سوزان دیماگیو
اوائل امسال که با یکی از مقامات ایران گفتگو می کردم، سخن آیت الله خمینی را به خاطرآورد که رابطه ایران و آمریکا را به رابطه میان گرگ و میش تشبیه کرده بود. اما این مسؤول در ادامه گفت، “نزدیک به 30 سال گذشته است، ما دیگر میش نیستیم، و احتمالاً آمریکا هم همان گرگ سابق نیست، شاید اکنون زمان برقراری رابطه باشد.“
ظرف سه دهه گذشته، پنج رئیس جمهور آمریکا سعی کردند بفهمند چطور باید با ایران رفتار کرد. کاری از دست آنها بر نیامد. وقتی باراک اوباما- رئیس جمهور منتخب آمریکا- و مشاوران او به ارزیابی اولویت های سیاست خارجی می پردازند، پرداختن به برنامه هسته ای ایران و رشد اهمیت سوق الجیشی این کشور در خاورمیانه و جنوب آسیا را یک چالش مستقیم می بینند.
آنها باید بلافاصله با این حقیقت روبرو شوند که برای پیگیری منافع آمریکا در منطقه- از جمله برقراری ثبات در عراق و افغانستان- بن بست فعلی با ایران نمی تواند ادامه پیدا کند و اینکه نیاز به یک همکاری در سطوح بالاتر اجتناب ناپذیر است. اگر آنها نمی خواهند به سرنوشت شکست دولت های قبلی مبتلا شوند، بهتر است کاری را بکنند که هیچیک از پیشینان اوباما نکرده است.
آنها می بایست برای برقراری ارتباط با ایران، بدون هیچ پیش شرطی، و گفتگو درباره طیف وسیعی از مسائل حائز اهمیت برای هر دو کشور، یک تصمیم استراتژیک بگیرند. اوباما در جریان همایش های انتخاباتی اش گفت: ”اینکه ما هیچ گفتگوئی با آنها نداشته باشیم، منطقی نیست.” حالا او فرصت مناسب را برای عمل کردن دارد.
چنین رویکردی به معنای دیدار اوباما با رهبر عالی ایران- علی خامنه ای- و یا رئیس جمهور آن کشور- محمود احمدی نژاد- در آینده ای نزدیک نیست. نیاز به انجام کارهای مقدماتی فراوانی است. چنین رویکردی می تواند از سوی یک گروه کوچک پیش برده شود که چهارچوب مورد توافق دوجانبه درباره گفتگوهای با طیف گسترده و بدون پیش شرط را برای امکان دستیابی دولت به موفقیت های ابتدائی تعیین می کند و بتدریج اعتماد و اطمینان لازم برای حل مشکلات بزرگتر به وجود می آورد. این اقدام می تواند شامل تعیین نماینده آمریکا در ایران هم بشود. در نهایت گفتگوی مستقیم در بالاترین سطوح می تواند یک مسأله کلیدی باشد.
این کار آسانی نیست. در متن مناقشه ایران و آمریکا یک بی اعتمادی عمیق درباره آمادگی تحمل کشور دیگر در صحنه جهانی وجود دارد. هر کدام از این دو کشور فکر می کند از سوی دیگری مورد تحقیر قرار گرفته و شیطان خطاب شده است. لازم است فرآیندی برای ایجاد اعتماد و ارتباط میان آنها ایجاد شود تا امکان برقراری مذاکرات در راستای منافع دوجانبه، به جای زیر پا گذاشتن هویت و شأن یکدیگر فراهم شود.
گفتگو با ایران ناخوداگاه خسته کننده و مشکل خواهد بود، اما تنها راه تعیین مسائل مشترک برای تماس سازنده و تعریف خط مشی لازم جهت دوری گزیدن از رویاروئی مخرب را امکان پذیر می کند. متمرکز کردن گفتگوها صرفا بر روی برنامه هسته ای ایران و یا موضوع عراق، کارساز نیست. بلکه در عوض، می بایست طیف کاملی از مسائل را که برای رابطه ایران و آمریکا حائز اهمیت است به پای میز مذاکره آورد.
لازمه چنین رویکردی تمرین خویشتنداری از سوی دو طرف و کار بر روی حل و فصل اختلافات برجسته است. بی اعتمادی ادامه خواهد یافت، علائم گمراه کننده بوده و پا پس کشیدن به دفعات اتفاق خواهد افتاد، اما نتایج این روند با مرور زمان به درک متقابل و دستیابی به ظرفیت لازم برای کار کردن روی مشکلات آزار دهنده منجر خواهد شد، همانطور که آمریکا نحوه رفتار با اتحاد جماهیر و چین را آموخت.
هنوز تماس مستقیم دیپلماتیک و استراتژیک در بالاترین سطوح میان ایران و آمریکا در حد نظریه است و می بایست در بوته آزمایش قرار گیرد. اوباما پس از دراختیار گرفتن کاخ سفید، با پیمودن این مسیر ایران را به انتخاب یک گزینه مجبور خواهد کرد: آیا می خواهد کشوری باشد که کاملاً جزئی از اقتصاد جهانی است، و یا اینکه می خواهد یک “ایدئولوژی” با موضعی سرسختانه باشد؟ زمان آنکه دنیا این پاسخ را بفهمد فرارسیده است.
منبع: دیلی استار- 6 نوامبر