مجازات های بی قانون

حسن اسدی زیدآبادی
حسن اسدی زیدآبادی

‏”حکم به مجازات و اجراء آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موحب قانون باشد”. این عبارتی است که اصل ‏سی و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی را به خود اختصاص داده است. این اصل در واقع ترکیب بندی به زبان ‏فارسی از یک قاعده مشهور حقوق کیفری است که به “اصل قانونی بودن جرم و مجازات” شهرت دارد. این قاعده ‏گرچه به جهت بداهت عقلانی از اصول فراگیر حقوق کیفری در تمامی نظام های حقوقی جهان به حساب می آید ‏لیکن به دلیل تعابیر مختلف از مفهوم “تعزیر” در حقوق اسلامی با تردید مواجه است، با این حال امروزه قریب به ‏اتفاق حقوقدانان اسلامی این اصل را به جهت انطباق با مبانی عقلانی پذیرفته و ورود آن به نظام حقوقی کشور به ‏ویژه در ماده 2 و 11 قانون مجازات اسلامی موید شرعی بودن آن نیز هست. ‏

براساس این قاعده اولا عناوین مجرمانه بایستی پیش از ارتکاب آنها توسط متهم به واسطه گذر از یک سازوکار ‏قانونی و مشروع (در دنیای امروز: دموکراتیک) به “قانون” تبدیل شده باشند و پس از اعلام آنها در صورت ‏ارتکاب آن عنوان مجرمانه از سوی هریک از شهروندان، دادگاه صالح حق رسیدگی داشته و در صورت وجود ‏دلایل کافی می تواند حکم به محکومیت متهم کند. ثانیا بر اساس قاعده مذکور “تعیین مجازات و اجرای مجازات” ‏نیز بایستی مطابق با قانون باشد، یعنی در شرایطی هم که دادگاه صالح فعل یا ترک فعل ارتکاب یافته از سوی ‏متهم را جرم اعلام می کند مجازاتی که مقام قضایی برای مجرم در نظر می گیرد نمی تواند بر اساس تشخیص ‏شخصی او باشد بلکه بایستی به موجب قانون بوده و همچون تعیین عنوان مجرمانه در قانونی از پیش به اطلاع ‏عموم رسیده باشد. ‏

سبقه تاریخی این اصل حقوقی به قرن هجدهم و اروپا باز می گردد. هرج و مرج حاکم بر مجازات و کیفر ‏مجرمان، مجازتهای بی تناسب و نامساوی، جرم انگاری های بی رحمانه و بی منطق که همگی باعث از میان ‏رفتن کرامت و آزادی انسانها شده و عملا جان و مال افراد جامعه را به کالایی بی ارزش نزد حاکمان بدل می ‏ساخت، این ایده را در اندیشه ها و آثار فلاسفه و حقوقدانانی چون “بکاریا” و “منتسکیو” مطرح ساخت. آنان که ‏بر “مهار قدرت مطلقه” و “حفظ حقوق و کرامت انسان” پای می فشردند تاکید داشتند که “هر شهروندی باید بداند ‏چه موقع گناهکار و چه موقع بی گناه است” و “ تنها برپایه قوانین می توان کیفرهای متناسب با جرایم را تعیین ‏کرد و این اختیار خاص تنها به قانونگذار که نماینده جامعه است تعلق دارد” (سزار بکاریا، رساله جرایم و ‏مجازاتها). ‏

با این حال چنین اصلی که امروز “بداهت” مهمترین ویژگی آن است، در امور جاری کشور ما مکررا نقض شده و ‏ماموران قضایی و حکومتی که مسئول حفظ آزادی ، کرامت و مالکیت افراد بر جان و مالشان هستند به دلیل آنکه ‏حفظ این ارزشها در نظام تعلیمی آنها و نیز در سیاستهای کلی سیستم حاکم جایگاهی ندارد، به اشکال و انحاء ‏مختلف این اصل آشکار را که متضمن آزادی و تامین حقوق شهروندی افراد است را نقض می کنند. ‏

از باب تمثیل می توان نمونه های فراوانی را برای اثبات این مدعا یادآور شد، نمونه هایی که به طور روزمره ‏هریک از ما با آنها مواجه شده و از کنار آن عبور می کنیم. در برابر بسیاری از ادارات دولتی و نهادهای ‏حاکمیتی، یعنی مراکزی که شهروندان با عنوان تشریفاتی “ارباب رجوع” به آنها مراجعه می کنند و آنها با بهره ‏برداری از مالیات و ثروت های ملی تشکیل می شوند تا به امور اجتماعی شهروندان سامان دهند، با این عبارت ‏مواجه می شوید که “از پذیرفتن خانم های بدحجاب معذوریم” یا اینکه “از ارائه خدمات به خانمهای بدحجاب ‏معذوریم” در این حالت مثلا فرض کنید خانمی را که برای حل مشکل مالیاتی خود به اداره مالیات رجوع می کند ‏اما تشخیص “بدحجابی” از سوی نگهبان آن اداره باعث می شود تا آن نهاد خدمت گر دولتی از ارائه خدمات با آن ‏خانم “معذور شود”.‏

‏ این عبارت به شکل جالب توجه تری بر روی درب ورودی یک کلانتری نظر نگارنده این سطور را به خود جلب ‏نمود، جایی که بر روی کاغذی نوشته شده بود “ از آنجا که بدحجابی جرم است، پذیرش و ارائه خدمات به بانوان ‏بدحجاب امکان پذیر نیست”. نیروهای انتظامی به عنوان ضابطان قضایی بخشی از نظام حقوقی در هر کشوری ‏هستند، جزیی مهم و تاثیرگذار که از آنها به عنوان نزدیکترین لایه برخورد شهروندان و حاکمیت در مسایل حقوقی ‏یاد می شود. با این حال و با این فرض که ماموران کلانتری مذکور به شکل خودسر و بدون توجه به یک ‏دستورالعمل خاص به چنین عملی دست زده اند حداقل باید تاسف خورد به حال جامعه و سیستم حقوقی که ماموران ‏و متصدیان اش هرچند در یک جزء کوچک با چنین اصل حقوقی واضح و روشنی بیگانه اند و از کمترین حد از ‏‏”عقل حقوقی” عاری اند. ‏

گویا ماموران انتظامی این کلانتری و هر نهاد حکومتی دیگری که چنین عباراتی را در برابر دیده گان شهروندان ‏قرار می دهند، فراموش کرده اند که “هرکس” نمی تواند و حق ندارد که در جامعه به ایفای نقش”قاضی” بپردازد. ‏به این ماموران ، کارمندان و مدیران آموزش داده نشده است که “خدمات اجتماعی” از هر نوع که آنها به ارائه آن ‏مشغولند یک “حق شهروندی” است که سلب آن به عنوان یکی از انواع مجازاتها مانند اعدام، حبس و شلاق و … ‏در قانون در نظر گرفته شده است و بر اساس همان اصل مشهور “قانونی بودن جرم و مجازات” مذکور در اصل ‏سی و شش قانون اساسی تنها دادگاه صالح حق دارد جرم را تشخیص داده و امر به مجازات نماید. لذا هر کارمند ‏دولتی حق ندارد بر اساس روحیات، نوع تفکر و … خود با تشخیص وقوع جرم بدحجابی، بانوان محترم جامعه را ‏از حق برخورداری از حقوق اجتماعی و خدمات اجتماعی محروم نمایند. درعین حال شاید جالب باشد که بدانید ‏در ماده ای از قانون مجازات اسلامی نیز که به عنوان منبعی برای قانونی جلوه دادن “جرم بدحجابی” در نظر ‏گرفته شده است، مجازات محرومیت از حقوق اجتماعی برای چنین جرمی در نظر گرفته نشده است. ‏