وزارت خارجه آمریکا، مشاور ویژه ای را درخصوص مسایل ایران انتخاب کرده است. از سوی دیگر باراک اوباما نیز بارها از گفت وگو با مقامات ایرانی سخن گفته است. سوال این است که با توجه به ابراز تمایل چند باره ریس جمهوری برای گفت وگو با آمریکا، چه کسی از سوی ایران ماموریت پروژّ گفت وگو با آمریکا را به عهده خواهد داشت؟
شرایط داخلی، منطقه ای و بین المللی کشور- از رابطه متزلزل با کشورهای عربی گرفته تا تحریم های چندگانه و کنارگذاشته شدن از معادلات منطقه ای وجهانی- حکم می کند که هر چه سریعتر تکلیف ایران با آمریکا روشن شود. این نه به خاطر حب یا بغض نسبت به این کشور بلکه به دلیل تهدیداتی است که سالهاست کشور و منافع ملی مان را تهدید کرده و ادامه چنین وضعیتی عملا می تواند وضعیت خطرناکی را به وجود بیاود. به علاوه فرصت های نزدیکی با آمریکا در قبال ایفاگری یک نقش جدی منطقه ای، برای ایران که برای سه دهه به اشکال مختلف در انزوا قرار گرفته و از معادلات منطقه ای وجهانی به کنار گذاشته شده است، می تواند عاملی باشد برای حضور در یک گفت وگوی منطقی مبتنی بر منافع ملی و نه منافع جناحی و یا شعارپردازی های بی حاصل. طی سالهای گذشته به دلیل عدم شناخت فضای بین المللی و رفتارهای ناسنجیده و تحریک آمیز، ایران فرصت های زیادی را در سطوح مختلف از دست داده است. اما حضور باراک اوباما و ایده وی برای گفت وگو، موقعیت ممتازی را برای ایران فراهم می کند تا با یک ابتکار عمل جدی، سیاست خارجی کشور را بعد از سی سال انزوا وارد مرحله جدیدی کند.
به همین جهت با توجه به تحرکاتی که در دستگاه سیاست خارجی آمریکا در مورد ایران مشاهده می شود، صرف نظر از اینکه چه کسی رییس جمهور شود، با توجه به اینکه حرف آخر در خصوص مسایل سیاست خارجی از دفتر مقام رهبری خارج می شود، ایران هم باید تیمی را مامور بررسی امکان های گفت وگو با آمریکا کند. کسی که می تواند نماینده تام الاختیار رهبری و نظام باشد و بتواند دغدغه ها و خواست های ایران را به صورتی منطقی با طرف مقابل مطرح کند و برای مصالحه و بده بستان آمادگی داشته باشد. کسی که سرمایه سیاسی لازم را به لحاظ داخلی و بین المللی داشته باشد و بتواند از اراده ایران برای بازی کردند یک نقش فعال منطقه ای و بین المللی با ادبیاتی که برای کشورهای دیگر قابل فهم است به خوبی سخن بگوید.
چنین شخص یا اشخاصی باید علاوه بر آشنایی با منافع ملی و خط قرمزهای واقعی در سیاست خارجی ایران، غرب و به خصوص آمریکا رابشناسند. اینکه چه گروه هایی در این کشور تاثیرگذار هستند و روند سیاستگذاری در آنجا چگونه است. کسانی که فراتر از مسایل اپدپولوژیک می توانند ایران را در تصویر بزرگتری غیر از دغدغه های بی حاصل ایدپولوژیک و شعارهای بی محتوا ببینند. و البته کسانی که با خود کوله باری از سوء تفاهم و بدبینی را به همراه نیاورند. چرا که طرف مقابل هم با محبوبیت به جلو می آید هم با مقبولیت در عرصه جهانی. طرف ایرانی نمی تواند فرد جنجال برانگیزی باشد که در داخل کشور هم کسی برایش تره خورد نکند.
آقای احمدی نژاد به دلیل تجربه چهارساله ای که از خودنشان داده عملا دارای شرایطی نیست که از پس چنین کار مهمی برآید. وی نه به لحاظ شخصی مهارت های چنین کاری را دارد، نه غرب را می شناسد - به گواه سخنرانی های متعددشان در سازمان ملل و موضع گیری هایی که می کنند- و نه از سرمایه سیاسی لازم در داخل و خارج از کشور برخوردار است.
طی دو سال گذشته محمود احمدی نژاد از آمادگی ایران برای گفت وگو با آمریکا به بهانه های مختلف سخن گفته است. اما وی هیچگاه اشاره نکرده است که چنین گفت وگوهایی در چه شرایطی صورت خواهد گرفت و زمینه های اجرایی شدنش چگونه است. در حالی که وزارت امورخارجه آمریکا طی دو سال گذشته تحرکات جدی وجدیدی را برای مدیریت موضوعات مربوط به ایران ترتیب داده است، به نظر می رسد در وزارت خارجه ایران اساسا پرداختن به موضوع آمریکا -صرف نظر از شعارهای رییس دولت- خارج از دستور به شمار می رود. یعنی در این وزارتخانه مدیریت متمرکزی برای بررسی تهدیدها و فرصت های یک رابطه احتمالی و نیز پیامدهای ادامه وضعیت کنونی با توجه به مسایل فیما بین وجود ندارد.
نزدیک به چهار سال پیش آقای احمدی نژاد با شعارهای اقتصادی کمپین انتخاباتی خود را به پیش بردند و پیروز شدند. پس از آن معلوم شد که وی عملا هیچ برنامه ای برای تحقق شعارهای گفته شده ندارد. او بارها توصیه ها وانتقادات اقتصاددانان را به نادیده وحتی به سخره گرفت و عملا چنان کرد که تورم نزدیک به ده درصدی در ظرف کمتر از چهار سال به سی درصد افزایش یافت، سه قطعنامه تحریم وارد سبد سیاست خارجی شد و در نهایت با توجه به مواضع منطقه ای وبین المللی شان، چهره ایران در عرصه بین المللی به کریه ترین وضعیت خود رسید تا مشخص شود آقای رییس جمهوری فراتر از سخنورهایش، جز یک سیاستمدار محلی که با ادبیات علمی دنیای اقتصادی و سیاست هم آشنایی چندانی ندارد نیست. این بی برنامگی و عوامانه بودن در سیاست خارجی وی و ادبیاتی که به کارمی برد نیز ویژگی برجسته ای به شمار می رود.
از جمله ویژگی های یک سیاستمدار محلی و نا آشنای به قواعد بازی در قواره ملی وبین المللی یکی هم آنکه وی مجموعه افرادی را در سمت های کلیدی خود گماشته است که بیشتر از آنکه دارای تخصص باشند و بتوانند ماموریت های محوله را به نحوی که منافع ملی را تامین کند بگردانند، تنها به او وفادار هستند. کسانی که او را تکریم می کنند و بدون هیچ چون و چرایی او را قبول دارند.
به همین جهت بود که برای مثال جوادظریف دیپلمات برجسته ای که هم به غرب آشناست هم به زبان انگلیسی و هم به ریزه کاری های فرهنگی-سیاسی آمریکا احاطه دارد را بر می دارد و کسی را جایگزین می کند تا عملا کرسی ایران در سازمان ملل جایگاه خود را به عنوان محفلی برای رصد کردن تهدیدهای و فرصت های فراروی کشور ایران از دست می دهد. هم اکنون تیم وزارت خارجه محمود احمدی نژاد و کسانی که وی را در هرسفر خارجی همراهی می کنند و به او مشاوره می دهند، از افراد مبرزی که بتوانند درک صحیحی از وضعیت ایران داشته باشند، با آمریکا و نحوه سیاست پردازی در واشینگتن آشنا باشند و همچنین از ابزارهای لازم برای وارد شدن به یک فرآیند گفت وگو و مذاکره برخوردار باشند تهی است. یا آنها که صدایی دارند عملا درحاشیه هستند.
به همین جهت همان طور که آقای احمدی نژاد نتوانست در حوزه مسایل اقتصادی و البته مسایل اجتماعی یک دستور کار مشخصی داشته باشد تا شعارها و ایده های پیش از انتخابات خود را جامه عمل بپوشاند، در عرصه سیاست خارجی هم علیرغم همه عشق بازی های پشت میکروفون، در صورت هرگونه برقراری تماسی، توانایی این را نخواهد داشت که یکی از پیچیده ترین مذاکرات در طول تاریخ ایران را به پیش ببرد و با در نظر داشتن منافع ملی، منطقه ای و بین المللی سلامت از پای میز مذاکره خارج شود. چرا که مذاکره با آمریکا هدف نیست بلکه وسیله ای است برای یک بده بستان و چانه زنی در خصوص حل وفصل مشکلاتی که می تواند تعریف جدیدی به نقش ایران درمنطقه بدهد و به همین جهت هم به لحاظ دیپلماتیک هم به لحاظ سیاسی تیم مذاکره کننده باید به وسایل و مهارت های لازم چنین مذاکراتی آشنا باشد.
همراهان احمدی نژاد در سفر آخر به نیویورک به جای آنکه دیپلمات باشند و بتوانند رییس جمهور را برای یک حضور موثر آماده کنند کسانی بودند که گفتند وقتی در خیابان های نیویورک قدم می زدند فکر می کردند که شب های عملیات بود و آنها هم پشت سنگر. درحالی که ملت ایران آن دوره را پشت سر گذاشته است. در واقع مردم افرادی را می خواهند که هنگام جنگ بجنگند و هنگام مذاکره، مذاکره کنند. آقایان ممکن است هنوز فکر کنند در عملیات هستند، اما ملت ایران ومنافع ملی کشورمان طالب افرادی است که هنگام گفت وگو با همتایان خود در سازمان ملل به فکر عملیات و رزم و انداختن خمپاره نباشند بلکه از همان ابزارهایی بهره بگیرند که هر آدم عاقلی در چنین مناسباتی از آن استفاده می کند.
آقای احمدی نژاد نه تنها به بوش نامه نوشتند، نه تنها تقاضای مناظره کردند و نه تنها برای اوباما پیام تبریک فرستادند، بلکه از مقامات آمریکایی هم دعوت کردند که به ایران سفر کنند. با این حال فراتر از این اقدامات یک طرفه بدون پاسخ، هیچگاه به صورت جدی برنامه ای برای حل وفصل مشکلاتی که ایران با آمریکا در منطقه و جهان دارد - به دلیل ناتوانی دستگاه سیاست خارجی دولت و درگیری های جناحی- وجود نداشته است. تاکید وی داپم بر این است که آمریکا باید از اقداماتی که برعلیه ایران انجام داده عذرخواهی کند. این درحالی که مساله ایران فراتر از عذرخواهی است و به نظر می رسد آقای رییس جمهوری اساسا تصویر جامعی از آنچه بر این کشور در طی سی سال گذشته رفته ندارند.
ایالات متحده به صورتی فعال طی سالهای گذشته منافع ملی ما را درحوزه های مختلف مورد تهدید قرار داده و به لحاظ سیاسی و اقتصادی ایران را منزوی ساخته است. به اینها می توانیم بیافراییم چرخش اعراب برعلیه ایران و نیز حساسیت های فرامنطقه ایی نسبت به برنامه هسته ای کشورمان که عملا همه و همه باعث شده که تصویر ایران حتی کریه تر و نازیباتر از زمان گروگان گیری خود را نشان بدهد.
اگرچه آقای لاریجانی اخیر گفته اند که موضوع هولوکاست از دستور کار ایران خارج شده است اما اظهارات ناسنجیده رییس جمهوری محترم دراین زمینه نیز صدماتی را به چهره بین المللی ایران زد که شاید دهها سال طول بکشد که سایه آن از روی تصویر ایران رخ بندد. شاید به همین جهت است که به گمان بسیاری، آقای احمدی نژاد توان پاسخگویی به دست پیش و شاخه زیتون باراک اوباما را ندارد. شاید بیش از هر جیز، نکته ای که موقعیت آقای احمدی نژاد را در برابر کسی مانند اوباما در صورت انجام هر گونه گفت وگویی - چه پنهان و چه پیدا- تحت تاثیر قرار می دهد، تفاوت سطح در احترامی است که این دو در سطح بین المللی و در داخل کشورهای خود دارند. شاید به همین جهت بود که در مصاحبه ای با روز محمودشمس الواعظین گفت که با پایان رسیدن دوره جورج بوش، دوران احمدی نژاد هم به پایان رسیده است.
درست است که چه بخواهیم چه نخواهیم آقای احمدی نژاد ریییس جمهور کشور است و احترام وی حداقل به لحاظ حقوقی واجب، اما واقعیت این است که آقای احمدی نژاد با کارهایی که طی این چهار سال انجام داده در سطح بین المللی احترامی برای خود باقی نگذاشته است. ازهمین رو آقای احمدی نژاد عملا اگر بخواهد وارد گفت وگو با غرب یا آمریکا بشود از همان ابتدا چند امتیاز منفی به سبد کشورمان سرازیر می کند.
فرد ویا تیمی که توسط رهبری مسوولیت مذاکره با آمریکا را به عهده می گیرد باید با استفاده از سرمایه های انسانی موجود در داخل و خارج کشور، به طراحی مدلی بپردازد که در یک گفت وگوی سازنده با آمریکا منافع ملی کشور را حفظ کند و تهدیدهای موجود منطقه ای وبین المللی را مدیریت کند. به علاوه بداند در چه جاهایی باید مصالحه کرد وچه جاهایی امتیاز گرفت.
هم اکنون همه چشم ها به سوی رهبری ایران است. کسی از آقای احمدی نژاد ویا رییس جمهوری بعدی ایران - صرف نظر از اینکه چه کسی است- انتظاری ندارد. احمدی نژاد مرد میدان های بزرگ نیست. اختیاراتش هم اجازه چنین کاری را نمی دهد. در کوتاه مدت هم نمی توان تغییرات ژنتیکی را انتظار داشت. هر کسی هم جای وی بیاید قادر نخواهد بود چنین کار بزرگی را مدیریت کند. در ایران بر خلاف بسیاری از دولت های مدرن، منافع جناحی و گروهی به نوعی بر منافع ملی اهمیت بیشتری پیدا می کند. به همین جهت رهبری با انتصاب افرادی که علاوه بر نزدیکی و اعتماد با وی، بتوانند در مجموع برآینده گروه های فعال سیاسی و مذهبی در ایران باشند می تواند از اراده تهران برای حل این مسایل خبر دهند.
در غیر این صورت باید گفت، به دلیل مسایل ایدپولوژیک و نگاه بسته و محلی به سیاست و عدم درک تهدیداتی که کشور را مورد حمله قرار داده و فرصت های گشایش رابطه با آمریکا، بار دیگر باید شاهد قربانی شدن منافع ملی ایران باشیم. تعلل و بی تفاوتی و بی مسوولیتی ای که می تواند هزینه بسیار سنگینی را در آینده ای نزدیک برای ایران به همراه بیاورد.
شاید زمان آن رسیده باشد که گفت وگوی اجتماعی پیرامون اینکه چه کسانی باید چنین مذاکراتی را راهبری کنند در میان فعالان سیاسی مطرح شود.