صلاح الدین خدیو، فعال و تحلیلگر سیاسی کرد ساکن مهاباد، در مصاحبه با روز ضمن انتقاد از مفاد توافقنامه دو حزب کرد میگوید: “اولویتهای مردم در این وانفسا بیشتر از جنس اقتصادی و تلاش معاش بوده و مسائل سیاسی در درجات کم اهمیت تری قرار دارند.”
حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومله کردستان ایران در هفتههای گذشته با امضای توافقنامهای بر ضرورت اتخاذ سیاست واحدی برای رویارویی با تحولات سیاسی جاری در ایران و منطقه تاکید کردند.
این توافقنامه که از آن به عنوان “نوعی همپیمانی میان این دو جریان سیاسی” یاد شده، روز چهارشنبه، یکم شهریور ماه ۱۳۹۰ در منطقه کوی سنجاق، در کردستان عراق به امضای عبدالله مهتدی و مصطفی هجری، رهبران این دو حزب رسیده است.
به دنبال انتشار متن این همپیمانی، محتوای آن با موجی از موافقتها و مخالفتها روبرو شد. برخی از فعالان ایرانی این دو حزب کرد را متهم به “تجزیه طلبی” و تلاش برای خدشه دار کردن تمامیت ارضی ایران کردند. تعداد دیگری هم با حمایت از مفاد این بیانیه آن را گامی در راستای ایجاد اتحاد بیشتر میان دیگر احزاب سیاسی کردستان ارزیابی کردند.
صلاح الدین خدیو، فعال و تحلیلگر سیاسی در کردستان در مصاحبه با روز از زاویه متفاوتی به این توافقنامه پرداخته کرده است. در این مصاحبه که به صورت مکتوب انجام شده، نخست از او پرسیدهام:
بیش از یک دهه است که تقریبا تمامی احزاب کرد از ضرورت و نیاز به تشیکل یک جبهه متحد کرد سخن میگویند. آیا توافقنامهای که اخیرا بین دو حزب دمکرات و کومله امضا شده را میتوان تلاشی در این راستا و گامی برای رفع این نیاز ارزیابی کرد؟
زمان مورد اشاره شما یعنی حدود یک دهه پیش زمانی بود که صحنه سیاسی کردستان - عرصهای که احزاب سیاسی کرد خارج از کشور در آن فعالیت میکردند- به رکودی بیسابقه دچار شده بود. در داخل کشور گفتمان اصلاحات در اوج اقتدار و محبوبیت قرار داشت و کردها هم تا حدود زیادی با آن همراه شده بودند. عرصه سیاسی بویژه اپوزیسیون هم تا حد زیادی به اشغال گفتمان فرامرزی حزب کارگران کردستان در آمده بود که سعی در تشکیل نوعی بین الملل کردستانی داشت. در چنین شرایطی احزاب قدیمی کرد مثل دمکرات و کومله هریک به نوعی درگیر مشکلات و بحرانهای خاص خود بودند. حزب دمکرات با ترور رهبران و توقف فعالیتهای نظامیش دچار رخوت و سستی شده بود. کومله اما با بحرانهای عمیق تری روبرو بود. پروژه تشکیل حزب کمونیست نه تنها موفقیت امیز نبود بلکه تقریبا به انزوای مطلق کومله در سراسر دهه هفتاد منجر شده بود.
در چنین شرایطی جناحی از کومله با خوانش شرایط جدید و درک بحرانهای پیشگفته به انشعاب از حزب کمونیست ایران دست زد و حزب کومله کردستان ایران را بوجود آورد. طرح شعار فدرالی برای ایران و تشکیل جبههای کردستانی متشکل از احزاب کرد شعارهایی بودند که حزب کومله کردستان ایران در آن مقطع در پیش گرفت.
هر جناح انشعابی در ابتدای جدا شدن از جریان قبلی احتیاج به کسب مشروعیت و به تبع آن مقبولیت در میان مردم دارد. طرح شعارهای مذکور در عین اینکه الگوبرداری از تجربه کردستان عراق بود با هدف کسب مشروعیت در میان مردم و نیز ایجاد توازن استراتژیک با حزب دمکرات کردستان صورت گرفت که تا آن موقع اصلیترین نماینده هویت خواهی مردم کردستان به شمار میرفت و به نسبت کومله از پیشینه ناسیونالیستی روشن تری برخوردار بود.
نمیتوان انکار کرد که این دو شعار هر چند با اهدافی سیاسی و تاکتیکی مطرح شدند اما بعدها به صورت گفتمانی رایج و مورد توافق همگانی در آمدند. هر چند که شعار جبههٔ کردستانی در حد شعار باقی ماند و هیچگاه عملی نشد. اما چرا در عرصه عمل با مشکل روبرو شد؟ من در چندین نوشتار احزاب کردستان ایران را به دو دسته تحت االحمایه حکومت اقلیم - دو حزب عمده آن- و حزب کارگران کردستان تقسیم کردهام. هریک از این دو دسته بدنبال الگو برداری از احزاب عمده کرد ترکیه و عراق هستند. این الگوبرداریها چقدر دقیق است و اصلا ممکن یا غیر ممکن است از حوصله این مصاحبه خارج است. منظورم بیشتر این است که انشعابی که در سال ۲۰۰۰ در حزب کمونیست ایران روی داد نقطه عطفی است که میتوان ان را آغاز الگوبرداری از تجربه کردستان عراق و تلاش برای القا و نهادینه کردن هنجارها و نظام ارزشی آن دانست.
شما دقت کنید واژه “جبهه کردستانی” واژهای برگرفته از ادبیات سیاسی کردستان عراق است. در سال ۱۹۸۷ جمهوری اسلامی که در جبهههای جنگ در جنوب به بن بستی استراتژیک رسیده بود. تصمیم به فعال سازی جبهه شمال عراق گرفت. در این راستا به کمک کردهای عراق احتیاج داشت و خصومت میان دو حزب اصلی و احزاب اقماری آنها مانعی بر سر اجرای تام و تمام این سیاست بود. پس با اعمال فشار بر آنها و تشکیل کنفرانسی در تهران موفق شد موقتا اختلافات آنها را مهار و در قالب جبهه کردستانی متحدشان کرد.
شما دقت بفرمایید در سال ۲۰۰۰ هیچ یک از این متغیرها وجود نداشت. نه احزاب فعال کرد و نه قدرتی خارجی که بخواهد آنها را مورد حمایت قرار دهد. فورملهایی هم که برای تشکیل این جبهه هم پیشنهاد میشد با هم تفاوت بنیادی داشت. کومله روی تشکیل جبههای با محوریت خود و حزب دمکرات تاکید داشت و دمکرات هم با درک وزن و اهمیت بیشتر خود - به نسبت کومله - راضی به کوتاه آمدن از نقش برادر بزرگتر نبود.
بعدها که انشعابهای مکرر دیگر در میان دمکرات و کومله بوجود آمد داستان جبهه متحد از این هم پیچیدهتر و در واقع دست نیافتنیتر شد.
اکنون که بخشی از این ایده جامه عمل پوشیده میتواند برخواسته از نگرانیهایی چون تحولات کردستان سوریه - که حزب طرفدار پ. ک. ک دست بالا را در آن پیدا کرد و طرفداران اقلیم کردستان عراق به نحوی در حاشیه قرار گرفتند - و نیز تحت فشار قرار دادن جناحهای انشعابی خود باشد. به نظر من در آینده این اتحاد به مثابه کارتی در بازیهای سیاسی چه در میان احزاب هم گفتمان - جناحهای انشعابی- و چه احزاب خارج از گفتمان عراقی مانند پژاک و یا گروههای اسلامی کردستان ایران به کار خواهد رفت.
به موضوعات مختلف و قابل بحثی اشاره کردید که نیازمند بررسی جداگانه است، اما رویهمرفته تاکید دارید که شعار “تشکیل جبهه متحد کردستانی” ابزاری برای کسب مشروعیت این دو حزب کرد بوده است؟
این را فقط من نمیگویم. تجربه ۱۰ سالهٔ اخیر در این زمینه این را نشان میدهد. در سیاست اگر قرار باشد فقط سخن سیاستمداران با لباسهای اتوکشیده و براق در استودیوهای شیک و پر زرق و برق را بشنویم هیچگاه به نکات تحلیلی جدی نمیرسیم. موضوع جبهه کردستانی هم در این چند سال سوژه سخنپردازی و لفاظیهای فراوانی بوده است. اعلام نظر دکتر سامان شالی در مورد پشت پردههای این موضوع گویای واقعیات زیادی است. اما چرا در مورد این موضوع اینقدر لفاظی میشود؟ بخاطر مساله کسب مشروعیت و احیانا بدست آوردن هژمونی. و چرا عملی نشد؟ چون دو عاملی که در تجربه کردستان عراق در این زمینه در سال ۱۹۸۷ حاضر بودند هیچکدام الان حضور ندارند.
ولی الان به نظر میرسه که حداقل این دو حزب این شعار را عملی کردهاند. اعلام همپیمانی این دو حزب که تشکیل “جبهه کردستانی” را تبلیغ میکردند، عکس نظر شما را نشان نمیدهد؟
اگر فقط این دوتا حزب بودند بله حق با شما بود. اما یک شاخه مهم حزب دمکرات و دو یا سه شاخه کومله خارج از این توافق ماندهاند. پژاک هم که جای خود دارد. این وضعیت ممکن است به تشکیل ائتلافهای جدید و موازی با توافق کنونی بینجامد. اگر بخواهیم به تجربه کردستان عراق بازگردیم لاجرم باید به این نکته هم اشاره کنیم که دو حزب پارت دمکرات و اتحادیه میهنی قبل از تشکیل جبهه کردستانی در قالب دو ائتلاف جود و جوقد با هم میجنگیدند. این نکته هم شایان گفتن است که یکی از دلایل رنجش فعالان ایرانی از مفاد این توافق به لحن و زبان نگارش خاص آن بر میگشت که عمدتا مخاطبین کردستانی و بویژه احزاب رقیب را در برمی گرفت.
رهبران دو حزب میگویند که توافقنامه با استقبال مردم کردستان صورت گرفته. شما ساکن ایران هستید، برخورد مردم با این توافقنامه در چه سحطی قابل ارزبابی است؟
پاسخ دادن به این سوال مستلزم تحقیقات میدانی و کارهای پژوهشی است. هر چند که نمیتوان انکار نمود که بصورت کلی مردم از کوششهایی از این دست خوشحال میشوند اما نباید در دام این مغالطه هم افتاد و بین جامعه کوچک و عمدتا سیاست زده کردهای عضو شبکههای مجازی این همانی برقرار نمود. اولویتهای مردم در این وانفسا بیشتر از جنس اقتصادی و تلاش معاش بوده و مسائل سیاسی در درجات کم اهمیت تری قرار دارند.
ولی امضا کننده گان این توافقنامه در مصاحبههای مختلف گفتهاند که جدا از ارتباطهای مجازی، طریق سازمانهای مخفی خود و ملاقات حضوری با طیفهایی از مردم از استقبال آنها مطلع شدهاند؟
من در اینجا به نقل قولی از سعید حجاریان برای پاسخ به این سوال میپردازم. وی در پاسخ به این پرسش که حاکمیت برای تصمیم گیری در مورد پروژه هستهای رفراندوم برگزار کند ضمن مخالفت گفت که مردم به خاطر فقر و گرانی در حال اغما هستند و حوصله انجام رفراندوم را ندارند. باور کنید کردستان هم اینگونه است. برای درک دقیق این موضوع اولا باید مردم را به روشنی در جریان تمامی جوانب مساله قرار داد و مثلا سویههای انحصار طلبانه این موضوع را در کنار ابعاد مثبت آن مورد بحث قرار داد بعدا به شیوهای علمی دست به نظر سنجی زد. در ضمن نباید جامعه متکثر و پیچیده کردستان ایران را همان جامعه سی سال پیش فرض کرد. کردستان ایران امروز به قول دکتر سروش فربهتر از احزاب موجود است. بخصوص برای طبقات متوسط شهری که به سرعت هم در حال گسترش است. گفتمان احزاب فعلی چندان جذابیتی نمیتواند داشته باشد.
به محتوای بیانیه برگردیم، از نگاه شما مباحث مطرح شده در این توافقامه تا چه اندازه بیانگر خواستههای جامعه کردستان ایران است؟
طبیعتا بخش عمدهای از مفاد بیانیه مذکور مطابق منویات مردم کردستان و زبان حال آنهاست. در حاکمیت هم مدتی است که با درک موضوع بحثهای اینچنینی مطرح میشود. مثلا قایباف چند سال پیش کتابی در مورد فدرالیسم نوشت و برای بسیاری از نخبگان قومیتها فرستاد. من بارها گفتهام که میانشان روشنفکر و سیاستمدار- به تعبیر ماکس وبر - تفاوت وجود دارد. وظیفه حزب سیاسی یا سیاستمدار پیاده کردن این بیانیهای رنگارنگ با کمترین هزینه و در راستای منافع مردم است. تجربه کردستان عراق درای زمینه درس آموز است. فدرالیزم در آنجا پیاده شده ولی دو حزب عمده با داشتن هزاران نفر میلیشیای مسلح و انحصار گلوگاههای اقتصادی به سمت نوعی اقتدارگرایی رفتهاند.
شما الگوبرداری از نمونه کردستان عراق و عدم فراگیری این توافقنامه را به عنوان انتقاد مطرح میکنید، در حالی که آنها درتوافقنامه امضا کنندگان به صراحت گفتهاند که دخالت احزاب کردستانی در امور یکدگیر سیاستی “زیانبار و نسنجیده است”، همچنین “اتحاد و انسجام ملی در کردستان ایران” به عنوان رسالت خود مورد تاکید قرار دادهاند. این در تعارض با مطلبی نیست که شما عنوان میکنید؟
توجه بفرمایید که منظور آنها از دخالت احزاب کردستانی در امور یکدیگر مشخصا حزب کارگران کردستان است و نه مثلا احزاب اتحادیه میهنی و پارت دمکرات کردستان. این را میشود از رهگذر مواضع و بیانیههای گذشتهشان به راحتی فهمید. من قبلا هم عرض کردم برای تحلیل سیاسی نمیشود صرفا به سخنان و بیانیههای رسمی اکتفا کرد. مثلا الان اگر جمهوری اسلامی بگوید ما در امور داخلی عراق دخالت نمیکنیم - که رسما همیشه این را میگوید- آیا شما باور میکنید؟ حتی بعضیها معتقدند انعقاد این توافق نامه بدون پشتیبانی پارت دمکرات که اخیرا رابطهاش با کومله بهبود یافته ممکن نبود. اما چرا پارت دمکرات کردستان؟ چون این حزب اکنون بخشی از محور منطقهای بزرگی شده که در موضوع سوریه کنار کشورهایی چون ترکیه و قطر و عربستان و بازیگرانی فرا منطقهای مانند امریکا و فرانسه و… قرار گرفته. به همین میزان هم رابطهاش با ایران خراب شده. در موضوع کردستان سوریه پارتی تا حد زیادی زمینه را به حزب کارگران کردستان واگذار کرده.
اما رابطه کومله ایران با پارت دمکرات چگونه بهبود پیدا کرده؟ احتمالا از طریق برخی اعضای قدیمی و اخراجی حزب دمکرات که امروز به کومله نزدیکترند و با پارت دمکرات هم رابطه نزدیکی دارند.
ملاحظه میفرمایید که سیاست در کردستان و تصمیمات سیاسی در غیاب نهادهای جاافتاده و مشروع بیشتر در محافل و کانونهای پشت پرده ساخته و پرداخته میشود.
در حرفهایتان به احتمال ایجاد ائتلاف جدید در کردستان اشاره کردید، برخی از ناظران همزمان با انتشار توافقنامه، از احتمال تکرار تجربه کردستان سوریه در ایران حرف زدند و احتمال اینکه احزاب کرد بر دو ائتلاف مشابه، یکی نزدیک به پ ک ک یکی هم نزدیک به اقلیم کردستان عراق تشکیل شود. این موضوع چقدر محتمل است؟
پیش بینی در علوم انسانی سخت است. و بسیاری از سنجهها را دشوار میتوان با معیارهای مادی و عینی سنجید. از دو سه سال پیش صاحب نظران پیش بینی میکردند که در کردستانهای سوریه و ایران که مساله کرد در آنها چندان داغ نیست به صحنه رقابت گفتمانی و سیاسی پ. ک. ک و حکومت اقیم تبدیل شوند. چرا که هرکدام از این احزاب در غیاب احزاب قدرتمند و موثر در این بخشها بدنبال عمق استراتژیک برای خودشان میگردند. رویدادهای کنونی در کردستان سوریه تا حدودی صحت این فرضیه را نشان داد.
پاسخ دقیق به سوال شما مستلزم دانستن حداقلی از ویژگیهای دوران پسا اردوگاه نشینی و نیز کیفیت مختومه شدن پرونده انشعاب هاست.
در هر صورت بعید است که کردستان ایران مانند عراق دو قطبی و یا مانند کردستان ترکیه تک قطبی شود. ویژگیهای کردستان ایران در کنار این نیروهای برآمده از اقلیم و پ. ک. ک احتمالا ساختاری تک- چند حزبی به آن ببخشد. این اصطلاح ساخته سامئل هانتینگتون برای توصیف جهان فعلی است. یک قدرت برتر که آمریکا باشد در کنار چند قدرت نوظهور و جدی مانند چین و روسیه و هند و برزیل. برخلاف دوران جنگ سرد که جهان دو قطبی بود و برخلاف دهه نود و اوایل قرن حاضر که جهانی تک قطبی به رهبری امریک وجود داشت. میتوان تصور کرد تا آینده میان مدت وزن حزب دمکرات از دیگر احزاب بیشتر باشد.
شما الگوهای رویارویی با مساله کرد در سایر کشورهای محل سکونت کردها را نمیپذیرید، با این اوصاف چه آیندهای برای کردهای ایران متصور هستید؟
من سوال شما را تصحیح میکنم. آنچه که من نقد میکنم الگو برداریهای مکانیکی و سخت افزاری از تجربه کشورهای دیگر است. این وضعیت البته زمانی پیش میآید که طرفهای الگو بردار از لحاظ سیاسی ضعیف و از نظر گفتمانی هم چیزی در چنته نداشته باشند. در این وضعیت است که تناقضهای نظری و عملی متعدد و سیاستهای ناروشن هویتی به چشم میخورد. مثلا شما ادبیات حقوقی این بیانیه را مقایسه کنید با بیانیه مشترک حزب دمکرات با حزب پان ایرانیست در چند سال پیش. این کجا و آن کجا؟ یا اختلاف نظر اساسیش با حزب کومله کردستان ایران بر سر مقوله جنبش سبز در یکی دو سال پیش. اینجاست که آدم احساس میکند چقدر میتوان این مسائل را جدی گرفت. این مثالها را برای این گفتم که نشان دهم در شرایطی که گفتمانی جدی و سر چشمه گرفته از ویِژگیهای کردستان ایران وجود نداشته باشد دامنه این نوسانها و یکی به میخ و یکی به نعل زدنها تا کجا میرود.
مساله کرد در ایران پیچیدهتر از این گرته برداریهای صرف است. پس اول باید آن را به دقت شناخت. مثلا شما دقت بفرمایید که درموج که اخیرا دراینترنت بر سر این بیانیه به راه افتاد شما چقدر به دوگانه فارس- کرد بر میخوردید. در حالیکه این دوگانه در متون و ادبیات سیاسی کردهای ایران در گذشته و تا همین چند سال پیش طنینی رسا ندارد. در ست است که هر ناسیونالیسمی برای نضج گرفتن احتیاج به غیریت سازی دارد ولی در کردستان ایران در گذشته ودر مراحل تکوین ناسیونالیسم کردی این “دیگری” عجم بود نه فارس! در واقع ما دوگانه کرد و عجم داشتیم نه کرد و فارس. عجم واژهای است که در کردستان مکری به صورت کلی به ایرانیان شیعه و طور اخص به ترکهای شیعه گفته میشود. هنوز هم واژهای پر بسامد است. منظورم این است که شما با ابزار مفهومی کرد-فارس چگونه تبعیض نهادینه و ساختاری موجود در استان اذربایجان غربی که دامن حدود ۲ میلیون کرد آنجا را گرفته تحلیل میکنید؟ این موضوع چه ربطی به فارسها دارد. این یکی از پیچیدگیهای مساله کرد در ایران است. اهمیت تکوینی و سازنده مذهب سنی در هویت خواهی و ناسیونالیزم کردی یکی دیگر از ابعاد این پیچیدگی است.
آرزوی من این است که آینده ایران از روزنه اصلاح امر بگذرد و برای کردستان ایران هم تحولی جامعه محور را میپسندم. تحولی که همزمان با رفع انواع تبعیضهای رواداشته شده سرانجام ره به توسعه سیاسی و آبادانی و توسعه اقتصادی این مناطق ببرد. نقطه عزیمت چنین تحولی مستلزم وجود حوزه عمومی پویا و جامعه مدنی واقعی است. احزاب کرد که در مورد مساله کرد از سابقون هستند و هزینههای زیادی پرداخت کردهاند اگر میخواهند خدمتی بزرگ به این هدف مهم بکنند باید در صورت آمدن بدون سلاح برگردند. اصلا این یکی از تناقضات بزرگ دیگری است که باید به آن رسیدگی شود. بعد از حدود ۲۰ سال از ترک مبارزه مسلحانه هنوز در اردوگاهها به آموزش نیروهای مسلح میپردازند. اینها برای چه است؟ به قول منصور حکمت این چند ده نفر مسلح که به درد خلع سلاح اولین پاسگاه روستای مرزی هم نمیخورد! آیا غیر از این است که به عنوان اهرم فشاری در بازیهای سیاسی احتمالی در آینده به کار خواهند رفت. اینجاست که باید نگران آینده باشیم.