علی بابا و چهل سردار

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

توافق سه جانبه تهران مثل پل پیروزی دوم زرتی بر ما فرود آمد. البته به جای استالین، لولا داسیلوای برزیلی نشسته بود، به جای چرچیل هم رجب طیب اردوغان، به جای آیزنهاور هم آقای الفنون نشسته است. بیخود نبود که مارکس گفته بود واقعیات تاریخی دوبار رخ می دهند، اولی به صورت تراژدی است و دومی به صورت کمدی.

در پی صدور بیانیه سه جانبه ایران و برزیل و ترکیه، نرخ انرژی هسته ای که قبلا دویست تومان ارزیابی شده بود، به مرز پنجاه تومان رسید. این بیانیه با استقبال کم نظیر و عجیب و غریبی روبرو شد. از طرفی آمریکا گفت “ توافق مثبت است، ولی ما هنوز نگرانیم” اما ایران که خودش از خر هسته ای پائین آمده و به سوی عقب، نشسته است، از زبان زاکانی اعلام کرد که “ این توافق بازی برد برد برای ایران است.” احمد توکلی هم سرش را خاراند و گفت “ این توافق کاملا به زیان ایران است” اما کسی به حرف توکلی گوش نکرد، چون کیهان “ بیانیه تهران را یک پیروزی بزرگ دانسته بود” البته روزنامه جمهوری اسلامی به عنوان همسایه بغل دستی کیهان “ توافق تهران را به زیان منافع ملی ارزیابی کرد. ولی عطاء الله مهاجرانی نوشت: “ این معاهده به نفع منافع ملت ایران و به زیان دولت موجود است.” دولت موجود هم یک ساعتی فکر کرد و متوجه نشد که چی به نفع اش است و چی به ضررش. آلمان گفت “ ما توافق را نمی پذیریم.” روسیه گفت “ ما نظری نداریم.” اتحادیه اروپا گفت “ توافقنامه صحیح است.” چینی ها گفتند “ ما مخلصیم” و فعلا خرتوخر عظمایی است که بیا و ببین. با انتشار این بیانیه و حصول به این توافق سه جانبه چند موضوع مشخص شد.

اول، احمدی نژاد به اردوغان زنگ زده بود و گفته بود آقا رجب شما بیا تهران، رجب هم گفته بود نمی آم، واسه چی بیام. احمدی نژاد گفته بود بخاطر اجلاس عدم تعهد، رجب گفته بود پس سوخت هسته ای چی؟ احمدی نژاد گفته بود “ فرقی نمی کنه، شما بیا تهران، ما موضوع اجلاس رو عوض می کنیم.” رجب گفت “نمی آم” مموتی خودش را لوس کرد گفت یک چیز خوبی برایت صبحانه ات گذاشتم . اردوغان گفت ببر بده به فاطمه اره. مموتی گفت اون را که مدت هاست با شوهرش عزل کرده ام” خلاصه انقدر التماس کرد که اردوغان گفت فقط چند ساعت و آمد ولی موقعی که این حرکات مموتی را دید از آمدن پشیمان شد و در گوش داسیوا گفت می دانی چیه دادا این ماجرا همه اش مال تو من رفتم” داسیوا گفت چرا. جواب داد مرتیکه فکر میکنه ما هم مال نارمکیم تازه به دوران رسیده سینی صبحانه با نون و پنیر و گردو می ذاره” داسیلوا گفت راستی اونا چی بود. بعد هم چرا هی دست ما را بالا می برد. مگه چی شده بود. بعدش هم به سیصد نفر همراه من کله پاچه و بیفتک و استیک داده اند اون وقت برای تظاهر جلو ما نون پنیر چرا گذاشت”

در این وسط اردوغان گفت این اجلاس به من مربوط نیست ها جی پانزده من برای حل مساله اتمی می آیم چون به هیلاری قول دادم”. محمود گفت “پونزده رو ولش کن، ما دوازده تای دیگه رو می فرستیم دنبال سر امام غایب همه شونو غیب می کنیم، سه تایی با هم حال می کنیم.

دوم، شما که خبر ندارید، ما هم که چیزی نمی دانیم، تا پای زندگی یک میلیون نفر و ثروت ملی مردم و آبروی هفتاد میلیون ایرانی بود، آقای احمدی نژاد می گفت “ وایستادم که وایستادم”، “ خوب کردم که وایستادم”، “ به جان آقا که وایستادم”، “ تا دسته که وایستادم”.

راستی تا یادم نرفته بگم که کسی تصور نکند ما نفهمیدیم. دفعات قبل که تحریم هواپیما بود و دسته دسته مردم کشته شدن کک کسی را نگزید، اما این دفعه که آمریکائی ها گفتن یک لیست سی نفره از مجتبی و  به نظرم طائب و حداد و نقدی و محسن رضایی و عزیز جعفری و جمعا چهل دزد بغداد، البته بدون علی بابا، در لیست تحریم قرار می گیرند و اگر پایشان را از ایران بیرون بگذارند قلمش می کنیم، فورا بندها را شل کردند و برای ….( تحویل ها هر چیز دیگر) دادن در وین یا آنکارا یا ریودوژانیرو یا هر جای دیگر اعلام آمادگی کردند. ما هم می گوئیم تو بدم، بمیر و بدم. یعنی جون هزار نفر فدای سر مجتبی. عزیزم روش.

دوم، مسوولان مملکت پنج سال است که می گفتند که “ انرژی هسته ای ناموس جمهوری اسلامی است” فعلا موضوع ناموس منتفی شده و دوستان می توانند تا اطلاع ثانوی هر بی ناموسی می خواهند بکنند.

سوم، آقای لاریجانی گفته بود ما در پاریس درغلطان  دادیم و آب نبات گرفتیم، به گفته آگاهان شخص مذکور در شبانه روز گذشته در محل ریاست مجلس در حال لیس زدن آب نبات مشاهده شده است.

چهارم، بعد از پنج سال مبارزه مسلحانه دولت با ملت، و صرف میلیاردها دلار بودجه مملکت برای تبلیغات هسته ای، و پاره شدن گلوی حداقل یک و حداکثر پنج میلیون نفر برای دادن شعار انرژی هسته ای حق مسلم ماست، بالاخره دولت احمدی نژاد، موفق شد برسد به جایی که شش سال قبل دولت خاتمی محترمانه به همان جا رسیده بود.

پنجم: حالا نه به بار است، نه به دار، اگر دولت ایران سرش را مثل بچه آدم بیاندازد پائین و سعی کند حداقل برای یک بار هم شده، محترمانه رفتار کند، که ما مخلص اش هم هستیم، اگر مثل دفعات قبل بخواهد بعد از یک وقت کشی با لگد بزنه زیر کاسه کوزه رجب و لولا، و در این فاصله مردم را سرکوب کند، فکر کنم بدجوری جوابش را بگیرد. آن وقت هم از ما می خورد، هم از جهان، هم از رجب و لولا.

 

جنگ با فاطمه زهرا؟

من نمی فهمم چرا این حکومت همه اش حرف های وحشتناک می زند؟ یک دفعه می گوید شما محارب با خدا هستید و با خدا جنگ کردید، یک دفعه به همه نویسندگان ایرانی اتهام براندازی نرم می زند. حالا هم آیت الله علم الهدی گفته است “ عقب کشیدن روسری جنگ با فاطمه زهراست” من نمی فهمم بالاخره ما داریم با خدا می جنگیم؟ با دولت می جنگیم؟ با حکومت می جنگیم؟ با پیغمبر می جنگیم؟ با امام زمان می جنگیم؟ یا با فاطمه زهرا می جنگیم؟ یکی تکلیف ما را روشن کند.

البته یکی از کارشناسان جنگی که در مورد حجاب و روسری و توسری و خاک توسری متخصص است و ضمنا با برزیل هم در روزهای کارناوال آشنایی دارد، گفته است که برای جلوگیری از جنگ با فاطمه زهرا یکی از راهها توافق با برزیل است که چون برزیلی ها سالی یک بار در کارناوال ریودوژانیرو نه تنها روسری شان را عقب می کشند، بلکه چیز های دیگرشان را هم جلو می کشند، خودشان راه جلوگیری از جنگ با فاطمه زهرا را بلدند، وگرنه فکر کنید بعد از هر کارناوال که صد هزار نفر با پر و پای برهنه قر می دهند، باید حضرت زهرا اعلام جنگ سوم جهانی را بکند. راه دوم هم توافق با ترکیه به عنوان تنها دولت لائیک مسلمان است که سالهاست ایران مانع می شود مملکت شبیه ترکیه لائیک شود و ترکیه هم حجاب را قبل از همه از عقب و جلوی زنان ترکیه کشیده است. البته موضوع اصلی این است که حجاب را باید در هنگام توافق تهران محکم نگه داشت، اما زیر آن هر کاری می شود کرد.

 

مجسمه اشکانی دستگیر باید گردد

 

بالاخره دزدی مجسمه های تهران بعد از اینکه نه مجسمه سرقت شد، فعلا کمی تا قسمتی متوقف شده است. اما آیت الله خامنه ای در هنگام بازدید از نمایشگاه کتاب دستور داد سه مجسمه عظیم دوره هخامنشیان جمع آوری شود. ظاهرا این مجسمه دوران هخامنشی در کنار مجسمه مفرغی دوران اشکانی بود و اشکانی مذکور که با یک دست باقی مانده است، رهبری را بسیار خشمگین کرد. ماموران انتظامی مجسمه اشکانی را به اتهام اهانت به رهبری از طریق تقلید شخص مذکور متهم کرده و او را فرستادند لای دست اشک اول و دوم و سوم و ارد پنجم.

 

البته ما هم عملا در مورد مجسمه های سرقت شده اشتباه کردیم. نه، فقط منظورم من نیستم، این دفعه ما هر سه اشتباه کردیم. تا مدتی قبل فکر می کردم هر اتفاقی بیافتد به انگلیس مربوط است، طبیعتا در مورد مجسمه های مسروقه هم همین فکر را کردم، چون گوردون براون هم همزمان با همین سرقت ها استعفا داد، فکر کردم مثل همیشه دست انگلیس در کار است، چون به هر حال درآمد سرقت مجسمه در تهران از نخست وزیری در انگلیس بیشتر است. اما بعدا به نظرم آمد هر اتفاقی در ایران می افتد به انگلیس مربوط نیست و به هاشمی رفسنجانی ربط دارد. به همین دلیل بعدا فکر کردم کار رفسنجانی است. اما واقعیتش این است که این بنده خدا خودش هم تبدیل به مجسمه تاریخی شده است، نظرم عوض شد وقتی دیدم رفسنجانی خودش را نمی تواند نگه دارد، چطوری می خواهد این مجسمه ها را کجا بگذارد؟ البته من ماههاست به این نتیجه رسیدم که دست آقای خامنه ای زیر کاسه هر نیم کاسه ای هست. یعنی در حقیقت همان توطئه خودمان.

از اینها گذشته، این مجسمه ها، برخلاف نظر خیلی ها که فکر می کنند چون مجسمه مجسمه است و احیانا کاری نمی تواند بکند، پس جرائم زیادی ندارند. به نظر من این مجسمه ها به دلیل جرائمی که داشتند، دچار یکی از حالات زیر شده اند.

اول، احتمال فرار مجسمه ها به عنوان فرار مغزها، این مجسمه ها احتمالا بعد از ماهها که در سکوت شاهد همه وقایع تهران بودند، ترسیدند و فکر کردند که اگر زنده بودند، حتما تحت تعقیب قرار گرفتند و به همین دلیل فرار مغزها کردند و یحتمل الآن در یک پارک ونکوور یا در قبرستان پرلاشز دارند حال شان را می کنند.

دوم، احتمال دزدی مجسمه توسط عرب ها و ترک ها بشدت قوی است. چون احتمالا ترک ها و عرب ها بعد از ماهها که هرچه مولوی و ابن سینا داشتیم به سرقت بردند، به این نتیجه رسیدند که حالا که خودش را بردیم، پس مجسمه اش را هم ببریم.

سوم، احتمال دستگیری مجسمه ها، اگرچه تکذیب شده ولی واقعا جدی است. احتمالا ممکن است یادتان بیاید، وقتی آقای سیامک پورزند بعد از یک سال معلوم شد ربوده نشده و دستگیر شده، همه مانده بودند که پس در تمام این مدت کجا بود؟ حتی خودش هم فکر می کرد بوسیله گروهی از سارقین مسلح میراث فرهنگی ربوده شده و تا مدتها وقتی به او می گفتند دستگیر شدی، فکر می کرد شوخی می کنند.

چهارم، بر اساس اطلاعات حاصله، برخی مجسمه ها اعتراف کردند که خودشان نیستند، شهریار اعتراف کرده که ملاحسنی است، ابوعلی سینا هم اعتراف کرده که ابن عربی است، کمال الملک هم اعتراف کرده که مسعود ده نمکی است، دو تا فحش هم به ناصرالدین شاه داده. احتمالا اگر فردوسی هم دزدیده شود اعتراف می کند که یوسف میرشکاک است، یک قصیده هم در مدح رهبر می گوید.

 

جرایم مجسمه ها چه بود؟

یکی از مهم ترین نکات در مورد ربوده شدن یا فرار احتمالی یا دستگیری قطعی مجسمه های ربوده شده، این است که چه جرمی داشتند؟ جرم شناسان، موارد زیر را به عنوان جرم مجسمه های مذکور اعلام کرده اند:

 

اول، تکان نمی خوردند، ولی مشکوک بودند و دقیقا رفتارشان شبیه سایر جاسوسان بود.

دوم، اکثر این مجسمه ها سوء سابقه داشتند و در زمان تکان خوردن شان، به اسلام تهاجم فرهنگی کرده بودند.

سوم، اصولا این مجسمه ها شامل افرادی بودند که تمام آثارشان ممنوع بود، معلوم نبود چطوری آمده اند وسط پارک.

چهارم، اکثر این مجسمه ها، مثل کتابها و فیلمهای تولید شده زمان خاتمی ساخته شده بودند، منتهی فیلمسازها و نویسنده ها دستگیر و آثارشان توقیف شده بود، ولی این مجسمه ها بکارشان ادامه می دادند.