برخی از چهرههای جناح محافظهکار چندان به آقای احمدی نژاد میتازند که گویی خود در شرایطی که برای کشور پدید آمده است، هیچ نقشی بازی نکردهاند.
متاسفانه نیروهای اصلاح طلب نیز از زوایهای به نقد اوضاع میپردازند که پنداری تمام مشکلات کشور زیر سر یک آدم است و اگر فرد دیگری به جای او بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند، مشکلات کشور حل خواهد شد.
این در حالی است که مجموعه محافظهکاران، مسئول وضعیت نابسامان موجودند و اگر قرار است کسانی مسئول این وضع شناخته شوند، همه آنان باید پاسخگو باشند.
به نظر من درک این نکته چندان دشوار نبود که دولت برآمده از دوم خرداد، فرصتی استثنایی و شاید خدادادی برای انجام پارهای تغییرات تدریجی در سیاست های داخلی و خارجی نظام بود تا بدین وسیله، شکاف عمیق بین مطالبات اجتماعی و نیازهای عینی جامعه با ظرفیت نظام سیاسی باریکتر شود و تلاطمهای تند اجتماعی و بیثباتیهای ناشی از ناسازگاری با محیط داخلی و پیرامون به حداقل برسد.
از نگاه من فرصت بیهمتای دوم خرداد برای نظام سیاسی به قدری بدیهی بود که هرگز باور نمیکردم مدعیان حفظ نظام همه قوای خود را برای به باد دادن این فرصت تاریخی بسیج کنند و برای خنثی کردن فعالیتهای مسالمت آمیز اصلاح طلبانه تا بدانجا بتازند که همه مبانی و اصول فقه سنتی مورد ادعای خود را زیر پا بگذارند!
آنان اما نه در قید بهروزی جامعه بودند و نه سودای حفظ کلیتی به نام نظام جمهوری اسلامی را در سر داشتند، بلکه فقط به موقعیت فردی و منافع شخصی و صنفیشان میاندیشیدند و برای رسیدن به این مقصد خویش، فرصتی تکرار نشدنی را از این کشور گرفتند که در غم از دست رفتن آن، حافظی باید تا غزلهای تلخ و جان گداز بسراید.
من معمولا خشم خود را از به یاد آوردن این تراژدی فرو میخورم اما نمیتوانم کسانی را که از سر خودخواهی و یا جهل، این صفحه از تاریخ کشورمان را به سمت تباهی و تاریکی رقم زدند، ببخشم و یا فراموش کنم.
از این رو، بر این باورم که آنهایی که در دوره پس از دوم خرداد، در پستهای گوناگون کمر به قتل اصلاحات بستند و سرانجام نیز آن طفل بیگناه و نجات بخش را به گور کردند، امروزه نمیتوانند با انتقاد از برخی سخنان و سیاستهای حاشیهای آقای احمدی نژاد، از زیر بار مشکلاتی که ظهور آنها پس از شکست اصلاحات اظهر منالشمس بود وبارها و بارها نسبت به وقوع آنها هشدار داده شد؛ شانه خالی کنند.
طبعا من آدم سختگیری نیستم که بخواهم راه بازگشتی برای افراد قائل نباشم، اما در منش و روش این منتقدان تازه ظهور دولت آقای احمدی نژاد، نشانهای از بازگشت دیده نمیشود. آنان هنوز دوم خرداد و حوادث برآمده از آن را به عنوان تهدید معرفی میکنند، از ناکام گذاشتن اصلاحات همچنان به خود میبالند و با هیچکدام از سیاستهای کلان دولت که ریشه اصلی مشکلات کشور در آنجاست مخالف نیستند.
از این جهت، آنان را نمیتوان در فهرست منتقدانی که دل در گرو مصالح عموم دارند و در پی کامیابیهای شخصی نیستند، جا داد. رفتار آنان بیشتر به نوعی بازی شبیه است، نوعی بازی که اساس آن بر تعقیب منافع فردی و گروهی، نادیده گرفتن واقعیات عریان ایران و جامعه بینالملل و در نهایت قربانی کردن شخص محمود احمدی نژاد به عنوان مسبب همه مشکلات ریز و درشت جامعه ایرانی است.
از همین رو، اصلاح طلبان نباید برای این دسته از نقدها و اعتراضها هورا بکشند و قند در دل آب کنند. رفتن آقای احمدی نژاد و نشستن یکی از رقبای محافظه کارش به جای او، هیچکدام از مشکلات ساختاری جامعه ایران را حل نمیکند وبه همین دلیل، گرهی از کار فرو بسته اصلاح طلبی نمیگشاید.
در واقع، به همین علت، اصلاح طلبان باید با عبور از بگو مگوهایی که این روزها بین دولت و منتقدان آن در داخل جناح محافظهکار در جریان است و به کار جنجال و سرگرمی رسانهای میآید، نقدهای خود را به وضع موجود بنیادی تر و غنی تر کنند، در غیر این صورت، در پی محافظه کاران به سوی سراب خواهند رفت.