اصولا خبر اول کشور چند ماه است که در اخبار ناموسی خلاصه می شود، یا به بخش زنان و زایمان و نازایی مربوط است، یا به کمد لباس و میز آرایش خانه مردم. یعنی بخش اعظم توجه حکومت متوجه اتاق خواب ملت است، حالا کمد لباس باشد یا میز توالت باشد یا تختخواب. شهرداری در آخرین موضع قالیبافانه بعد از انتخابات تعدادی از زنان شاغل در دفتر شهرداری تهران را کنار گذاشت و علت کنار گذاشتن آن را « رفاه حال همین کارکنان زن» عنوان کرد. اصلا این ملت و زنان ایرانی نمی دانند اگر رفاه نخواهند کی را باید ببینند؟ اگر بخواهند کار کنند و خسته شوند و خانه نشین نباشند، باید به کی بگویند؟ البته معاون زنان ریاست جمهوری هم مواضعش را در حالت استندبای گذاشته و اعلام کرده که : « پس از تائید خبر موضع گیری می کنیم.» البته من مطمئنم که همین خانم ها را قالیباف دم انتخابات که بشود می گذارد مسئول تبلیغاتی ستادش و به آنها هم دستور می دهد تا می توانند تبرج کنند، ولی بعد از انتخابات کلا این موجود انگار که دراکولا ساعت دوازده شده، دندانش در می آید و روی هر کدام هم یک آرم سپاه حک شده. در فاصله هزار کیلومتری تهران، داعش در بخش اشغال شده عراق فروش دامن و شلوار زنانه را ممنوع کرد و سئوال تاریخی « حالا من چی بپوشم؟» را که از یک روز بعد از اختیاری شدن استفاده از برگ انجیر در دوره جوانی جنتی مطرح شد و همچنان سئوال جدی و مطرحی است، را پیش روی زنان عراقی قرار داد. آخر بی مروت! خلیفه! لامصب! یا بگو دامن ممنوع است یا شلوار، هر دو تا را که نمی شود ممنوع است. بیکینی هم که نمی توانند بپوشند، لنگ هم که خودش یک نوع دامن است، گیریم کمی سنتی است. پس این زن بیچاره باید چه کند؟ حالا همان هزار کیلومتر را که رفتید برگردید به طرف قم و ببینید مرتضی مقتدایی نایب رئیس جامعه مدرسین می گوید: « حجاب زنان به حیثیت نظام گره خورده است.» مشکل البته فقط حجاب زنان نیست که حیثیت نظام به آن گره خورده، تا جایی که ما می دانیم خشتک شلوار مردان و زنان، مدل آرایش مردان و زنان، میزان مصرف ماتیک و لاک، بستن لوله مردان، جلوگیری از بارداری، کردن شلوار توی چکمه، کاکل موی زنان، کتاب محمود دولت آبادی، صدای شجریان و ترانه محسن نامجو و کلا هر چیزی که فکرش را بکنی به حیثیت نظام گره خورده و مگر حالا حالاها باز می شود. اصلا از این خبرها نیست.
شرط تشکیل حزب
قرار است شرایط تشکیل حزب به تصویب مجلس برسد. یعنی شما اینقدر ساده اید که فکر می کنید مجلس برای ایجاد احزاب دارد شرایط تشکیل حزب را تعیین می کند؟ این گربه ای که من می بینم، بلانسبت نقشه ایران، برای رضای خدا موش نمی گیرد. اولین شرطی که معلوم شده این است که التزام عملی به ولایت فقیه شرط اصلی رسمیت احزاب است. از یک دید این شرط اصلا قابل اندازه گیری نیست. یعنی مثلا اگر بگوید افرادباید به قانون اساسی وفادار باشند، شما اعلام می کنی که من به قانون اساسی وفادارم، همین هم کافی است. ولی وقتی می گویند التزام عملی معنی اش این است که اگر خودت را به چهار قطعه کاملا مساوی هم تقسیم کنی و بگوئی من به روح اعتقاد دارم به ولایت فقیه هم اعتقاد دارم، یکی دیگر یعنی شورای نگهبان یا یک جای دیگری می تواند بگوید که نخیر شما التزام عملی به ولایت فقیه نداری. اصلا حالا ببینیم که چه کسی از نظر همین مجلس و همین حکومت فعلی به ولایت فقیه التزام عملی دارد؟ غیر از شخص آیت الله خمینی که تمام فرزندان و نوه و نتیجه و نبیره و ندیده و دیده اش ممنوع هستند و هیچ کدام التزام عملی ندارند، خودش چون مرده است ثابت می شود که التزام عملی داشته وگرنه اصلا نمی مرد. بعد از او می ماند چهار نخست وزیر بعد از انقلاب یعنی بازرگان، رجایی، باهنر و میرحسین موسوی که دو تاشان ثابت شده التزام عملی به ولایت فقیه ندارند، و شش رئیس جمهور بعد از انقلاب یعنی بنی صدر، رجایی، خامنه ای، هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی که از این ده نفر یکی شان خودش یعنی خامنه ای خودش ولی فقیه است و طبیعتا تنها کسی است که به خودش التزام عملی دارد. دو تاشان که کشته شدند و نمی شود ثابت کرد اگر بودند التزام عملی می داشتند یا نه، بقیه یعنی بازرگان، موسوی، بنی صدر، هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد فعلا همه شان جزو کسانی هستند که التزام عملی به ولایت فقیه ندارند. یعنی کلا جمهوری اسلامی تقریبا 33 سال است که همه نخست وزیران و روسای جمهورش که این حکومت را اداره کردند، حتی حق عضویت در یک حزب را هم ندارند. برژنف در کنگره بیست و ششم حزب کمونیست روسیه با افشاگری حزب که براساس اسناد موجود بقول راژینسکی می خواستند اسنادی منتشر کنند که استالین در تمام سالهای 1905 تا 1917 که شخصیت اصلی حزب کمونیست در داخل روسیه بود، عضو پلیس مخفی تزار بوده است. برژنف مخالفت کرده بود و گفته بود: « چگونه می خواهید به مردم بگوئید که کشورشان سی سال توسط رهبری اداره شده که در تمام دوره انقلاب عضو پلیس مخفی بوده؟» باز هم صد رحمت به کفن دزد روسی.
نظریه بافی رهبر
تا بیست سال قبل رهبری کلی نظام حکومتی وظیفه رهبری بود. از پانزده سال قبل رهبر هر وقت حال می کرد برای اداره وزارت خارجه و اجرای فلان بخش قانون اساسی که با آن حال می کرد، بخشنامه صادر می کرد. از هشت سال قبل تعیین وزرا و تعیین سبک ادبی شاعران هم شد وظیفه رهبر، شش سال است که رهبر خودش به رئیس جمهور رای می دهد و مجلس هم تحت اداره رهبر است. از چهار سال قبل کلا فکر کردن شد کار رهبر و همه حکومت و دولت شد مجری و رهبری هم شروع کرد به فکر کردن. از دو سال قبل قرار شد اشتباه کردن بشود وظیفه سیاستمداران و مسئولان کشور و همه کارهای درست بشود وظیفه رهبر. از شش ماه قبل هم رهبری مسئولیت زایمان کل جامعه تا 150 میلیون نفر جمعیت را عهده دار شد. دیروز نماینده ملایر اظهار داشت: “ نظریه بافی کار رهبر است.” یعنی آدم نمی داند این نماینده با این جمله به رهبر اهانت کرده یا خودش را در نهاد رهبری نهاده است. احتمالا یک سال بعد رئیس مجلس به رهبری می گوید: « من می خوام برم دستشویی» و رهبر می گوید: « لازم نکرده، من خودم می رم.» آگاهان حدس می زنند تا چند ماه دیگر سرفه کردن، عطسه کردن، صدای مشکوک صادر کردن از وظایف رهبری محسوب شود.
آلمان توپ را به زمین ایران فرستاد
هیجان زده نشوید. جام جهانی تمام شد و خبر ربطی به فوتبال ندارد. در حالی که مقامات ایرانی گفته اند که گره مذاکرات بازشدنی است و ظاهرا همین نشان می دهد که مذاکرات گره خورده است، حسین فریدون برادر رئیس جمهور هم به تیم مذاکرات پیوست. حالا پیوستن اش اثری داشته باشد یا نه ما خبر نداریم، ولی آلمانی ها گفتند که « توپ در زمین ایران است.» با این وضع اگر توپ دست روحانی باشد، پاس می دهد به جواد ظریف و او گل می زند. اگر دست هاشمی رفسنجانی باشد، پاس می دهد به علی لاریجانی، بعد علی لاریجانی پاس نصفه نیمه می دهد به روحانی و او پاس می دهد به ظریف و یک گل نصفه نیمه زده می شود. اگر توپ دست سپاه باشد، پاس می دهند به ولایتی، او می کشد عقب و پاس می دهد به جلیلی، جلیلی هم دروازه بان خودمان را دریبل می زند و گل به خودی می زند. اگر توپ دست رهبری باشد، پاس می دهد به جنتی، جنتی سی سال با توپ عقب می رود و از استادیوم خارج می شود و چند ماه بعد توپ را پاس می دهد به صادق لاریجانی، او هم توپ و تور را پاره می کند و تمام تیم ملی ایران را می فرستد زندان، بعد هم سردار نقدی دروازه حریف را منفجر می کند. آقا! توپ را توی زمین ما نفرست، خودت کاری بکن.
آلمان به زور قهرمان شد
بالاخره روز سرنوشت رسید و بچه هایی که یک ماه مسابقات جام جهانی را تماشا کرده بودند با یک جام پر گل، پر از شگفتی های عجیب و غریب و پر هیجان مواجه شدند، حالا بعد از تمام شدن بازی فینال که به پیروزی یک بر صفر آلمان بر آرژانتین مواجه شد، از فردا باید خمیازه بکشند و بگویند: « حالا دیگه چی کار کنیم.» مصیبت من این است که کلا بازی های لاتینی را بیشتر دوست دارم تا بازی های اروپایی، مصیبت دومم هم این است که طالعم نحس است و زبانم بد، حالا می گوئید که من خرافاتی ام، اشکالی ندارد، همین طوری فکر کنید. اگر فکر کنم دوست دارم ایران در مسابقه فوتبال یا والیبال پیروز شود، همین که بازی را نگاه کنم و احساساتم را بریزم کف زمین، فورا تیم مورد علاقه ام می بازد. به همین خاطر خیلی اوقات با وجود عشق به دیدن مسابقات ملی و فقط برای فداکاری وقت مسابقه یا می خوابم یا خودم را به خواب می زنم. اخیرا تصمیم گرفتم سر خدا را کلاه بگذارم و گزارش عوضی بدهم. از دیروز طبیعتا دلم می خواست آرژانتین پیروز شود، کلی مطلب منتشر کردم در ستایش آلمان و حتی شرط بستم که آلمان پیروز می شود که آرژانتین پیروز شود، ولی نشد که نشد. آخرش هم آلمان با گلی که در دقیقه 115 یعنی وقت اضافی دوم زد پیروز شد. البته به نظر من آلمان تیم قدرتمند تر و شایسته تری بود، ولی آرژانتین هم خیلی خوب بازی کرد و به راحتی می شد تصور کرد آرژانتین بازی را ببرد. الآن دوست دارم کلی شیر سماور نذر کنم ولی فایده ندارد. سبویی شکسته و آبی ریخته، بالاخره داور بازی را هم می شود در 80 درصد مسابقات مقصر دانست، گاهی هم ممکن دور از جان داور مقصر نباشد. به هر حال بازی خوبی را دیدیم، کمی تاسف خوردیم. ولی مثل همیشه که جام جهانی یا جام ملتهای اروپا یا حتی آسیا تمام می شود، می گویم کاش اولش بود و یک ماه هیجان داشتیم. هر کار کنیم بازی جزو قسمت های جذاب زندگی است.
مامان! من بگم کی جیش کرده؟
این حمید رسائی هم مصیبت عظمایی است، یعنی هر چه فکر می کنی که بالاخره آدم در سن سی سالگی باید از حداقل شعور برخوردار شود. اصلا درست نیست که نماینده ای که مثلا عضو جبهه پایداری است و قرار است آمریکا را نابود کند و اسرائیل را بفرستد به زباله دان تاریخ، یعنی چه که تا یک فیلم با رگه هایی از انسانیت تولید می شود فورا نطق می کند که « مامان! این کارگردانه خراب کرده، بگیر بزنش.» یا وقتی خاتمی از جایش تکان می خورد فورا داد و فریاد می زند که « مامانعلی! مامانعلی! این محمد می خواست با همسایه حرف بزنه» آدم به این سبکی و آنتن سر خود و آدم فروش و بچه ننه ندیدم، اگر دیده باشیم هم زیر پنج سال است و نماینده مجلس نشده، دیروز برگشته گفته که: « چند نماینده مجلس بی سروصدا به برزیل رفتند.» اصلا تو رو سننه؟ حالا گوزخبرچینی نکنی نمی شه؟
پهنای بیش از حد ماجرا
فکر کنید نمایندگان مجلس عضو جبهه پایداری برای هر کاری که باعث شود مردم دو دقیقه بهتر تنفس کنند و کمی راحت تر شوند، نه تنها ناراحت می شوند بلکه مثل مجتبی آقا تهرانی رو به وزیر ارتباطات فریاد بر می کشد: « آی ی ی ی! چرا شبکه و پهنای باند اینترنت بدون توجه به مسئله فرهنگی توسعه می یابد» و اگر پاسخ بدهی که وزارت ارتباطات برای رفاه حال مردم و توسعه ارتباطات و توزیع بهتر داده ها این کار را می کند، می گوید: « اتفاقا منم از همین ناراحتم.» همین حرف ها را می زنند که آدم یک لحظه از فکر لیاخوف غافل نمی شود.