وقتی روزنامه اعتماد ملی صبح دیروز تمام بالای صفحه اول خود را به عکسی از آقای خاتمی اختصاص داد و در تیترش مدعی شد که ایشان نه تنها نامزدی در انتخابات مجلس هشتم بلکه پذیرفته که سرلیست حزب اعتماد ملی باشد، کسانی که آقای خاتمی را می شناسند شک نکردند که این خبر تکذیب می شود. نه به دلیل این که نباید ایشان نامزد شود و نه که عاجل ترین و شفابخش تر از صندوق رای داروئی برای کشور گرفتار در مصیبت وجود دارد، بل به دلیل واضح دیگر.
دلیل این که خبر اعتماد ملی نمی توانست درست باشد آن ادعای سرلیست حزب اعتمادملی شدن بود. ادعائی که معنایش این می تواند بود که زننده تیتر و تصمیم گیرنده درباره چاپ این خبر، ارزش حضور آقای خاتمی را در عرصه انتخابات آینده نمی داند. و از این هم مهم تر، شرایط امروز کشور را نمی شناسد. یا بر این باورست که آقای خاتمی اهمیت انتخابات را نمی داند و کسی هم نیست در اطراف که به ایشان شرایط را یادآور شود.
سخن صریح بگوئیم که مجال تنگ است و جای مجامله نیست. دو سال از ظهور پوپولیسم تاریخ منقصی در عرصه سیاست ایران می گذرد. آقای احمدی نژاد نه حاصل اراده ای مافوق طبیعه است، نه چنان که برخی می خواهند وانمود کنند اثر دستور آقای خامنه ای، همان قدر که با تائیدات امام زمان نیامده و انتخابش نتیجه دعاها و استغاثه های مردم شهیدپرور هم نیست. بلکه حاصل فکر جمعی یک اتاق است که مدتی قبل از آن در سرمقاله روزنامه کیهان برای رهبر خود پیام کرده بودند که ما سرباز صفر نیستیم بلکه استراتژیست شده ایم، می توان از نشانه ها حاضران آن اتاق را گمانه زنی کرد: حسین شریعتمداری، مصطفی پورمحمدی، مجتبی ثمره هاشمی، ذوالقدر، افشار – لازم به تاکید است که نویسنده این اسامی را به قرینه و شاهد می آورد، ورنه هیچ اطلاعات پشت پرده ندارد –. حضورچند تن از کسانی که به نزدیکی به رهبر جمهوری مشهورند در این جمع باعث شده است که بسیاری دچار این توهم شوند که طرح تولد این پوپولیست از بیت رهبری آمده است. در باطل بودن این نظریه که از نوع تحلیل های بعد از عمل است، از همان قبیل که اول تیر را می اندازد و بعد دور محل اصابت آن دایره ها می کشند، همین بس که اگر هاشمی رفسنجانی، قالیباف، علی لاریجانی دستشان بالا می رفت گویندگان امروز همین تحلیل را می توانستند ارائه دهند. حتی در مورد مهدی کروبی و آقای مهرعلیزاده هم جز این نبود.
گویندگان این دست تحلیل ها به نظرم در نهایت وجود همین اندازه میدان عمل را هم که در جمهوری اسلامی انکار می کنند. چنان که نویسنده بزرگواری جمله آقای خاتمی را که گفته بود رییس جمهور را تدارکچی می خواهند، به جمله “رییس جمهور تدارکچی است” تغییر می دهد که از آن نتیجه بگیرد که شرکت در انتخابات فایده ندارد، در حالی که من به عنوان یک نظر اعتقاد دارم ما هواداران آزادی از کور کردن دریچه های آزادی، از بی وزن کردن صندوق و انتخابات، طرفی نمی بندیم و فایده ای نمی بریم. اگر سودی در این بازار هست در آن جاست که مردم تاریخ دموکراسی جهان را بدانند. و بدانند که در هیچ کجای گیتی این هلو یک باره رسیده و کامل از درخت در دامان جامعه ای نیفتاده و هیچ جامعه ای بی رنج آن را نصیب نبرده است.
اشکال دیگر نظری که معقتدست پوپولیست ساخته شده اتاق فکر سال 84 با مهر و تائید رهبر جمهوری اسلامی و به اراده و انتخاب وی برگزیده شده، آن جاست که از یاد می برد بعد از انقلابی بدان وسعت و آن همه هزینه و آن شگفتی ها، به شوخی می ماند که کسانی توانسته باشند قبله عالم را بازسازی کنند. گرچه تردیدی ندارم که کسانی چنین می خواهند. اما عقل کارساز مجال نمی دهد.
به نظر این نویسنده واقعیت به احتمال بسیار این است که گروه حجاریان، بهزاد نبوی، کرباسچی – نمونه ای از هفت، هشت تن که در اتاق فکر سال 76 بودند – توانستند در دوم خرداد آن سال برای نامزد مطلوب خود، در انتخاباتی شگفتی ساز چنان آرائی بگیرند، که خود آقای خاتمی هم در تصورش نبود، چرا که ایشان در آن اتاق فکر حضور نداشت.
شت سال بعد همان تجربه تکرار شد و این بار دوستان سعید امامی که خود و دوستشان را قربانی طرح دوم خرداد می دیدند، با استفاده از همان تاکتیک و با تصحیح چند جای همان طرح، باز هم شگفتی ساختند، منتها اهل دقت می دانند که طرح دوم خرداد چون با طبیعت جهان و انسان ایرانی دمساز بود به انفجاری بیست میلیونی انجامید، اما کپی برداری از روی آن چون که بنیادش بر تقلب بود نه که انفجار نساخت بلکه بر پایه نوعی شعبده بازی شکل گرفت، اما در اصل با همه بداخلاقی ها و طرح های یک بیست و پنجم، تفاوت آرای نامزد مطلوبش با مهدی کروبی دویست و پنجاه هزار [یک صدم شرکت کنندگان در انتخابات] بیشتر نبود. اما بر پایه این آگاهی پیشینی قرار داشت که هر کس در برابر آقای هاشمی قرار گیرد، با تبلیغاتی که قبلا شده است بازنده نخواهد بود.
اما از جمله تغییر ها که در طرح اصلی و اریژنال داده شد یکی هم این بود که در طرح دوم خرداد باید جلوه سازی می شد. و رسانه ای جز روزنامه سلام در اختیار نبود، افکارعمومی باید کمک می کردند که کردند. در طرح 84 باید جلوه نسازی یا به مفهوم دیگر حرکت با چراغ های خاموش می شد. هر دو طرح اساس را بر استفاده از توده ها گذاشتند و به رسانه های اهمیت دادند. اگر خوف آن نبود که مقاله به افشاگری های نوع لوس آنجلسی تبدیل شود مورد به مورد کامیپن منفی طرح 84 در مورد کاندیداهای رقیب قابل عرصه بود، حتی کاربردش میان صفوف اوپوزیسیون نیز کاملا واضح و قابل اشاره است. به یک نشانه بسنده می کنم.
کافی است که دو شبکه ماهواره ای فارسی زبان در نظر آید که تا دور اول انتخابات تابستان 84، علیه مهدی کروبی، باقر قالیباف و دکتر معین افشاگری هائی می کردند. دست انداختن طرح یارانه مستقیم آقای کروبی، تاکید بر شباهت قالیباف به رزم آرا و رضاشاه و انتشار نامه پاکسازی استادان دانشگاه اصفهان در زمان ریاست دکتر معین. این دو شبکه وقتی کار به دور دوم کشید ناگهان هوادار تحریم انتخابات شدند. چرا که تحریم در آن زمان یعنی امکان دادن به پیروزی احمدی نژاد با رای به فرمان و فشرده ای که از طرح یک بیست و پنج سردار افشار در بسیج به دست می آمد.
حالا سی ماه از طرح پوپولیست 84 نگذشته، تق آن به در آمده و نه تنها آن بخش از جناح راست که با اتاق فکر 84همرای شدند، به فغان افتاده اند، بلکه طراحان فرمان بریدگی هم به صدا در آمده اند، بخوانید سرمقاله روز یکشنبه کیهان را به قلم حسین شریعتمداری در تبری جستن از تبلیغاتی که عمل احمدی نژاد در فحش شنیدن از رییس دانشگاه کلمبیا را فتح الفتوح خوانده و برتر از عملیات فاو به حساب آورده است. از آن سو سخنان احمد توکلی و محمدرضا باهنر درباره اقتصاد بی قطب نما و متظاهرانه و مسرف بخوانید چه گفته اند. باری کسی نمانده است جز آن ها که سمت های بزرگ تر از اندازه خود گرفته اند، آن ها هم معلوم نیست تا فردا بر این قرار بمانند. چنین است که در زمستان 86 نه فقط موجودیت جناح راست به خطر افتاده بلکه بخش عمده نظام، عمده روحانیت، تقریبا تمام موجودیت تکنوکراتیک نظام که بیست و اندی سال برای پختگی شان کار شد، نهادهای ساخته و برساخته این سال ها، تجربه های مدیریت و دیگر سرمایه ها همگی – با صدا و بی صدا – احساس ناامنی می کنند. گارد اول انقلاب و نسل سوم با همه دوری که از هم دارند و بیگانگی و گاه نفرتی که بینشان شکل گرفته، در این نقطه به هم رسیده اند که محصول اتاق فکر 84 مناسب قرن بیست و یکم، شایسته کشوری مانند ایران با جاه طلبی ها و غرورهایش، و منطقه جغرافیائی ما، با تنش ها و چالش هایش نیست.
به آن قصه می ماند که هواپیمائی ساقط شد و تکه ای از آن به نزدیک روستائی افتاد که مردمش متدین بودند اما امامزاده ای نداشتند و ناگزیر بودند به روستای همسایه و خصم بروند که امامزاده ای داشت. پس شدت نیاز وادارشان کرد که آن شئی ناشناخته را در میان گرفتند و معجزه سومش خواندند و در انتظار ماندند که حاجاتشان برآورد. اما خیلی زود عقلا و کدخدای ده جمع شدند که حالا چه باید کرد. که از زیر معجزه ، روغنی بدبو سرازیر شده و چاه آب روستا را آلوده کرده و تراخم آورده. این ها کم بود که ناگهان ژاندارم و سرگروهبان هم با شکم های گنده سر رسیدند که آمده ایم با گروه تجسس در پی هواپیمائی ساقط شده، کدخدا همه اهالی را راضی کرد که صبحگاهان محل سقوط را به گروه تجسس نشان دهند و شر را بکنند. اما مانده بودند با کل خدیجه چه باید کرد که هی می گفت قربان قدمت که با آمدنت برکت آمد. که دیگر کدخدا حوصله اش سر رفت و فریاد برداشت بس کن کل خدیجه کدام برکت، خانه ما خراب شد از بس گاو و گوسفند سر بریدیم. آن قدر که تا در این دو هفته خرج این معجزه کردیم، اگر خرج خودمان کرده بودیم الان ده هم راه داشت هم مدرسه و هم صد خرمن سیرآب شده بود. که کل خدیجه گفت مادر من که بی سوادم. گفتی بگو گفتم، حالا چرا ملامتم می کنی.
الان هم چنین پیداست که کس نیست که نداند در ادامه کار محصول اتاق فکر 84 چه خطرها درج است. اما کم نیستند کسانی که تصور می کنند گفتن و برملا کردن راز معجزه سوم، در شرایط حاضر خود می تواند موجد مصیبت ها شود. کم نیستند عقلا که باور دارند معجزه را باید آرام آرام از نردبان به زیر کشید، تا از افتادنش خانه و عمود و سقف آسیب نبیند. پس استخوان به پوستی بند شده است. عقلا می گویند اگر بتوان به یک جراحی متمدنانه و همچنان با داوری صندوق رای و نظر توده های مردم، از این مصیبت رهید، آن وقت است که می توان گفت تهدیدی به فرصت تبدیل شد. درست هم همین است.
آیا انتخابات اسفند امسال همان موقع موعودست. اگر چنین است که به نظر می رسد جز این نباشد، باید همه احزاب و گروه ها گردآیند، عقلای راست هم باید از لجبازی دست بدارند، چنان که تاریخ بسیار یاد دارد که رقیبان رقابت را کنار گذاشتند و مصلحت قوم و ملت را در ائتلاف و اتحاد دیدند. آقای خاتمی آن وقت با چنین آرایشی به میدان آید، نه به عنوان سرلیست فلان حزب.
کسانی که تنگنای موقع را نمی دانند و افق دیدشان چندان کوچک است که چنین جای تنگی را به نجات دهنده پیشنهاد می کنند تصور درستی از وضعیت ندارند و ارزیابی درستی از تنگی زمان. مصداق ناگهان سرنگبین صفرا فزود، معجزه سوم دارد ملت ایران را از فن آوری هسته ای محروم می کند، دارد کشور را در بهترین زمان ها با ببیشترین درآمدها به سمت مصیبتی می برد که تورم های سه رقمی در انتظار آن است. در چنین شراِِیطی کیست که ارزش فداکاری آقای خاتمی را وقتی که به میدان درآید ندیده می گذارد. و اگر چنین است که کسانی از تصمیم سازان بر این تصورند که با معجزه سوم می توان بار را به منزل رساند، یا در این اندیشه اند که از چالش فعلی پیروزی نصیب می برند، گو باش.
هیچ داعیه ندارد که آقای خاتمی خطای بار قبل را تکرار کنند و با نجابت، بار دیگران را به دوش بکشند و شاهد فاجعه دوره اول شورای شهر تهران بماند که اثر مخربش هم از دستگیری آقای نوری و هم ترور حجاریان بیشتر بود کاری که آقای اصغرزاده کرد. حالا یعنی باز آقای خاتمی شاهد آن بماند که کسانی پشت در اتاق ملاقات با او، با هم دچار اختلاف می شوند و خبر برای رسالت و کیهان ساخته شود که فلان حزب از رفتن به دیدار رییس جمهور سابق سر باززدند. اصلا سئوال این است که به کدام ضرورت برای گروه هائی این چنین باید وقت و عمر صرف کرد.
سرمایه ای که امروز آقای خاتمی آن را نمایندگی می کند آسان و ارزان به دست نیامده است. به بهای امیدواری میلیون ها ایرانی ستم دیده دور مانده از وطن به دست آمده، به بهای زندان و تبعید و خسران بسیار حاصل شده . از آن بیست میلیون نفر بی سوسه و مسلم سال 76 که چهار سال بعد هم افزون شدند، درست است که گروهی جدا شده و به جمع هواداران براندازی نظام پیوسته اند، اما می توان حدس زد که چند برابری به جایشان آمده اند. چندان که می توان این بار کارتی با سی چهل میلیون رای روی میز کوفت. ارزش چنین رائی برای جوانان و نخبگان این کشور فراوان است و به معنای بازگشت فضای آزادی است، اما برای دیگران هم چنین مانوری از سوی مردم کم ارزش نیست و چه بسا که ارزش حیات و بقا داشته باشد. پس آن ها هم باید به صف انتظار درآیند و از نماینده اراده مردم ایران – محمد خاتمی – بخواهند با حضور خود در انتخابات، صندوق را در ذهنیت ایرانیان نجات دهد.
اگر به چنین درکی نرسیده اند، دیر نیست که می رسند. دور نیست که در می یابند راه نجات متعدد نیست، و در همان منطق دوم خردادست. و وقتی این دریافته شد لاجرم نظمی که آن بار در صفوف هواداران دولت اصلاحات نبود، ظاهر می شود. آن اخلاق شایسته پیروزمندان مردم دوست، که آن بار مجال برای شناخت اثرش نبود، این بار از همان ابتدا جلوه گر خواهد شد. و همزمان خستگان و دلسردان نیز در خواهند یافت که آزادی ما در کوله پشتی هیچ سرباز خارجی نیست و البته که در نفیر جنگ و جنگ طلبی خودمان نیز نهفته نیست.
آقای خاتمی چرا شتاب کند، وقتی که مهر تاریخ را بر زده اند و مهر او در دل تاریخ است. گیرم تا وقتی زمانش برسد کار مهم ما این است که نگذاریم شمع امید در رهگذار باد خاموشی بگیرد. به واکنش یک روزه جوان ها به یک سئوال کوچک دقت کنید، در این جا.
به زبان دیگر همچنان که دشمنان آزادی تا به حال چندین بار در تاریخ سینه خیز از صندوق های رای برآمده و صندوق ها را در شکسته اند. ما نیز به زودی همان کت را پشت و رو خواهیم کرد و از صندوقی که دشمنان آزادی بار گذاشته اند و به خیال خود در انتظار آشی چنان بر بالایش نشسته اند گامی به سوی آزادی برخواهم داشت. این کاری است که زنان و جوانان ایرانی در آن دوم خرداد انجام دادند، این بار هم همان ها، که نزدیک بیست هزارشان در زندان کارتکس شده اند، اگر شده برای چند روزی، با افتخار همان کارت ها را بر سینه خواهند زد، ستاره هائی که دولت مهرورز بر پرونده شان زده را بر دست خواهند گرفت و رای خواهند داد. جوانان و زنان و دانشجویان و همه کسانی که در این دو سال شمه ای از مهرورزی پوپولیست ها به پوستشان خورده است، سبدهای خالی و سفرهای از شرم پر شده را دیده اند، و شنیده اند که از صبح تا شام شعار و دروغ و دروغ می بارد، اما سفره شان را پر نمی کند. با 120 میلیارد دلار هم نتوانسته ناکارآمدها گرمائی به خانه ای بدهند.
سرنوشت اینان در نهایت عاقبت همان پشه است که خواست با چرخ های ساعت کوکی درافتد. زمان لای چرخ دنده های خود چنان له ش کرد که عکسی از او در خاطر ساعت نماند. و چرخ های زمان نما، لحظه ای متوقف نماندند و لحظه ای به او گوش ندادند که از سر بی خبری فرمان می داد برای ساخت ایران باید جهان را ساخت.