دو، سه نکته در باره انتخابات اخیر

نویسنده

در این دقایقی که این خطوط را می‌نویسم اعلام نتایج انتخابات شوراها کماکان در محاق تعویق افتاده و به طرز بی‌سابقه‌ای به دراز کشیده است. ولی تا همین حالا هم شاید انتخابات اخیر دوباره بر برخی از نکات مهر تایید زده باشد: کش و قوس در شمار شرکت‌کنندگان در انتخابات بر خلاف برخی از ارزیابی‌ها مبین رفتار تثبیت‌شده‌ای در رویکرد سیاسی مردم و نوع تعامل آنها با حکومت نیست. درصد شرکت‌کنندگان در انتخابات در ایران نیز مثل همه کشورها در میان مرزهای معینی سیر می کند( ۴۰ تا ۷۰ درصد) و روند ثابت و یکنواختی هم ندارد. از این رو هنوز رفتار انتخاباتی مردم کماکان واجد مشخصه‌های غیرمتعارفی نیست که بتوان آن را مبنای بحث در مورد مشروعیت حکومت قرار داد.

به اعتبار نکته پیشین می‌توان گفت که صندوق رای به ملاک نسبتا تثبیت‌شده‌ای در تصمیم‌گیری‌ها و رفتارهای سیاسی مردم بدل شده است، دستاوردی ( یگانه!) که به انقلاب مربوط است و هنوز هم کسانی از اهمیت آن برای شتاب‌بخشیدن و تعمیق و ژرفش آتی روند دمکراسی غافلند. این که هم موضوع رجوع به صندوق‌ها و هم مرحله تدارک‌ آن و نیز مرحله شمارش آراء واجد عناصر گاه شدیدا غیر و یا ضددمکراتیک است و نیز این واقعیت که در غیاب احزاب جاافتاده و باتجربه درک و نگاه مردم به انتخابات قسما با منش و رویکردی دمکراتیک و مدنی بیگانه است هیچکدام اصل مبناشدن صندوق رای در تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب گزینه‌ها را زیر سوال نمی‌برد. به عبارتی مردم رفتن به پای صندوق‌های رای با همه کج و کولگی انتخابات در ایران را کماکان به هر گزینه دیگری که در پی تحولات دفعی، ضربتی و احتمالا پرهزینه و فاقد چشم‌ا نداز باشد ترجیح می‌دهند.

سیاست تحریم، استدلال و نقطه عزیمت خود را بر عناصر و نواقص مغایر با دمکراسی در انتخابات می‌گذارد، اما کم‌اعتنایی مردم به چنین فراخوانی (تحریم) شاید بتواند این نتیجه را به دست دهد که به جای تلاش در راه پراکندن مردم از دور صندوق‌های رای، سیاست را باید متوجه بهبود فضا و شرایطی ساخت که آنچه را که از صندوق‌ها بیرون می‌آید هر چه بیشتر با موازین دمکراسی سازگار باشد و گزینه‌های بیشتری در این صندوق‌ها خود را به انتخاب بگذارند. این ادعا که حکومت ایران تافته جدابافته‌ای است و به چنین بهبودی گردن نمی‌گذارد از یک نگاه تقدیرگرا ناشی می‌شود که حکومت‌ها را در همه حال قدر قدرت می‌پندارد و قابلیت‌ها، فانتزی‌ها و شکیبایی لازم برای سیاست ورزی و فراهم‌کردن تدریجی نیروی اجتماعی برای انجام هر تحولی ( چه کوچک و چه بزرگ) را فاقد است. سیاست‌ورزی به رغم ظاهر ساده‌اش که در برخی از کشورها مثل کشور ما بسیار کسان یک شبه وارد گود آن می‌شوند در معنای واقعی‌اش، یکی از سخت‌ترین کارهاست و گاه و بی‌گاه به عرق‌ریزان فکر و روح نیاز دارد. سیاست‌های آسان‌یاب و تک‌بعدی معمولا جواب نمی‌دهند.

از سویی انتخابات در ایران ( و نه تنها در ایران) را می‌توان با تسامح به بازی فوتبال در زمین پرچاله و چوله‌ تشبیه کرد. چنین زمینی معمولا باعث نمی شود که تیم‌ها، فوتبال را ببوسند و تعطیل دائم تمرینات و تلاش‌ها و رفتن به خانه‌ها به سیاست محوری آنها بدل شود، بلکه عاقلانه‌تر آن است که با توجه دادن بیشتر تماشاگران و هوادارن به تاثیر یک زمین خوب در کیفیت بازی، فشار برای بهینه کردن این زمین را شدت و حدت بیشتری بخشند.

این انتخابات بار دیگر نشان داد که جمهوری اسلامی مجموعه چهل‌ تکه‌ای است که یک‌ دست شدنش کماکان امری غیرواقعی و ناممکن است.

تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری نهم گفته می‌شد که اگر راست اقتدارگرا قدرت را در دست بگیرد حکومت یک دستی را بر کشور حاکم خواهد کرد، همه عرصه‌های سیاسی را به نفع خود مصادره خواهد نمود و فاشیسم و فضایی گورستانی بر کشور مسلط خواهد شد. همان موقع هم متقابلا گفته می‌شد که اگر اتحادی در جناح راست هست دوامش تا کسب قدرت است، ریاست جمهوری که به چنگ آمد باز هم جنگ و جدل است و انشقاق. و حالا در انتخابات اخیر این تنها اصلاح‌طلبان نیستند که با جناح احمدی‌نژاد درافتاده‌اند، بخش‌هایی از همان نیروهایی که با احمدی‌نژاد مجموعا خود را اصولگرا می‌نامیدند نیز در مقابل او و هوادارنش ایستاده‌اند. به عبارت دیگر، نیروهای موثر جمهوری اسلامی دائم در حال تجزیه و ترکیب‌اند و همین باعث می‌شود که این حکومت هیچگاه به یک دستی و یک پارچگی که بتواند نظامی کاملا توتالیتر را بر کشور حاکم کنند نرسد. این نیز چون نیک بنگریم کماکان از پس لرزه‌های انقلاب است که بسیاری از خواسته‌های ظاهرا فراموش‌شده و در عین حال نوشده آن همچنان و به گونه ای مریی و نامریی در حال تاثیرگذاری بر روندها و تحولات جاری‌اند.

گفتن ندارد که برخی از مدافعان تحریم حرف حسابشان این بود که اگر تحریم به تسلط کامل راست بر حکومت منجر می‌شود بگذار بشود، چون مردم دیگر به این جناح و آن جناح حکومت امید نخواهند بست و کار آن را یکسره خواهند کرد. این پیش‌بینی نیز چنان که افتد و دانی با همه چیز سازگار بوده است به جز با واقعیت.

باری سیاست‌ورزی که شکاف‌ها و گسل‌های دائما در حال بازتولید در درون حکومت ایران که حاصل تاثیرپذیری آن از تحولات و مطالبات آشکار و پنهان جامعه است را نبیند و برای تعمیق و هدایت آنها به مسیری متناسب با مصالح دمکراسی و بهینه‌سازی فضای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور تلاش نکند، شاید منزه‌طلبی باشد که هنوز یکی از معانی اصلی سیاست، ‌یعنی درگیربودن با همین مواد و مصالح موجود را جدی نمی‌گیرد. چنین بینشی شاید کماکان در این تصور است که سیاست از زمانی شروع می‌شود که فضای کاملا مناسب و بازی برای به میدان آمدن او فراهم شده باشد. این که چنین فضایی چگونه باید ایجاد شود و خود وی چه نقشی می‌تواند در ایجاد آن داشته باشد ظاهرا مسئله او نیست.

برشت زمانی گفته بود: سخن با آن ها گفته شد که برای شنیدن آمدند

انقلاب با کسانی شد که به میدان آمدند

خانه با مصالحی ساخته شد که در اختیار بود.

آن لقمه ای خورده شد که در کاسه بود

این سخن برشت، اگر متناسب با درک و فهم امروزی واژه تحول را به جای انقلاب بگذاریم، کماکان یکی از نکات محوری سیاست‌ورزی در زمانه ماست