آینده کاخ سفید با دولت تهران

نویسنده

‏‏obama817.jpg

سوزان دیماگیو

اوائل امسال که با یکی از مقامات ایران گفتگو می کردم، ‏سخن آیت الله خمینی را به خاطرآورد که رابطه ایران و ‏آمریکا را به رابطه میان گرگ و میش تشبیه کرده بود. اما ‏این مسؤول در ادامه گفت، “نزدیک به 30 سال گذشته ‏است، ما دیگر میش نیستیم، و احتمالاً آمریکا هم همان ‏گرگ سابق نیست، شاید اکنون زمان برقراری رابطه ‏باشد.“‏

ظرف سه دهه گذشته، پنج رئیس جمهور آمریکا سعی ‏کردند بفهمند چطور باید با ایران رفتار کرد. کاری از ‏دست آنها بر نیامد. وقتی باراک اوباما- رئیس جمهور ‏منتخب آمریکا- و مشاوران او به ارزیابی اولویت های ‏سیاست خارجی می پردازند، پرداختن به برنامه هسته ای ‏ایران و رشد اهمیت سوق الجیشی این کشور در خاورمیانه ‏و جنوب آسیا را یک چالش مستقیم می بینند. ‏

آنها باید بلافاصله با این حقیقت روبرو شوند که برای ‏پیگیری منافع آمریکا در منطقه- از جمله برقراری ثبات ‏در عراق و افغانستان- بن بست فعلی با ایران نمی تواند ‏ادامه پیدا کند و اینکه نیاز به یک همکاری در سطوح ‏بالاتر اجتناب ناپذیر است. اگر آنها نمی خواهند به ‏سرنوشت شکست دولت های قبلی مبتلا شوند، بهتر است ‏کاری را بکنند که هیچیک از پیشینان اوباما نکرده است. ‏

آنها می بایست برای برقراری ارتباط با ایران، بدون هیچ ‏پیش شرطی، و گفتگو درباره طیف وسیعی از مسائل حائز ‏اهمیت برای هر دو کشور، یک تصمیم استراتژیک ‏بگیرند. اوباما در جریان همایش های انتخاباتی اش گفت: ‏‏”اینکه ما هیچ گفتگوئی با آنها نداشته باشیم، منطقی ‏نیست.” حالا او فرصت مناسب را برای عمل کردن دارد. ‏

چنین رویکردی به معنای دیدار اوباما با رهبر عالی ایران- ‏علی خامنه ای- و یا رئیس جمهور آن کشور- محمود ‏احمدی نژاد- در آینده ای نزدیک نیست. نیاز به انجام ‏کارهای مقدماتی فراوانی است. چنین رویکردی می تواند ‏از سوی یک گروه کوچک پیش برده شود که چهارچوب ‏مورد توافق دوجانبه درباره گفتگوهای با طیف گسترده و ‏بدون پیش شرط را برای امکان دستیابی دولت به موفقیت ‏های ابتدائی تعیین می کند و بتدریج اعتماد و اطمینان لازم ‏برای حل مشکلات بزرگتر به وجود می آورد. این اقدام ‏می تواند شامل تعیین نماینده آمریکا در ایران هم بشود. در ‏نهایت گفتگوی مستقیم در بالاترین سطوح می تواند یک ‏مسأله کلیدی باشد.‏

این کار آسانی نیست. در متن مناقشه ایران و آمریکا یک ‏بی اعتمادی عمیق درباره آمادگی تحمل کشور دیگر در ‏صحنه جهانی وجود دارد. هر کدام از این دو کشور فکر ‏می کند از سوی دیگری مورد تحقیر قرار گرفته و شیطان ‏خطاب شده است. لازم است فرآیندی برای ایجاد اعتماد و ‏ارتباط میان آنها ایجاد شود تا امکان برقراری مذاکرات در ‏راستای منافع دوجانبه، به جای زیر پا گذاشتن هویت و ‏شأن یکدیگر فراهم شود. ‏

گفتگو با ایران ناخوداگاه خسته کننده و مشکل خواهد بود، ‏اما تنها راه تعیین مسائل مشترک برای تماس سازنده و ‏تعریف خط مشی لازم جهت دوری گزیدن از رویاروئی ‏مخرب را امکان پذیر می کند. متمرکز کردن گفتگوها ‏صرفا بر روی برنامه هسته ای ایران و یا موضوع عراق، ‏کارساز نیست. بلکه در عوض، می بایست طیف کاملی از ‏مسائل را که برای رابطه ایران و آمریکا حائز اهمیت است ‏به پای میز مذاکره آورد.‏

لازمه چنین رویکردی تمرین خویشتنداری از سوی دو ‏طرف و کار بر روی حل و فصل اختلافات برجسته است. ‏بی اعتمادی ادامه خواهد یافت، علائم گمراه کننده بوده و ‏پا پس کشیدن به دفعات اتفاق خواهد افتاد، اما نتایج این ‏روند با مرور زمان به درک متقابل و دستیابی به ظرفیت ‏لازم برای کار کردن روی مشکلات آزار دهنده منجر ‏خواهد شد، همانطور که آمریکا نحوه رفتار با اتحاد ‏جماهیر و چین را آموخت. ‏

هنوز تماس مستقیم دیپلماتیک و استراتژیک در بالاترین ‏سطوح میان ایران و آمریکا در حد نظریه است و می ‏بایست در بوته آزمایش قرار گیرد. اوباما پس از دراختیار ‏گرفتن کاخ سفید، با پیمودن این مسیر ایران را به انتخاب ‏یک گزینه مجبور خواهد کرد: آیا می خواهد کشوری باشد ‏که کاملاً جزئی از اقتصاد جهانی است، و یا اینکه می ‏خواهد یک “ایدئولوژی” با موضعی سرسختانه باشد؟ ‏زمان آنکه دنیا این پاسخ را بفهمد فرارسیده است. ‏

منبع: دیلی استار- 6 نوامبر ‏