نگاه

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

نگاهی به دوره جدید سریال 125

سریال تلویزیونی یا آگهی تبلیغاتی آتش نشانی؟

 

حدود یک سال پیش آخرین بخش های مجموعه تلویزیونی 125 که محصول ایده و توافق بهروز افخمی با سازمان آتش نشانی تهران بود روی آنتن می رفت. اما پس از چندی و به دلایلی نامشخص، افخمی از ادامه کار دست کشید و کارگردانی اپیزود های آخر را راما قویدل فرزند مرحوم امیر قویدل به عهده گرفت. با آن که قویدل جوان، در مقایسه با افخمی با تجربه و مسلط، اندکی تازه کار و نابلد جلوه می کرد، اما پایه های داستان دنباله دار آدم های ایستگاه آتش نشانی، چنان محکم و استوار بنا شده بود که اندکی ضعف در کارگردانی، لطمه ای به کل کار نمی زد.

 

از آنجا که سری دوم مجموعه، بعد از انصراف افخمی متولی دیگری نداشت، محمد رضا آهنج به عنوان کارگردان جدید انتخاب شد. از این رو طبیعی بود که نتیجه کار، با چیزی که افخمی از ابتدای خلق پروژه در نظر داشت از زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد.

بخش مهمی از جذابیت کار، در گرو تصویرنوشتی پرمایه و شخصیت پردازی بی عیب و نقصی بود که در سری اول شکل گرفته بود. نقب زدن به زندگی شخصی سه مسئول آموزش گروه و تک تک کار آموزانی که قرار بود در گذر از دوره کار آموزی به درجه آتش نشانی برسند، پس زمینه ای جذاب و شخصیتی متمایز را از هرکدام به دست می داد تا بر مبنای آن درام و گاهی طنز شکل گیرد.

 به واقع بهروز افخمی دریافته بود که برای این که اهمیت کار پرخطری چون آتش نشانی به چشم آید، لازم نیست که  همه چیز در خدمت قهرمان پروری و ماجراجویی قرار بگیرد. بلکه تنها با نزدیک شدن به واقعیت ها و نشان دادن رابطه تنش زا میان زندگی شخصی و کار پرخطر می توان به این هدف رسید. تلخ ترین درام بخش اول- سقوط یکی از سه مربی از بالای برج آموزش و کشته شدن او- به این دلیل تاثیر گذار بود که  قبل از آن، رابطه او با کار آموزان و به خصوص کار آموزی که با اشتباهش مرگ او را رقم زد با جزئیاتی بسیار پر اهمیت به تصویر در آمده بود.

 

اما آنچه در سری دوم مجموعه دیده می شود، مصداق پنبه کردن همه رشته های افخمی است. آهنج مبنای کار را از همان قسمت اول، بر ماجراجویی و اکشن قرار داده است. در هر اپیزود یک شخصیت منفی، موجب بروز یک حادثه می شود و گروه برای چاره جویی به محل حادثه اعزام می شود. آتش نشان ها در کسوت همکار، جز همکاری رابطه چندانی با هم ندارند و رفاقت ها و دشمنی هایشان جایش را به یک رابطه خنثی داده است. تنها قصه فرعی که هنوز نصفه و نیمه دنبال می شود، ماجرای ازدواج فرزند خانم دکتر با مستخدم جوان شان است. در عوض، آنچه به وفور دیده می شود، باز شدن و باد کردن تشک سقوط است و نردبام بلند و جرثقیل 52 متری و آخرین تکنولوژی هایی که در خدمت سازمان آتش نشانی قرار گرفته. تصاویری که بیشتر مناسب یک آگهی تبلیغاتی برای آتش نشانی است تا یک سریال داستانی.

از قسمت های پنجم و ششم به بعد، کم کم نقش نیروی انتظامی هم (که در تمام سریال های تلویزیون به جز سریال های تاریخی و طنزنخود هر آش است و ظاهرا حضورش واجب) دارد بیشتر می شود و اگر همین طور ادامه پیدا کند، باید نام این مجموعه تلویزیونی را از 125 به 110 تغییر داد. دلیل این امر نیز داستان های مستقل هر اپیزود است که عمدتا بر اساس خباثت های یک فرد جانی شکل می گیرد و در پی آن، حضور پر رنگ پلیس نیز توجیه می شود.


 

عدم رعایت استاندارد های محدود کننده پخش تلویزیونی یکی از مهمترین انتقادات وارد بر این سریال است. نمایش صحنه های خشونت بار، به ویژه خشونت یا تهدید اعمال شده بر کودکان، از خطوط قرمزی است که  این سریال به راحتی از آن عبور کرده است. نمونه اش، قسمت نهم است که یک جانی به قصد انتقام گیری وارد خانه یک قاضی می شود و با گروگان گرفتن بچه های او تهدید به قطع انگشتان کودکان خردسال با چاقوی شکار می کند. لغزاندن تیغه چاقو بر روی انگشتان دخترکان خردسال، نمونه ای از بی توجهی دست اندرکاران این سریال است و بیش از آن، بیانگر آن است که آنها برای ایجاد جذابیت در کار خود حد و مرزی نمی شناسند. بخش مهمی از بار این مسئولیت، بر عهده بهروز افخمی است که هنوز در کسوت مشاورپروژه با این مجموعه همکاری دارد و جالب آنکه خود او از جمله معدود کسانی است که از سال ها پیش بر ضرورت رعایت استاندارد های سنی در تلویزیون تاکید می ورزیده است.

سری دوم مجموعه 125 به گفته داود هاشمی تهیه کننده آن قرار بود در 13 قسمت چهل و پنج دقیقه ای ساخته شود، اما هفته گذشته شانزدهمین قسمت از آن نیز پخش شد و ظاهرا هنوز قسمت های دیگری نیز در انتظار پخش به سر می برند.