نوشابه امیری
با محمد علی دادخواه در روزی گفت و گو می کنیم که “روز کوروش” است؛ کسی که به اعتقاد دادخواه”نمادی از همبستگی ایرانیان” است. به همین علت از دید وی ویرانی آرامگاه کوروش با احداث سد سیوند،” تهاجم به هویت ایران و ایرانی است” و اگر “هویت را از یک جامعه بگیریم، آن جامعه دیگرچیزی ندارد.” با دادخواه در مورد دانشجویان زندانی امیر کبیر، احسان منصوری، احمد قصابان و مجید توکلی هم سخن گفته ایم. متن مصاحبه در پی می آید.
گفت و گو در واقع با سئوال محمد علی دادخواه آغاز می شود: می دانید فردا روز کوروش است؟ و به این ترتیب پیش می رود.
پس با تاریخ شروع کنیم؛ با ماجرای سد سیوند.
کوروش نمادی از همبستگی ایرانیان است و احداث سد سیوند، دقیقا مقابله ایست با این نماد. در واقع دره بلاغی از جهات مختلف حائز اهمیت است. از یک طرف میراثی است طبیعی؛ یعنی حدود 5 هزار درخت ایرانی ـ تورانی که متعلق به هزاران سال پیش است در آن وجود دارد؛ حتی اشکانیان که برخی اوقات با تمدن ایرانیان در مقابله بودند، بعد از هخامنشیان این درخت ها را حفظ کردند. از طرف دیگر میراثی تاریخی است که احداث سد سیوند آن را از بین می برد. بعد از اینکه کانون مدافعان حقوق بشر نسبت به این ویرانی اعلام جرم کرد، تا این لحظه 4300 نفر به من وکالت داده اند که با این مسئله مقابله شود.
مردم عادی؟
بله بیشترشان آدم های عادی هستند.
به هر حال ظاهرا هر چه حول محور ایران باشد مردم را گردهم می آورد.
دقیقا.
در عین حال به نظر شما این نمادی از روی آوری مردم عادی به فعالیت های مدنی نیست؟
بله؛ این کار اصلا اقدامی سیاسی نیست، بلکه دفاع از یک منش و روشن و اعتقاد فرهنگی است. یعنی مردم احساس کرده اند که هویت شان در معرض خطر است.به ویژه آنکه کوروش، نمادی از دفاع از حقوق بشر هم هست. او اولین کسی است که 534 سال قبل از میلاد مبادرت به انتشار بیانیه حقوق بشر کرده است. بیانیه ای که آنقدر از زمان خودش جلو بوده که هنوز هم آرزوی بشریست؛ اما متاسفانه دادگستری ایران به وظایف خود عمل نمی کند…
چرا؟ حالا نه فقط دادگستری، بلکه همه آن مجموعه ای که پشت احداث این سد است، چرا به این مسئله بی اعتناست؟ چه چیزی پشت این مسئله است که آدم های یک حکومت پشت خرابی هویت و تاریخ خود ایستاده اند؟
ببینید وقتی انقلاب شد همه در پی آن بودند که ستم و ظلم را نشانه بگیرند؛ حالا بعد از این همه سال من فکر می کنم باید جهل را نشانه می گرفتند، چون اگر جهل را نشانه گرفته بودند ما با این اشکالات روبه رو نبودیم.
یعنی این جهل، الان به جهل “حاکم” بدل شده؟
دقیقا؛ یعنی اینها به این موضوع توجه ندارند که اینجا نمادی از هویت ایرانی است و اگر از هر جامعه ای هویتش را بگیرند در نهایت هیچ چیزی برای آن جامعه نمی ماند. می شود یک جامعه سرگردان و در جامعه سرگردان، شما هر اقدامی که بخواهید می توانید انجام دهید.
البته تلاش برای گرفتن هویت ملی یک جامعه می تواند عامدانه هم باشد؛ به همین دلیل که می گویید.
شاید هم این طور باشد ولی به هر حال بارقه امید و تلاشی که در پرونده چهار باغ خود را نشان داد که در آنجا هم 2 هزار نفر علیه معاون رئیس جمهور و شهردار اصفهان شکایت کردند، یا آنچه که در بیستون رخ داد، نشانه های خوبی است.
یعنی اینها حفظ شدند؟ چهارباغ؟
بله؛ بله. یکی از مهم ترین پرونده های من بود که فکر می کنم در دنیا بی نظیر باشد.
و در مورد سد سیوند؟
متاسفانه در مورد سد سیوند، علیرغم آنکه طبق قانون باید شعبه بازپرسی دادسرای کارکنان دولت اخاذ تصمیم کند، الان با وجودی که حدود 6 ماه از طرح شکایت ما می گذرد و ما تقاضای توقف این طرح را کرده ایم، هنوز هیچ تصمیمی نگرفته اند و هیچ جوابی هم به ما نمی دهند.
خب اینکه از هویت ملی؛ از دانشجویان چه خبر؟
متاسفانه در این زمینه، هم نقض حقوق بشر بوده و هم نقض حقوق داخلی. به این ترتیب که اگر قرار بود قانون داخلی در مورد این سه دانشجویی که الان در زندان هستند، اجرا شود آنها باید در دادگاه عمومی محاکمه می شدند با حضور هیات منصفه و به طور علنی؛ اما هیچ یک از این موارد در مورد آنها رعایت نشد. بدین صورت که در دادگاه، که یک دادگاه اختصاصی است و بدون حضور هیات منصفه ـ حتی به پدر و مادرشان هم اجازه ندادند که در محاکمه حاضر باشند ـ دادگاهی شدند. مضافا بر اینکه در طول تاریخ محاکمه، من موکلینم را نه در زندان دیدم نه در خارج از زندان. آنها را فقط در صحن دادگاه دیدم. به همین دلایل در مجموع فکر می کنم دادگاه آنها از یک رسیدگی عادلانه و منصفانه فاصله بسیار داشت که امیدوارم با فشار افکار عمومی و با متقاعد کردن نظام ایران به اینکه حداقل به قوانینی که خودش اعلام می کند، پای بند باشد و همچنین به قانون اساسی که خودش اعلام کرده، این ماجرا به مسیر درست و عادلانه باز گردد.
علت انتقال این دانشجویان به قزل حصار چیست؟
در زندان قزل حصار، بیشتر معتادین هستند و فضای فرهنگی آنجا بسیار بد است. علاوه بر این چون این زندان از شهر دور است، رفت و آمد برای خانواده های اینها نیز مشکل است؛ همه اینها نوعی تخریب است.
آنجا خطرهای دیگری تهدیدشان نمی کند؟
به هر حال چون زندانیان قزل حصار جزو مجرمین عادی و با مجازات های سنگین هستند، بله قاعدتا باید نگران بود.
حالا برسیم به موضوع وکالت در ایران. بسیاری معتقدند به علت نواقص قانونی و نقض قوانین، وکلا در ایران از حرفه اصلی خود که بررسی پرونده ها و یافتن گره در آنها باشد دور افتاده و تبدیل شده اند به سخنگویان پرونده ها و متهمین سیاسی، بی آنکه به اصل موضوع دسترسی داشته باشند یا اینکه حاصل کار حرفه ای شان تاثیری بر ماجرا بگذارد. شما چه فکر می کنید؟
ضبط را خاموش کن تا بگویم.
[و من ضبط را خاموش می کنم. به رعایت اصول روزنامه نگاری آنچه را که محمد علی دادخواه با اندوه و حسرت برایم بازگو کرد، نمی نویسم؛ تنها بگویم که این نیز پرونده ای است پر از آب چشم.] و مصاحبه را ادامه می دهیم.
کانون وکلا در چه وضعی است به این ترتیب؟
این کانون از بسیاری از وظایف و رسالت های خود به دور افتاده، در حالیکه بایستی وکلایی را تربیت کند که توانایی دفاع و حفظ حقوق مردم را داشته باشند؛ باید حقوقدان تربیت کند؛ اما متاسفانه از آنجا که در مقابل این کانون، تشکیلاتی موازی راه افتاده به نام وکلای 187 که دربرگیرنده وکلایی است دولتی که پروانه وکالت خود را از قوه قضاییه می گیرند، چنان آشفته بازاری ایجاد شده که امکان وکالت سالم و صحیح محال شده است. این است وضع کانون.