بدترین لحظه های عمرم

نویسنده


سارا مقدم

پروانه اصانلو، همسر مردی است که با قرار بازداشت یک ماهه، این روزها ناخواسته مهمان بند 209 اوین است.

او زنی است که نه فقط مادرشوهر، که همه خانواده همسرش با تحسین از او یاد می کنند و او را عامل تاثیرگذاری مردی چون منصور اصانلو در کار صنفی اش می دانند.

همسر مردی چون اصانلو بودن آسان نیست. اصانلو کسی بود که سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانان تهران را، بعد از 26 سال غیر فعال بودن، دوباره زندگی ببخشید. سندیکای کارگران شرکت واحد با اصرار و پی گیری اعضای فعلی هیات مدیره آن، در خرداد سال 84، بالاخره توانست برپا بایستد و منصور اصانلو شد رئیس هیات مدیره سندیکا.

شاید ما کمتر از پشت پرده اخباری که نام سندیکا را در بسیاری از رسانه ها قرار داده با خبر باشیم. چرا که لابد مهم نیست این خبر که توقفگاه رانندگان اتوبوس در منطقه 9 و 10 تهران، که سالها از داشتن آب لوله کشی محروم بود، اینک از آب شرب بهره مند است. مهم نیست گرفتن حق کرایه پرسنلی که باید هر روز هزینه ای را از جیب بابت رفت و آمد به توقف گاه اتوبوسهاپرداخت می کردند. مهم نیست گرفتن حقوق کامل عیدی و پاداش کارگران شرکت واحد. مهم نیست این که بالاخره لباس رانندگان شرکت واحد که سالها قرار بود به آنها داده شود، گرفته شد. مهم نیست جلوگیری از کاهش حقوق کارگران شرکت واحد به حکم دیوان عدالت اداری و به خاطر پی گیری فعالان سندیکا…

با پروانه اصانلو، نه از فعالیتهای اجتماعی صحبت کرده ایم و نه از آنچه که همسرش را رسانه ای کرده است. با پروانه اصانلو از زندگی حرف زده ایم. می خواهیم ببینیم زندگی بر زنی که همسرش، زندانی است و همین امروز وکلایش خبر آورده ند که تا یک ماه آینده هم منتظرش نباید بود، چگونه می گذرد. زندان، فقط یک نفر را به بند نمی کند و گاه خانواده زندانی، دربندتر از خود اویند.

خیلی سخت است. می دانم ولی خودتان بگویید که چطور می گذرد؟

خیلی سخت است. ولی نه به اندازه روزهای اولی که از ایشان بی خبر بودیم. از وقتی که ایشان را ربودند تا وقتی که خودش از زندان تماس گرفت، بدترین لحظه های عمرم بود. حالا دستکم می دانم کجاست. می دانم که زنده است.

کی ربوده شدند و کی تماس گرفتند؟

سه شنبه 19 تیر، ‌در صد قدمی خانه مان ربوده شدند و جمعه 22 تیر از زندان تماس گرفتند.

چطور خبر دارشدید که آقای اصانلو را ربوده اند؟

اهالی محل خبرمان کردند. ما در خانه منتظر بودیم که آقای اصانلو بیاید و شام بخوریم. دیر کرده بودند و کم کم نگران می شدیم. هرچه به موبایلشان زنگ زدیم جواب نداد. در همین حین یکی دو نفر از هم محلی ها به ما خبر دادند که ایشان را سوار ماشین کرده و برده اند.

آنها دقیقا چه گفتند؟

گفتند که آقای اصانلو سوار اتوبوس بودند. اتوبوس پشت چراغ قرمز ایستاده بود. (با اشاره می گوید: همین چراغ قرمزی که در 100 متری خانه است) ناگهان یک پژوی 206 می پیچد جلوی اتوبوس و چند نفر پیاده می شوند، سوار اتوبوس می شوند و آقای اصانلو را به زور از اتوبوس پیاده کرده و سوار پژو می کنند و می روند. تنها کاری که از ایشان برآمده این بود که داد بزند و خودش را به مردم معرفی کند.

عصر جمعه گذشته (دو جمعه گذشته)، شایعه تلخی شنیدیم. شما هم از آن خبر شدید؟

بله و این شایعه خیلی به خانواده ما لطمه زد. به نظرم به اندازه کافی خودمان مشکل داریم و نمی دانم این شایعات با چه هدفی پخش می شوند!

خانم اصانلو فعلا هم پدر خانواده اید و هم مادر خانواده. از مشکلاتی بگویید که وقتی مرد خانواده نیست، گریبان زن را می گیرد.

وقتی ایشان بازداشت می شوند همه مسائل و مشکلات خانواده به دوش من است. جدا از کارهای روزمره، رفت و امد به دادسرا، زندان، دفتر نظارت بر حقوق شهرندی، رفتن پیش وکیل و…. این بار که رفتن به آگاهی و پلیس جنایی و 110 هم اضافه شد چون مساله ربوده شدن ایشان هم بود.

ضمن این که پسرهای من بزرگ شده اند. در سن و سالی هستند که خیلی از خواسته هایشان را سخت است که به تنهایی برآورده کنم. وضعیت روحی و روانی خانواده به هم ریخته. مادر آقای اصانلو خیلی بی تابی می کند. او بسیار به پسرش وابسته است و دائم خواب پسرش را می بیند.

از نظر کاری هم که همسرم از کار معلق شده اند. من دو شیفت کار می کنم و جور او را هم می کشم. بنابراین بیشتر وقت روزانه از خانه بیرونم و وقتی به خانه می رسم، به قدری خسته و بی حوصله ام که حتا گاهی نمی توانم با پسرهایم حرف بزنم و این، هم برای خودم و هم برای انها بسیار سخت است. (مکث طولانی می کند و ادامه می دهد)… دلم برایش تنگ شده است.

شما کی و کجا آشنا شدید؟

ما پسرخاله و دختر خاله بودیم. از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و هم را می شناختیم.

در تماس آخر حالشان خوب بود؟ چون شنیده ام که از بیماری رنج می برند؟

بیماری های ایشان یکی دو تا که نیست. چند سال پیش عمل قلب باز کرده اند و با توجه به این درگیریهای دائم و بازداشتهایی که با ضرم وشتم همراه است، دائم دچار مشکل می شوند.در حالی که اگر احضاریه بدهند، حتما آقای اصانلو خودش به دادسرا مراجعه می کند و اصلا چه نیازی به این برخوردهاست؟ ضمن این که همسر من بیماری پوستی پسوریازیس دارد که زمینه ژنتیکی دارد ولی عامل بروزش استرس و اضطراب است.

همچنین در اثر ضرب و جرحی که روز هفتم اردیبهشت 84، به دلیل انتخابات سندیکا اتفاق افتاد، شبکه چشمش نازک شده بود که تا حالا یک چشم را دوبار عمل کرده اند و برای چشم دیگر، 24 تیر نوبت عمل داشتند که متاسفانه دربازداشت بودند و عمل انجام نشد.

کلیه هایشان هم سنگ ساز است و دیسک کمر هم دارد و…(می خندد) کلکسیون بیماریهاست!

اتهام، به ایشان تفهیم شده؟

در دستگیری اخیر، تا این لحظه نه به خودشان و نه به وکلا اتهامی تفهیم نشده. ولی در بازداشتهای قبلی، اقدام علیه امنیت ملی اتهامی بود که تفهیم شد. اتهامی که هنوز ثابت نشده و تبدیل به جرم نشده، این همه هزینه داریم بابتش پرداخت می کنیم.

واکنش همکارانتان در محل کار چگونه است؟ آنها آقای اصانلو را می شناسند و از مشکلات شما با خبرند؟

بله. با این که محیط کار من زنانه است ولی همه آقای اصانلو را می شناسند و برایش احترام زیادی قائلند و همیشه پی گیر کارش هستند. شوهر من آدم ناشناخته ای نیست. او زندگی اش را وقف هم صنفی هایش و کارگران شرکت واحد کرده است.

خیلی کنجکاوم بدانم یک فعال جنبش کارگری به همسرش چطور نگاه می کند؟ ارتباط شما چطور است و آیا توجهی که شما به ایشان دارید آیا او هم به شما دارد؟

اگر او، “آن” نبود، من “این” نمی شدم! همسر من مردی است که به حقوق من به عنوان یک زن، بیش از خودم آگاه است و دائم یادآوری می کند که پی گیر حقوقم باشم. و این حقوق مربوط به بیرون از خانه نیست. بلکه اول در خانه تامین می شود. مردی که در خانه نتواند حقوق خانواده اش را تامین کند، نمی تواند به دنبال حقوق دیگران باشد.

بعد از سالها زندگی مشترک، هنوز هم وقتی من از سر کار به خانه بر می گردم امکان ندارد که جلوی پایم بلند نشود و کیف و لباسم را نگیرد. مگر این که مشغول کاری باشد که در این صورت عذرخواهی می کند.

خانواده برایش محترم است و با رفتارش این احترام را به ما یاد می دهد. برابری حقوق، از خانه ها به جامعه می رود.