نادیده گرفتن یک اصل بنیادی

مصطفی عابدی
مصطفی عابدی

اگر پرسیده شود که بنیادی‌ترین اصل اخلاقی چیست، چه خواهیم گفت؟ اصلی که همه ما باید آن را رعایت کنیم تا در آن صورت مطمئن باشیم که جامعه‌ای اخلاقی و سالم و با آرامش نسبی خواهیم داشت. این اصل که با نام اصل یا قاعده طلایی اخلاق شناخته می‌شود و در ادیان نیز مورد تأکید قرار گرفته، “ما باید با دیگران به گونه‌ای رفتار کنیم که دوست داریم دیگران در شرایط مشابه با ما آن‌گونه رفتار کنند” یا “ما نباید به گونه‌ای با دیگران رفتار کنیم که دوست نداریم آن‌گونه با ما رفتار شود.”

درواقع بنیان روابط سالم بر اساس همین قاعده است و اگر در هنگام عمل به این قاعده توجه کنیم، طبعاً بسیاری از اقدامات ناپسند را انجام نمی‌دهیم. اگر ما فروشنده باشیم، نباید در فروش اجناس خود تقلب کنیم، چراکه نمی‌پذیریم دیگران نیز در فروش کالا به ما تقلب کنند. نباید به دیگران تهمت ناروا زد،‌ زیرا دوست نداریم دیگران نیز با ما چنین کنند. این قاعده در سیاست نیز جاری است. اگر صاحب قدرت شویم، باید از انتقاد کردن دیگران استقبال کنیم، زیرا در هنگامی که در قدرت نبودیم، ‌از صاحبان قدرت انتقاد می‌کردیم. اگر کار ما در انتقاد از حکومت خوب بوده، باید از انجام آن از طرف دیگران علیه خودمان نیز استقبال کنیم. 
برای سنجش میزان صداقت و پایبندی هر نیروی سیاسی به اخلاق، می‌توان رفتار آنان را از حیث تطابق با این اصل طلایی بررسی کرد. اگرچه از همان زمان آمدن دولت جدید، طرفداران دولت قبل مخالفت‌های خود را با سیاست‌های عقلانی این دولت آغاز کردند و بیشترین هجوم را هم به سیاست خارجی و فرهنگی آن وارد نمودند، ولی شاهدیم که در هفته‌های اخیر این هجوم به‌نحو غیرقابل تصوری تشدید شده است و با معرفی خود به‌عنوان دلواپس(!) می‌کوشند که خود را نگران مذاکرات هسته‌ای نشان دهند.

 تا اینجای کار ایرادی نیست، مشروط بر این‌که چنین امکانی را برای کسانی فراهم می‌کردند که در ۸‌سال گذشته دلواپس رفتارهای دولت آنان بودند و مانع از اعتراض‌های منتقدین به سیاست‌های به‌غایت غلط دولت دلواپسان نمی‌شدند. کسانی که در دولت قبلی، اجازه کوچک‌ترین پرسشی از مذاکرات سیاسی را نمی‌دادند و حتی در عمل، مجلس و نمایندگان را هم در این زمینه به حساب نمی‌آوردند، امروز چنان در انتقاد کردن از این دولت پیش رفته‌اند که اگر کسی با جامعه ما آشنا نباشد، از وجود این حد از دموکراسی متعجب خواهد شد و گمان خواهد کرد که تهران تماماً تبدیل به‌ هایدپارک لندن شده است!

 کسانی که نه‌تنها در ۸‌سال گذشته بلکه هنوز هم حاضر نیستند درباره فسادهای عظیم اقتصادی همفکرانشان کلمه‌ای بگویند و هیچگاه دلواپس دزدی‌های کلان از جیب ملت نبوده‌اند، امروز چگونه می‌توانند خود را دلواپس مسأله‌ای معرفی کنند که خودشان منشأ مشکلات آن بوده‌اند؟ اگر این افراد و دوستانشان در دولت پیش، تا این حد اقتصاد را ضعیف نکرده بودند و کارهای غیرمنطقی و غیرعقلانی انجام نمی‌دادند، غربی‌ها جرأت تحریم را به خود نمی‌دادند، تحریم‌هایی که رفع آن، بیشترین توان را از دولت فعلی گرفته است. مساله این است که بر فرض محال همین امروز دولت پیشین بر سر کار برگردد؛ آیا این آقایان و دلواپسان اجازه می‌دهند که دیگر شهروندان ایرانی، دلواپسی خودشان را نسبت به سیاست‌های غیرعقلانی آنان از خلال شیوه‌های مشابه ابراز دارند؟ آیا آنچه را که برای خودشان می‌پسندند، برای دیگران هم می‌پسندند؟ اگر در دولت پیش، امکان این حد از انتقاد وجود داشت، آن دولت ۶ ماه هم دوام نمی‌آورد. 
مسأله این نیست که چرا مخالف سیاست‌های دولت جدید هستند. طبعاً هر دولتی تعدادی مخالف هم دارد. مساله این است که رفتار یک بام و دو هوا غلط است. نمی‌توان وقتی در بیرون دولت هستند، اعتراض و نقد را به هر لحنی و در هر شرایطی حق مسلم خود بدانند و چنان از آزادی دفاع کنند که گویی ژان‌ژاک روسو در جسم آنان تجسم یافته است، ولی هنگامی که قدرت را در دست دارند، هرگونه صدای حقی را با انواع و اقسام روش‌ها خاموش کنند. آنچه که چون موریانه درخت سیاست و جامعه را پوک و از درون تهی می‌کند، نقد نیست، حتی نقد غیرمنصفانه هم نیست، بلکه این دوگانگی رفتاری و نادیده گرفتن اصل طلایی اخلاق است که ویرانگری می‌ کند.

منبع: شهروند، ۲۸ اردیبهشت