خاتمی، اما نه هنوز

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

وقتی روزنامه اعتماد ملی صبح دیروز تمام بالای صفحه اول خود را به عکسی از آقای خاتمی اختصاص داد ‏و در تیترش مدعی شد که ایشان نه تنها نامزدی در انتخابات مجلس هشتم بلکه پذیرفته که سرلیست ‏حزب اعتماد ملی باشد، کسانی که آقای خاتمی را می شناسند شک نکردند که این خبر تکذیب می شود. نه به ‏دلیل این که نباید ایشان نامزد شود و نه که عاجل ترین و شفابخش تر از صندوق رای داروئی برای کشور ‏گرفتار در مصیبت وجود دارد، بل به دلیل واضح دیگر.‏

دلیل این که خبر اعتماد ملی نمی توانست درست باشد آن ادعای سرلیست حزب اعتمادملی شدن بود. ادعائی ‏که معنایش این می تواند بود که زننده تیتر و تصمیم گیرنده درباره چاپ این خبر، ارزش حضور آقای خاتمی را در عرصه ‏انتخابات آینده نمی داند. و از این هم مهم تر، شرایط امروز کشور را نمی شناسد. یا بر این باورست که آقای ‏خاتمی اهمیت انتخابات را نمی داند و کسی هم نیست در اطراف که به ایشان شرایط را یادآور شود.‏

سخن صریح بگوئیم که مجال تنگ است و جای مجامله نیست. دو سال از ظهور پوپولیسم تاریخ منقصی در ‏عرصه سیاست ایران می گذرد. آقای احمدی نژاد نه حاصل اراده ای مافوق طبیعه است، نه چنان که برخی ‏می خواهند وانمود کنند اثر دستور آقای خامنه ای، همان قدر که با تائیدات امام زمان نیامده و انتخابش نتیجه ‏دعاها و استغاثه های مردم شهیدپرور هم نیست. بلکه حاصل فکر جمعی یک اتاق است که مدتی قبل از آن ‏در سرمقاله روزنامه کیهان برای رهبر خود پیام کرده بودند که ما سرباز صفر نیستیم بلکه استراتژیست شده ‏ایم، می توان از نشانه ها حاضران آن اتاق را گمانه زنی کرد: حسین شریعتمداری، مصطفی پورمحمدی، ‏مجتبی ثمره هاشمی، ذوالقدر، افشار – لازم به تاکید است که نویسنده این اسامی را به قرینه و شاهد می آورد، ‏ورنه هیچ اطلاعات پشت پرده ندارد –. حضورچند تن از کسانی که به نزدیکی به رهبر جمهوری مشهورند ‏در این جمع باعث شده است که بسیاری دچار این توهم شوند که طرح تولد این پوپولیست از بیت رهبری آمده ‏است. در باطل بودن این نظریه که از نوع تحلیل های بعد از عمل است، از همان قبیل که اول تیر را می ‏اندازد و بعد دور محل اصابت آن دایره ها می کشند، همین بس که اگر هاشمی رفسنجانی، قالیباف، علی ‏لاریجانی دستشان بالا می رفت گویندگان امروز همین تحلیل را می توانستند ارائه دهند. حتی در مورد مهدی ‏کروبی و آقای مهرعلیزاده هم جز این نبود. ‏

گویندگان این دست تحلیل ها به نظرم در نهایت وجود همین اندازه میدان عمل را هم که در جمهوری ‏اسلامی انکار می کنند. چنان که نویسنده بزرگواری جمله آقای خاتمی را که گفته بود رییس ‏جمهور را تدارکچی می خواهند، به جمله “رییس جمهور تدارکچی است” تغییر می ‏دهد که از آن نتیجه بگیرد که شرکت در انتخابات فایده ندارد، در حالی که من به عنوان یک نظر اعتقاد دارم ‏ما هواداران آزادی از کور کردن دریچه های آزادی، از بی وزن کردن صندوق و انتخابات، طرفی نمی بندیم ‏و فایده ای نمی بریم. اگر سودی در این بازار هست در آن جاست که مردم تاریخ دموکراسی جهان را بدانند. ‏و بدانند که در هیچ کجای گیتی این هلو یک باره رسیده و کامل از درخت در دامان جامعه ای نیفتاده و هیچ جامعه ای بی رنج آن را نصیب نبرده است.‏

اشکال دیگر نظری که معقتدست پوپولیست ساخته شده اتاق فکر سال 84 با مهر و تائید رهبر جمهوری ‏اسلامی و به اراده و انتخاب وی برگزیده شده، آن جاست که از یاد می برد بعد از انقلابی بدان وسعت و آن ‏همه هزینه و آن شگفتی ها، به شوخی می ماند که کسانی توانسته باشند قبله عالم را بازسازی کنند. ‏گرچه تردیدی ندارم که کسانی چنین می خواهند. اما عقل کارساز مجال نمی دهد. ‏

به نظر این نویسنده واقعیت به احتمال بسیار این است که گروه حجاریان، بهزاد نبوی، کرباسچی – نمونه ای ‏از هفت، هشت تن که در اتاق فکر سال 76 بودند – توانستند در دوم خرداد آن سال برای نامزد مطلوب خود، ‏در انتخاباتی شگفتی ساز چنان آرائی بگیرند، که خود آقای خاتمی هم در تصورش نبود، چرا که ایشان در آن ‏اتاق فکر حضور نداشت. ‏

شت سال بعد همان تجربه تکرار شد و این بار دوستان سعید امامی که خود و دوستشان را قربانی طرح دوم ‏خرداد می دیدند، با استفاده از همان تاکتیک و با تصحیح چند جای همان طرح، باز هم شگفتی ساختند، منتها ‏اهل دقت می دانند که طرح دوم خرداد چون با طبیعت جهان و انسان ایرانی دمساز بود به انفجاری بیست میلیونی ‏انجامید، اما کپی برداری از روی آن چون که بنیادش بر تقلب بود نه که انفجار نساخت بلکه بر پایه نوعی ‏شعبده بازی شکل گرفت، اما در اصل با همه بداخلاقی ها و طرح های یک بیست و پنجم، تفاوت آرای ‏نامزد مطلوبش با مهدی کروبی دویست و پنجاه هزار [یک صدم شرکت کنندگان در انتخابات] بیشتر نبود. اما بر ‏پایه این آگاهی پیشینی قرار داشت که هر کس در برابر آقای هاشمی قرار گیرد، با تبلیغاتی که قبلا شده است ‏بازنده نخواهد بود.‏

اما از جمله تغییر ها که در طرح اصلی و اریژنال داده شد یکی هم این بود که در طرح دوم خرداد باید جلوه ‏سازی می شد. و رسانه ای جز روزنامه سلام در اختیار نبود، افکارعمومی باید کمک می کردند که کردند. ‏در طرح 84 باید جلوه نسازی یا به مفهوم دیگر حرکت با چراغ های خاموش می شد. هر دو طرح اساس را ‏بر استفاده از توده ها گذاشتند و به رسانه های اهمیت دادند. اگر خوف آن نبود که مقاله به افشاگری های نوع ‏لوس آنجلسی تبدیل شود مورد به مورد کامیپن منفی طرح 84 در مورد کاندیداهای رقیب قابل عرصه بود، ‏حتی کاربردش میان صفوف اوپوزیسیون نیز کاملا واضح و قابل اشاره است. به یک نشانه بسنده می کنم. ‏

کافی است که دو شبکه ماهواره ای فارسی زبان در نظر آید که تا دور اول انتخابات تابستان 84، علیه مهدی ‏کروبی، باقر قالیباف و دکتر معین افشاگری هائی می کردند. دست انداختن طرح یارانه مستقیم آقای کروبی، ‏تاکید بر شباهت قالیباف به رزم آرا و رضاشاه و انتشار نامه پاکسازی استادان دانشگاه اصفهان در زمان ‏ریاست دکتر معین. این دو شبکه وقتی کار به دور دوم کشید ناگهان هوادار تحریم انتخابات شدند. چرا که ‏تحریم در آن زمان یعنی امکان دادن به پیروزی احمدی نژاد با رای به فرمان و فشرده ای که از طرح یک ‏بیست و پنج سردار افشار در بسیج به دست می آمد.‏

حالا سی ماه از طرح پوپولیست 84 نگذشته، تق آن به در آمده و نه تنها آن بخش از جناح راست که با اتاق ‏فکر 84همرای شدند، به فغان افتاده اند، بلکه طراحان فرمان بریدگی هم به صدا در آمده اند، بخوانید ‏سرمقاله روز یکشنبه کیهان را به قلم حسین شریعتمداری در تبری جستن از تبلیغاتی که عمل احمدی نژاد در ‏فحش شنیدن از رییس دانشگاه کلمبیا را فتح الفتوح خوانده و برتر از عملیات فاو به حساب آورده است. از آن ‏سو سخنان احمد توکلی و محمدرضا باهنر درباره اقتصاد بی قطب نما و متظاهرانه و مسرف بخوانید چه گفته اند. باری کسی نمانده است جز آن ها که سمت های بزرگ تر از ‏اندازه خود گرفته اند، آن ها هم معلوم نیست تا فردا بر این قرار بمانند. چنین است که در زمستان 86 نه فقط موجودیت جناح راست ‏به خطر افتاده بلکه بخش عمده نظام، عمده روحانیت، تقریبا تمام موجودیت تکنوکراتیک نظام که بیست و ‏اندی سال برای پختگی شان کار شد، نهادهای ساخته و برساخته این سال ها، تجربه های مدیریت و دیگر ‏سرمایه ها همگی – با صدا و بی صدا – احساس ناامنی می کنند. گارد اول انقلاب و نسل سوم با همه دوری ‏که از هم دارند و بیگانگی و گاه نفرتی که بینشان شکل گرفته، در این نقطه به هم رسیده اند که محصول اتاق ‏فکر 84 مناسب قرن بیست و یکم، شایسته کشوری مانند ایران با جاه طلبی ها و غرورهایش، و منطقه ‏جغرافیائی ما، با تنش ها و چالش هایش نیست. ‏

به آن قصه می ماند که هواپیمائی ساقط شد و تکه ای از آن به نزدیک روستائی افتاد که مردمش متدین بودند ‏اما امامزاده ای نداشتند و ناگزیر بودند به روستای همسایه و خصم بروند که امامزاده ای داشت. پس شدت نیاز ‏وادارشان کرد که آن شئی ناشناخته را در میان گرفتند و معجزه سومش خواندند و در انتظار ماندند که ‏حاجاتشان برآورد. اما خیلی زود عقلا و کدخدای ده جمع شدند که حالا چه باید کرد. که از زیر معجزه ، روغنی ‏بدبو سرازیر شده و چاه آب روستا را آلوده کرده و تراخم آورده. این ها کم بود که ناگهان ژاندارم و سرگروهبان هم با ‏شکم های گنده سر رسیدند که آمده ایم با گروه تجسس در پی هواپیمائی ساقط شده، کدخدا همه اهالی را راضی ‏کرد که صبحگاهان محل سقوط را به گروه تجسس نشان دهند و شر را بکنند. اما مانده بودند با کل خدیجه چه ‏باید کرد که هی می گفت قربان قدمت که با آمدنت برکت آمد. که دیگر کدخدا حوصله اش سر رفت و فریاد ‏برداشت بس کن کل خدیجه کدام برکت، خانه ما خراب شد از بس گاو و گوسفند سر بریدیم. آن قدر که تا در ‏این دو هفته خرج این معجزه کردیم، اگر خرج خودمان کرده بودیم الان ده هم راه داشت هم مدرسه و هم صد ‏خرمن سیرآب شده بود. که کل خدیجه گفت مادر من که بی سوادم. گفتی بگو گفتم، حالا چرا ملامتم می کنی. ‏

الان هم چنین پیداست که کس نیست که نداند در ادامه کار محصول اتاق فکر 84 چه خطرها درج است. اما کم ‏نیستند کسانی که تصور می کنند گفتن و برملا کردن راز معجزه سوم، در شرایط حاضر خود می ‏تواند موجد مصیبت ها شود. کم نیستند عقلا که باور دارند معجزه را باید آرام آرام از نردبان به زیر کشید، تا ‏از افتادنش خانه و عمود و سقف آسیب نبیند. پس استخوان به پوستی بند شده است. عقلا می گویند اگر بتوان به ‏یک جراحی متمدنانه و همچنان با داوری صندوق رای و نظر توده های مردم، از این مصیبت رهید، آن وقت ‏است که می توان گفت تهدیدی به فرصت تبدیل شد. درست هم همین است.‏

آیا انتخابات اسفند امسال همان موقع موعودست. اگر چنین است که به نظر می رسد جز این نباشد، باید همه ‏احزاب و گروه ها گردآیند، عقلای راست هم باید از لجبازی دست بدارند، چنان که تاریخ بسیار یاد دارد که ‏رقیبان رقابت را کنار گذاشتند و مصلحت قوم و ملت را در ائتلاف و اتحاد دیدند. آقای خاتمی آن وقت با چنین ‏آرایشی به میدان آید، نه به عنوان سرلیست فلان حزب. ‏

کسانی که تنگنای موقع را نمی دانند و افق دیدشان چندان کوچک است که چنین جای تنگی را به نجات دهنده ‏پیشنهاد می کنند تصور درستی از وضعیت ندارند و ارزیابی درستی از تنگی زمان. مصداق ناگهان سرنگبین ‏صفرا فزود، معجزه سوم دارد ملت ایران را از فن آوری هسته ای محروم می کند، دارد کشور را در بهترین ‏زمان ها با ببیشترین درآمدها به سمت مصیبتی می برد که تورم های سه رقمی در انتظار آن است. در چنین ‏شراِِیطی کیست که ارزش فداکاری آقای خاتمی را وقتی که به میدان درآید ندیده می گذارد. و اگر چنین است ‏که کسانی از تصمیم سازان بر این تصورند که با معجزه سوم می توان بار را به منزل رساند، یا در این اندیشه ‏اند که از چالش فعلی پیروزی نصیب می برند، گو باش.‏

هیچ داعیه ندارد که آقای خاتمی خطای بار قبل را تکرار کنند و با نجابت، بار دیگران را به دوش بکشند و ‏شاهد فاجعه دوره اول شورای شهر تهران بماند که اثر مخربش هم از دستگیری آقای نوری و هم ترور ‏حجاریان بیشتر بود کاری که آقای اصغرزاده کرد. حالا یعنی باز آقای خاتمی شاهد آن بماند که کسانی پشت ‏در اتاق ملاقات با او، با هم دچار اختلاف می شوند و خبر برای رسالت و کیهان ساخته شود که فلان حزب از ‏رفتن به دیدار رییس جمهور سابق سر باززدند. اصلا سئوال این است که به کدام ضرورت برای گروه هائی ‏این چنین باید وقت و عمر صرف کرد.‏

سرمایه ای که امروز آقای خاتمی آن را نمایندگی می کند آسان و ارزان به دست نیامده است. به بهای ‏امیدواری میلیون ها ایرانی ستم دیده دور مانده از وطن به دست آمده، به بهای زندان و تبعید و خسران بسیار ‏حاصل شده . از آن بیست میلیون نفر بی سوسه و مسلم سال 76 که چهار سال بعد هم افزون شدند، درست است که ‏گروهی جدا شده و به جمع هواداران براندازی نظام پیوسته اند، اما می توان حدس زد که چند برابری به ‏جایشان آمده اند. چندان که می توان این بار کارتی با سی چهل میلیون رای روی میز کوفت. ارزش چنین رائی ‏برای جوانان و نخبگان این کشور فراوان است و به معنای بازگشت فضای آزادی است، اما برای دیگران هم ‏چنین مانوری از سوی مردم کم ارزش نیست و چه بسا که ارزش حیات و بقا داشته باشد. پس آن ها هم باید به ‏صف انتظار درآیند و از نماینده اراده مردم ایران – محمد خاتمی – بخواهند با حضور خود در انتخابات، ‏صندوق را در ذهنیت ایرانیان نجات دهد. ‏

اگر به چنین درکی نرسیده اند، دیر نیست که می رسند. دور نیست که در می یابند راه نجات متعدد نیست، و ‏در همان منطق دوم خردادست. و وقتی این دریافته شد لاجرم نظمی که آن بار در صفوف هواداران دولت ‏اصلاحات نبود، ظاهر می شود. آن اخلاق شایسته پیروزمندان مردم دوست، که آن بار مجال برای شناخت ‏اثرش نبود، این بار از همان ابتدا جلوه گر خواهد شد. و همزمان خستگان و دلسردان نیز در خواهند یافت که ‏آزادی ما در کوله پشتی هیچ سرباز خارجی نیست و البته که در نفیر جنگ و جنگ طلبی خودمان نیز نهفته ‏نیست.

آقای خاتمی چرا شتاب کند، وقتی که مهر تاریخ را بر زده اند و مهر او در دل تاریخ است. گیرم تا وقتی ‏زمانش برسد کار مهم ما این است که نگذاریم شمع امید در رهگذار باد خاموشی بگیرد. به واکنش یک روزه ‏جوان ها به یک سئوال کوچک دقت کنید، در این جا.‏

به زبان دیگر همچنان که دشمنان آزادی تا به حال چندین بار در تاریخ سینه خیز از صندوق های رای برآمده ‏و صندوق ها را در شکسته اند. ما نیز به زودی همان کت را پشت و رو خواهیم کرد و از صندوقی که ‏دشمنان آزادی بار گذاشته اند و به خیال خود در انتظار آشی چنان بر بالایش نشسته اند گامی به سوی آزادی ‏برخواهم داشت. این کاری است که زنان و جوانان ایرانی در آن دوم خرداد انجام دادند، این بار هم همان ها، ‏که نزدیک بیست هزارشان در زندان کارتکس شده اند، اگر شده برای چند روزی، با افتخار همان کارت ها را ‏بر سینه خواهند زد، ستاره هائی که دولت مهرورز بر پرونده شان زده را بر دست خواهند گرفت و رای ‏خواهند داد. جوانان و زنان و دانشجویان و همه کسانی که در این دو سال شمه ای از مهرورزی پوپولیست ها ‏به پوستشان خورده است، سبدهای خالی و سفرهای از شرم پر شده را دیده اند، و شنیده اند که از صبح تا شام ‏شعار و دروغ و دروغ می بارد، اما سفره شان را پر نمی کند. با 120 میلیارد دلار هم نتوانسته ناکارآمدها ‏گرمائی به خانه ای بدهند. ‏

سرنوشت اینان در نهایت عاقبت همان پشه است که خواست با چرخ های ساعت کوکی درافتد. زمان لای ‏چرخ دنده های خود چنان له ش کرد که عکسی از او در خاطر ساعت نماند. و چرخ های زمان نما، لحظه ای ‏متوقف نماندند و لحظه ای به او گوش ندادند که از سر بی خبری فرمان می داد برای ساخت ایران باید جهان ‏را ساخت. ‏

‏ ‏

‏ ‏