قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل در موضوع رفع تحریم های هسته ای این شورا علیه ایران، تصادفا در روزی آشنا در تاریخ معاصر صادر شده است .
قطعنامه ای که قرار شده به بحران هسته ای پایان بدهد، فارغ از آنکه در عمل به چنین نتیجه ای بینجامد یا نه، در ۲۹ تیرماه سالگرد صدور قطعنامه ۵۹۸ در مورد پایان جنگ ایران و عراق (در سال ۱۳۶۶) به تصویب رسیده است. ۲۹ تیر، همچنین روز اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به افکار عمومی (در سال ۱۳۶۷) است.
این تقارن، به ویژه از آنجا اهمیت می یابد که در دو سال اخیر، مشابهتسازی میان خاتمه جنگ ایران و عراق و فرجام پرونده هسته ای، از محورهای آشنای تبلیغات مخالفان مذاکرات اتمی بوده و این فرایند، ظاهرا افکار عمومی ایران را بیش از گذشته در مورد تحولات ماه های پایانی جنگ حساس کرده است.
قطعنامه ۵۹۸، در شرایطی صادر شد که ایران در اسفند ۱۳۶۴بندر فاو تنها بندر ارتباطی عراق با خلیج فارس را فتح کرده و در بهمن ۱۳۶۵، به شرق بصره نزدیک شده بود. این قطعنامه، علاوه بر پایان جنگ، به پیش بینی راهکارهایی برای تعیین متجاوز نیز پرداخته بود که ایران بر آن تاکید داشت؛ اما مسئولان وقت کشور با امید کسب نتایج بهتر، به مدت یک سال از پذیرش قطعنامه جدید خودداری کردند.
این در حالی بود که بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸، عراقی ها به تدریج در جبهه های جنگ در موقعیت برتر قرار گرفتند و از شروع سال ۱۳۶۷، شکست هایی مکرر را بر نیروهای ایران وارد کردند.
تصرف مجدد بندر فاو در ۲۸ فروردین، عقب راندن ایران از شرق بصره در ۴ خرداد، تصرف مجدد جزیره مجنون در ۴ تیر، تصرف عین خوش در ۲۱ تیر و تصرف موسیان و دهلران در ۲۲ تیر، از جمله دستاوردهای ارتش عراق در این مدت بودند. عقب نشینی اجباری ایران از خرمال و حلبچه در کردستان عراق در ۲۲ تیر (برای انتقال نیروها به جبهه های جنوب) نیز، در همین مقطع انجام شد.
همزمان با این شکست ها، تنش میان ایران و آمریکا در خلیج فارس نیز اوج گرفت که در نتیجه آن، نیروی دریایی ایالات متحده در ۲۹ فروردین دو سکوی نفتی ایران در میدان نفتی سلمان را تخریب و دو شناور جنگی سهند و جوشن را غرق کرد و در ۱۲ تیر، یک هواپیمای مسافربری ایرباس ایرانی را با ۲۹۰ مسافر هدف قرار داد که به کشته شدن تمام مسافران انجامید.
در چنین شرایطی بود که آیت الله خمینی در ۲۵ تیر ۱۳۶۷، مسئولان ارشد حکومتی را فراخواند و در جمع آنان، از تصمیم خود برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ خبر داد. متعاقبا، ایران در ۲۷ تیر ماه در نامه ای به دبیرکل سازمان ملل، قطعنامه را پذیرفت و دو روز بعد، مردم هم از این تصمیم مطلع شدند: در ۲۹ تیرماه، صدا و سیمای جمهوری اسلامی پیام معروف آیت الله خمینی را در مورد پذیرش قطعنامه منتشر کرد.
اعلام پذیرش قطعنامه، با توجه به پیروزی های پی در پی عراق در ماه های آخر جنگ، به برپایی “جشن پیروزی” در آن کشور منجر شد، اما فضای افکار عمومی در ایران، به کلی متفاوت بود.
این فضا، در پیام آیت الله خمینی به مناسبت پذیرش قطعنامه نمود واضحی داشت. رهبر وقت جمهوری اسلامی در این پیام نوشت: “خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند…. و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام.”
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در تهران، عراق به حدی سرمست از پیروزی بود که هجوم گسترده ای را به داخل خاک ایران انجام داد تا از آخرین فرصت های ممکن برای قدرت نمایی در جبهه های جنگ استفاده کند. در این مقطع، هرچند عراق تا نزدیکی های خرمشهر پیش آمد و این شهر در آستانه سقوط مجدد قرار گرفت، اما ایران موفق شد که آخرین هجوم نیروهای عراقی را به عقب براند و سرانجام، در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ آتش بس برقرار شد.
اما دستاوردهای ایران “پس از” پذیرش آتش بس، تغییری در واقعیت جبهه های جنگ در یک سال “پیش از” پذیرش رسمی قطعنامه ایجاد نکرد.
به طور مشخص، یک سال تاخیر در پذیرش قطعنامه، به از دست رفتن متصرفات ایران در شرق بصره، بندر فاو، جزیره مجنون و شهرهای حلبچه، خرمال، موسیان و دهلران منجر شد (مهران نیز در ۳۱ تیر اشغال شد و تا پایان جنگ در اشغال باقی ماند). این تاخیر، همچنین به وارد آمدن تلفات سنگین به اسکله های نفتی، شناورهای نظامی و شهروندان غیرنظامی ایران بر اثر حملات آمریکا انجامید.
نقش “اطلاعات غلط”
تنها یک روز بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، علی خامنه ای رئیس جمهور وقت گفت: “ایران هرگز این قعطنامه را که با فشار و تحت نفوذ آمریکا تهیه و تصویب شده است قبول نخواهد کرد”. خاطرات سال ۱۳۶۶ اکبر هاشمی رفسنجانی نیز تصریح دارد که رهبر وقت جمهوری اسلامی، حدود دو ماه بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ دستور داده بود که در خطبه های نماز جمعه گفته شود: “هیچ سازشی در پیش نداریم، جز با تنبیه متجاوز.”
در نهایت پذیرش رسمی قطعنامه ۵۹۸، درست دو هفته پس از آن صورت گرفت که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در پاسخ به پیام تسلیت آیت الله منتظری به مناسبت کشته شدن ۲۹۰ مسافر ایرباس ایرانی، هرگونه تزلزل در ادامه جنگ با عراق را “خیانت” دانسته بود. آیت الله خمینی در پیام ۱۳ تیر خود تاکید داشت: “امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است.”
با این حال، آیت الله خمینی در پیام ۲۹ تیر ۱۳۶۷ به مناسبت پذیرش قطعنامه، از تغییر ناگهانی نگرش خود راجع به ادامه جنگ سخن گفت.
وی اعلام کرد: “من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم.”
هرچند شهروندان معمولی ایران که پیام رهبر وقت در مورد پذیرش قطعنامه را می شنیدند، احتمالا تصوری از “عوامل” مورد اشاره در پیام نداشتند، اما وی در جلسه ۲۵ تیرماه خود با مسئولان ارشد حکومت، مهم ترین این عوامل را جمع بندی “تکان دهنده” فرماندهی سپاه پاسداران در مورد وضعیت جنگ دانسته بود.
رهبر سابق جمهوری اسلامی توضیح داده بود که این نامه “یکی از دهها گزارش نظامی، سیاسی است” که بعد از “شکستهای اخیر” به وی رسیده و می افزود: “به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد.”
به نوشته آیت الله خمینی: “فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود.”
او در بخشی دیگر از نامه خود، که در آن نیز همچون پیام ۲۹ تیر آرزوی “شهادت” می کرد، نوشته بود که فرمانده وقت سپاه، “با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست”.
این تاکیدات، به وضوح حکایت از آن داشت که تصمیم رهبر سابق جمهوری اسلامی مبنی بر پذیرش قطعنامه، بعد از دریافت اطلاعات غیرمنتظره راجع به میزان آمادگی واقعی نیروهای نظامی ایران در مقابل ارتش عراق صورت گرفته است.
واقعیتی که پذیرش آن، لاجرم سوالی تعیین کننده را به پیش می کشید: اینکه آیا اگر آیت الله خمینی زودتر در جریان وضعیت “واقعی” جنگ قرار گرفته بود، باز هم پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را تا تیر ماه ۱۳۶۷ به تعویق میانداخت؟
سوال کلی تر اینکه، آیا به نفع ایران بود که قطعنامه را پس از صدور آن در تیر ۱۳۶۶ بپذیرد، یا در تیر ۱۳۶۷ - و به دنبال از دست دادن تمام متصرفات مهم خود در خاک عراق و بخش هایی از خاک کشور؟
“تصورات” هسته ای
در پی انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲، موافقان و مخالفان مذاکرات هسته ای، این پرونده را از زوایای گوناگون به جنگ ایران و عراق و نحوه پایان آن تشبیه کرده اند.
فارغ از زوایا یا انگیزه های این مشابهت سازی ها، به نظر می رسد که یک دلیل برجسته شباهت این دو بحران، نقش اطلاعات یا تصورات غلط در تصمیم گیری های مسئولانِ مخالف انعطاف بوده است.
در سال های اخیر، برخی از تصورات مقام های ارشد دولت سابق در مورد پرونده هسته ای، مورد اشاره منتقدان سیاست اتمی ایران در زمان آقای احمدی نژاد قرار گرفته است.
به عنوان نمونه، حسین موسویان از مذاکره کنندگان هسته ای ایران در زمان دولت محمد خاتمی، در بهمن ۱۳۹۲ گفته است: “عمده منتقدان ما در دولت خاتمی باور و فرضشان این بود که ارجاع به شورای امنیت یک بلوف است”؛ یا صادق خرازی سفیر اسبق ایران در سازمان ملل، در اردیبهشت ۱۳۹۴ روایت کرده که وزارت امور خارجه آقای احمدی نژاد قبل از ارسال پرونده هسته ای به شورای امنیت، به شورای عالی امنیت ملی اطمینان داده بود که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. محمد هاشمی از اعضای وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام هم، در آبان ۱۳۸۶ گفته است که قبل از ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت “برخی معقتد بودند که پرونده به شورای امنیت نمی رود” و “هنگامی که این اتفاق افتاد، باز برخی گفتند، که قطعنامه ای علیه ایران صادر نمی شود”.
در بیانی مشابه، امیرحسین زمانی نیا عضو تیم مذاکره کننده هسته ای در زمان محمد خاتمی، در دی ماه ۱۳۹۲ نقل کرده است: “سال ۸۴ و پس از پیروزی آقای احمدی نژاد عموم دولت مردان و کسانی که در آن دوره سمت داشتند، با قاطعیت اظهار می داشتند که پرونده ایران به شورای امنیت نمی رود. این روند تا روز ماقبل رفتن پرونده ما به شورای امنیت نیز ادامه داشت. در مقطعی مقامات عالی رتبه دولت می گفتند اینها بلوف است و پرونده ایران به شورای امنیت نمی رود. بعدها پرونده به شورای امنیت برده شد، اما باز هم اظهار داشتند که قطعنامه صادر نخواهد شد. پیش نویس قطعنامه آماده شد، باز هم مدعی شدند که روس ها آن را وتو خواهند کرد. اما باز هم وتویی در کار نبود.”
مروری بر اظهارنظرها و پیش بینی های مدافعان سیاست هسته ای ایران در دولت های نهم و دهم، نشان می دهد که بخش قابل توجهی از مواضع آنان مبتنی بر پیش فرض هایی خوش بینانه بوده که در عمل، محقق نشدهاند.
پیش بینیِ فرستاده نشدن پرونده هسته ای از شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت، پیش بینی وتوی روسیه یا چین در شورای امنیت برای جلوگیری از تحریم ایران، تصور محدود ماندن سطح تحریمها به آنچه کشور در گذشته تجربه کرده بود (تکرار این سخن که ایران از سه دهه پیش تحریم بوده و از وضع تحریم های جدید نگرانی ندارد)، تصور اینکه جمهوری اسلامی خواهد توانست تحریم های جدید بانکی و نفتی را به طور موثر “دور بزند”، انتظار اینکه کشورهای آسیایی، چین یا روسیه با تحریم های نفتی و مالی وضع شده علیه ایران همکاری نکنند، … از جمله این پیش فرض های غیرواقعی بوده اند.
ظاهرا معروف ترین مقام ایرانی که به بیان فرض های ناهمسو با واقعیت در مورد پرونده هسته ای اشتهار داشته، شخص رئیس جمهور سابق بوده است.
اظهارنظرهایی همچون “کاغذپاره” نامیدن تحریم ها و تاکیدات مکرر بر بی اثر بودن آنها بر وضعیت اقتصادی ایران، احتمالا به طور عمده با اهداف تبلیغاتی بیان می شدند؛ اما شواهدی وجود دارد که حکایت دارند حداقل بخشی از این اظهارات، ریشه در تصورات رئیس جمهور وقت ایران از نظام جهانی داشته است.
حسن روحانی در کتاب “امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای”، که در آن خاطرات وی از زمان تصدی مسئولیت مذاکرات هسته ای بازگو شده، خاطره عجیبی را از جلسه خود با محمود احمدی نژاد در آستانه جلسه فوق العاده ۱۸ مرداد ۱۳۸۴ شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در مورد ایران نقل کرده که خوش بینی های آقای احمدی نژاد در مورد پرونده را – تا حد تصور حل مشکل هسته ای ایران با پرداخت رشوه به آژانس– نشان میدهد.
آقای روحانی می نویسد: “بحث شد که آژانس تحت نفوذ غرب است. پرسیدند چرا آژانس تحت نفوذ آنهاست؟ گفتم برای اینکه هم بیشتر بودجه آژانس را آنها میدهند و هم بر اکثر کشورهای عضو نفوذ دارند. [آقای احمدینژاد] گفت: هزینههای آژانس در سال چقدر است؟ گفتم نمیدانم، مثلاً چند صد میلیون دلار. گفتند شما همین حالا به البرادعی زنگ بزنید و بگویید ما کل مخارج آژانس را پرداخت میکنیم.”
نوع نگاه آیت الله خامنه ای به پرونده هسته ای ایران، البته از پیچیدگی بیشتری برخوردار بوده و احتمالا، ریشه در محاسبات و انتخاب های مشخص راهبردی داشته است. با وجود این، به نظر می رسد که وی نیز، در بخشی از ارزیابی های گذشته خود راجع پرونده هسته ای، تحت تاثیر دیدگاه های خاص دولت های نهم و دهم بوده است.
به عنوان نمونه، آیت الله خامنه ای در شهریور ماه ۱۳۸۹ ابراز امیدواری کرده که تحریم ها با موفقیت دور زده می شود: “ملت و مسئولان، بدون تردید تحریمها را دور میزنند و همچون سه دهه گذشته تحریمها را ناکام میگذارند”؛ یا در شهریور ماه ۱۳۹۰ پیش بینی کرده که آمریکا موفق به همراه ساختن کشورهای دیگر با تحریم ها نخواهد شد: “این تحریمها خنثی خواهد شد… اینجور نیست که اینها بتوانند و طاقت بیاورند که این حرکت و این رفتار را مدت طولانی ادامه بدهند… امروز دنیا، دنیایی نیست که به حرف آمریکا گوش کنند”؛ یا در بهمن ۱۳۹۰ از امیدواری خود برای عقب راندن تحریم کنندگان ایران با “تهدید” آنها سخن گفته است: “البته آنها و دیگران بدانند – میدانند هم - که ما هم در برابر تهدید به جنگ و تهدید به تحریم نفتی، تهدیدهایی داریم که در وقت خودش، آن وقتی که لازم باشد، انشاءاللَّه اعمال خواهد شد.”
رهبر جمهوری اسلامی، در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد به کرات اظهارنظرهایی مشابه را در مورد بی اثر بودن تحریم های هسته ای بیان کرده است و مشکل می توان تصور کرد که مجموعه آنها، صرفا با هدف تبلیغات و بدون اعتقاد گوینده بیان شده باشند.
نقطه شباهت
در مورد دلایل خودداری طولانی مدت مسئولان ارشد جمهوری اسلامی از نرمش بر سر جنگ و پرونده هسته ای، تاکنون تحلیل های بسیاری مطرح شده است.
هزینه پافشاری بر هر دو پروژه، به میزانی سنگین بوده که حتی برخی از ناظران برای توضیح آن، به انواعی از “نظریه های توطئه” متوسل شده اند.
در عین حال، بررسی مجموعه ای از موضع گیری های کلیدی مقام های ارشد حکومتی در دو مقطع جنگ و برنامه هسته ای نشان می دهد که خودداری آنها از انعطاف، عمدتا ریشه در تصور نادرست از میزان “هزینه”های واقعی چنین رویکردی داشته است.
به نظر می رسد اتفاق واحدی که پیش از امضای هر دو قطعنامه ۵۹۸ (در مورد جنگ) و ۲۲۳۱ (در مورد پرونده هسته ای) به وقوع پیوسته، تبدیل “سیاست” به “ریاضیات”، و به عبارت دیگر مواجه شدن تصمیم گیران ارشد جمهوری اسلامی با واقعیت هایی عددی بوده که ابعاد واقعی بحران را توضیح داده اند.
واقعیت هایی که مهم ترین آنها، در سال ۱۳۶۷ نامه فرمانده سپاه پاسداران در مورد امکانات مورد نیاز برای ادامه جنگ، و در مقطع مذاکرات هسته ای نصف شدن صادرات نفت ایران بر اثر تحریم های بین المللی بود.
از سوی دیگر، ظاهرا تفاوت اصلی توافق هسته ای با مقطع پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در این است که در مورد اخیر، قبل از آنکه “خیلی دیر شده باشد” جمهوری اسلامی ایران راه حل حقوقی برای پایان بحران را قبول کرده است؛ هرچند شاید هنوز برای قضاوت در مورد فرجام نهایی پرونده زود باشد.
در مقام مقایسه، گویی این بار ایران قطعنامه ۵۹۸ را، نه در تیر ماه ۱۳۶۷ - و به دنبال شکست نظامی در حفظ متصرفاتی چون فاو، مجنون، حلبچه، خرمال، موسیان، دهلران و زمین های شرق بصره- که بعد از صدور قطعنامه در تیر ماه ۱۳۶۶ پذیرفته است.
منبع: بی بی سی