حسین قندی٬ روزنامهنگار و مدرس روزنامهنگاری برجسته٬ عصر روز پنجشنبه سوم اردیبهشت ماه درگذشت و صبح روز شنبه به خاک سپرده شد. قندی که شهرت عمدهاش به دلیل تبحر در انتخاب تیتر بود٬ صبح روز شنبه تیتر صفحه یک بسیاری از روزنامههای کشور از گرایشهای متفاوت شد و شماری از روزنامهنگاران با انتشار یادداشتهایی از حسین قندی تجلیل کردند. فضای مجازی هم به دلیل حضور گسترده روزنامهنگاران تحت تاثیر مرگ این روزنامهنگار پیشکسوت قرار داشت اما برخی از شاگردانش گله کردهاند که چرا عزادارن مجازی خود را به مراسم تشییع نرسانده و جمعیت حاضر در خور نام قندی نبوده است.
تیتر رسانهها برای آقای تیتر
روزنامه آرمان٬ صبح روز شنبه بدون تیتر یک به روی دکههای مطبوعات رفت و با اشاره به این که «روزنامه آرمان به احترام وی که به حق به آقای تیتر در رسانهها شهره بود، امروز تیتر ندارد»٬ گزارش اصلی خود را به حسین قندی اختصاص داد. روزنامه سینمایی صبا هم ایده مشابهی را به کار بست و با خالی گذاشتن فضای تیتر یک خود٬این روتیتر را برگزید: «به احترام درگذشت استاد حسین قندی، سلطان تیتر، امروز تیتر یک نداریم!»
روزنامه اعتماد با الهام از تیتر «اینجا اشک هم ماتم میگیرد» قندی٬ تیتر «اینجا تیتر هم ماتم میگیرد» را انتخاب کرد و مجموعه مطالبی را درباره حسین قندی منتشر کرد. لیلی فرهادپور یادی کرده از حضور حسین قندی در روزنامه جامعه که دبیر تحریریه بود و خاطره روز توقیف این روزنامه پرطرفدار: «وقتی خبر توقیف روزنامه جامعه روی تلکس آمد و همه دست از کار کشیدند و آقای قندی به تحریریه آمد و یخکردگی آن را که دید مرا با صدای بلند شماتت کرد که چرا بیکار نشستی؟ چرا خبر رد نمیکنی؟ تا آمدم بگویم خبر تلکس، با همان شماتت حرفم را قطع کرد و داد زد به تو چه ربطی دارد، کار وقتی متوقف میشود که من بگویم و من بور شده از له شدن غرورم با چشمانی اشکآلود و رنجیده خاطر، خبرهای تنظیم شده را برای امضا به دفترش بردم و با لبخند به من گفت: دیدی چطوری یخ تحریریه را شکستم؟ فردایش روزنامه منتشر شد حالا به اسمی دیگر. آن موقع منع قانونی نداشت و قندی این نکته را میدانست.»
ماشاالله شمسالواعظین برای اعتماد نوشته که «بیتردید مرگ زودهنگام حسین قندی ضایعه جبرانناپذیری در حوزه روزنامهنگاری مدرن ایران محسوب میشود.»
فریدون صدیقی هم یادداشتش را با اشاره به فراموشی چند سال اخیر قندی آغاز کرده است: «مدتها بود که فراموشی سایهاش شده بود، مردی که همیشه خرم و خندان میآمد و میرفت اسیر جای پای کلمات بر باد رفته شد. ما دوستان نزدیک به ناچار خود را فریب میدادیم: حواسش جای دیگر است، از بس که نسبت به سیگار بیرحم است، و این خوشبینانهترین تصور ما بود.»
علیاکبر قاضیزاده در شرح چندین دهه همکاری و دوستی با قندی٬ از سالهای ناگوار بیماری و بیکاری او صحبت کرده و این که «راستش را بخواهید، حسین را دو ضربه در هم شکست: دوری از دانشکده ارتباطات و رفتن از روزنامهای که در آن کار میکرد. اگر عامل دیگری هم در میان بود، نمیدانم.»
محمدمهدی فرقانی٬ دوست و همکلاس قندی در دوره لیسانس روزنامهنگاری دانشکده ارتباطات به موضوع بیماری او پرداخته و آن را از آسیبهای حرفه روزنامهنگاری دانسته است: «او در همه این سالها خودش را وقف کار روزنامهنگاری کرد؛ کاری که به دلیل استرسهای بسیارش بسیاری از روزنامهنگاران را دچار بیماریهای روان-تنی میکند، یعنی بیماریهایی که به دلیل فشار روانی به خصوص مشغولیتهای کاری بروز میکنند. سالهاست که ما تلاش کردهایم این شغل را به عنوان یکی از مشاغل سخت و زیانآور معرفی کنیم و در برههای موفق شدیم این شغل را در دسته ذکرشده جا بیندازیم اما متاسفانه باز شنیده میشود که شرایط در حال بازگشت به روال سابق است.»
همچنین روزنامه ایران در صفحه یک روز شنبه او را «معلم روزنامهنگاری» نامیده است. رامین رادنیا در یکی از مجموعه یادداشتهای این روزنامه٬ درباره لقب «آقای تیتر» این گونه توضیح داده است: «سرعتش در انتخاب تیتر بینظیر بود. تمام اصول در انتخاب تیتر خوب را در ذهن مرور میکرد اینکه مبهم و پیچیده نباشد، وزن داشته باشد، صریح، ادیبانه و فاخر باشد، کلمه تکراری نداشته باشد، کوتاه، پر مغز و مستقیم باشد. این طور بود که آقای تیتر خوانده میشد.»
همچنین گیسو فغفوری در صفحه آخر روزنامه شرق٬ گریزی به انجمن صنفی پلمب شده روزنامهنگاران زد: «ما اکنون خانهای نداریم که استاد حرفهمان را از آن تشییع کنیم و ما اکنون خانهای نداریم که بتوانیم کارهای تشییع استاد روزنامهنگاری را به وسیله هیأتمدیره آنجا انجام دهیم و ما اکنون خانهای نداریم که اگر استادمان- بیتردید استاد بسیاری از ما - مشکلی برایش پیش میآید، از طریق آن خانه و انجمن پیگیری کنیم. این مرگ، تنها درد رفتن استاد تیترمان و استاد روزنامهنگاری و استاد حرفهامان نیست.»
مهرداد خلیلی درسرمقاله روزنامه تازه تاسیس «کلید» نوشت: «او را از دانشگاه راندند. از جایی که وابسته آن بود. همان جا که خود و چند تن دیگر دوباره رشته روزنامهنگاری را پایهریزی کردند. او ساکت ماند و هیچ نگفت. انتظار داشت حقش را باز ستاند. ولی در آن سیه روزهای بلا، در میان آن همه استاد دیگر که چنین کردند با آنان، قندی ماند و کنج کوچک یک روزنامه.»
روزنامههای ابتکار٬ قانون و مردمسالاری هم «عکس یک»های خود را به قندی اختصاص داده و به ترتیب از این تیترها استفاده کردند: «این تیتر یتیم است»٬ «تیتر آخر را خودت بنویس»٬ «خداحافظ آقای تیتر اول». حتی روزنامه اقتصادی دنیای اقتصاد هم عکس بزرگ صفحه اولش را به این استاد روزنامهنگاری اختصاص داد و تیتر زد: «وداع با سلطان تیتر»
روزنامه فرهیختگان در مجموعه مطالبی که آماده کرده بود٬ مروری هم بر تیترهای معروف قندی داشت: دریا گریست… خون گریست دریا (گزارش اصابت موشک آمریکا به هواپیمای ایرباس ایران؛ کیهان هوایی، 17 تیر 1367) ٬ در شرقیترین شرق، بوی تند غرب میآید(گزارش سفر به ژاپن؛ روزنامه ابرار، 27 شهریور 1372) ٬ خانه شلوغ، خانه پر از دعواست، خوشبختی کجاست(گزارشی از شورآباد محل نگهداری زنان ویژه؛ ابرار، 22 مرداد 1373) ٬ اشک هم ماتم میگیرد، این جا دنیای دیگری است(گزارشی از مرکز نگهداری معلولان ذهنی حضرت علی (ع)؛ ابرار، 25 تیر 1373).
روزنامه جامجم٬ یکی از رسانههایی که قندی چندین سال در آن مسوولیت داشت٬ نیمی از صفحه فرهنگ و هنر خود را به مرگ روزنامهنگار پیشکسوت اختصاص داد و همشهری هم در حجم مشابهی به «تلخترین تیتر قندی» پرداخت. یونس شکرخواه در این صفحه نامهای خطاب به قندی نوشته بود: «تیتر من٬ «زخم گشوده» است بر لید گلولهای تو. نخند! خط نزن!»
اما مرگ قندی در میان روزنامههایی با گرایش اصولگرایانه هم بازتاب داشت. از جمله روزنامه جوان تیتر «قندی رفتنش را تیتر کرد» را به صفحه یک آورد و سیاستروز هم با تیتر «آرامش ابدی برای آقای تیتر ایران» در صفحه اول٬ این خبر را پوشش داد. قدس هم عکس اصلی خود را به حسین قندی اختصاص داد.
روزنامهنگاری و مردهشوری
حسین قندی متولد اسفند ۱۳۳۰ در سبزوار و بزرگ شده در تهران بود. او روزنامهنگاری آکادمیک را دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی آموخت و کار حرفهای را از نشریه کیهان هوایی آغاز کرد. او در رشته مدیریت بینالملل هم از آمریکا فوقلیسانس گرفت و پس از انقلاب ۵۷ ٬ حضور در موسسه کیهان و روزنامههای ابرار، اخبار، جامعه٬ توس٬ انتخاب و جامجم را تجربه کرد. قندی سالها در دانشگاه علامه طباطبایی و موسسه مطالعات رسانه٬ روزنامهنگاری تدریس کرد و چندین تالیف در این زمینه داشت. او در کنار محبوبیت گسترده و شاگردان بسیاری که آموزش داد٬ منتقدانی هم داشت. این دسته از روزنامهنگاران جمله مشهور قندی را که روزنامهنگار باید مانند مردهشور باشد و هر مردهای را که به او میسپارند٬ خوب بشوید زیر سوال برده و منتقد همکاری او با طیفی از رسانهها و حضور در برخی برنامههای دولتی بودند. اما حسین قندی هم با وجود نوع نگاه خاصش به روزنامهنگاری از گزند حذف و خانهنشینی در امان نماند و سالهای اخیر از تدریس و روزنامهنگاری محروم شده بود. خانواده این استاد روزنامهنگاری در کنار مداوای بیماری سخت او٬ با مشکلات مالی فراوانی هم مواجه بودند.
خانواده قندی پس از مرگ مغزی او تصمیم گرفتند قرنیه چشمانش را به بیماران نیازمند پیوند اعضا اهدا کنند و مراسم خاکسپاریاش در قطعه نامآوران بهشت زهرا با حضور برخی استادان روزنامهنگاری و معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد برگزار شد.