنگیِن نامه ها خیِلیِ خوب میِ فروشند؛ آیِا ایِن ‏کافیِ نیِست؟! در ایِن تجربهء ناموفق، تا ایِنجا که ‏هیِچ “شان پن” وطنیِ ایِ ظهور نکرده است تا با ‏ایِن ستارهء تیِزهوش هالیِوود و گزارش هایِ ‏مطبوعاتیِ حرفه ایِ اش مقایِسه کنیِم. پس با ایِن ‏دستاورد نزدیِک به صفر، تنها میِ توان به ضرر ‏عمق و گسترش بیِشتر سطحیِ گریِ، چهره ‏سالاریِ (به جایِ قلم سالاریِ)، سرخوردگیِ ‏نویِسندگان حرفه ایِ و خیِلیِ چیِزهایِ منفیِ دیِگر ‏برایِ روزنامه نگاریِ ایِران فکر کرد که به ‏زودیِ زود شاهدشان خواهیِم بود. تردیِد نکنیِد.‏

‏ ‏