جشن پیروزی؛ گاه شادی، گاه غم

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

تهران را باز سکوت گرفته است، شاید تمام ایران را. هر چه به ساعت شروع بازی ایران-ـ بوسنی نزدیک تر می شویم این سکوت بیشتر می شود و خیابان ها خالی تر. سکوت، سکوت قبل از طوفان است و مردم اخگرهای درخشان، اما اکنون آتش زیر خاکستر تا پایان بازی؛ بازی ای حسرت انگیز، که امکان نداد آتش شادی ملت چهارشنبه شب فرصت شعله بگیرد.

همه چیز در نود دقیقه رقم خورد و درست عکس زمان بازی پیش. دربازی ایران ـ آرژانتین تیم ما نود دقیقه مقاومت کرد و در دومین دقیقه وقت اضافه فضای خانه ها را نفیر حسرت پر کرد و افسوس و بهانه ای شد برای ناسزاگویی به داور صرب و ستایش بازیکنان و سرمربی تیم فوتبال ایران! اما چهارشنبه شب سرنوشت بازی در همان دقایق اول روشن شد و همه چیز پیش از کشیده شدن سوت داور مشخص شد، در دو میدان فوتبال برزیل؛ آرژانتین ونیجریه از گروه ایران به دور بعد صعود کردند.

تیم ایران در بازی پیشین به داور صرب باخت، همان که در جنگ بالکان در برابر جمهوری اسلامی ایستاده بود و اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان الا روسیه و ارتدوکس ها. اما این بار شریک سیاسی- مذهبی ایران در آن جنگ خونین در برابر ما بود و چه سرزنده و شاداب؛ چه بی رودربایستی برنده بازی؛ آن هم در شرایطی که برد و باخت در سرنوشت این تیم نقشی نداشت و در سارایوو برعکس تهران کسی خود را برای جشن پیروزی آماده نکرده بود و خود روها برای جشن شادی آذین بندی نشده بودند.

آن روز حتی باخت، شکست یک بر صفر، نتوانست مانع “جشن پیروزی” مردم ایران شود که در دل انتظار شکست سنگینی را داشتند و در ذهن آرزوی یک مساوی آبرومندانه. طبیعی بود وقتی مردم چنین می اندیشیدند،وضع دولت وحکومت روشن است و هیچ تدارکی برای “جشن شادی” نمی شود. شاید هم مسئولان حکومتی و امنیتی برعکس نگران بودند باختی مفتضحانه ملت را به خیابان بکشاند و شعلهخشم تر و خشک را بسوزاند. شاید هم دست کم در تهران آن جماعت خشنی را که در ورزشگاه آزادی به جان زن و دختر مردم افتاده بودند، در حالت آماده باش نگاه داشتهشده بودند که این بار زن و مرد و دختر و پسر را به باد کتک بگیرند!

 اما آن چه مسلم است هیچ تمهیدی و هیچ مقدماتی برای برگزاری “جشن شادی” فراهم نشده بود، همانگونه که امشب، حتی در صورت پیروزی تیم ایران بر بوسنی و بازی پرگل آرژانتین در برابر نیجریه حداکثر کاری که صورت می گرفت علاوه بر سرودهای تکراری رسانهملی، باز تبریک رئیس جمهور بود به بازیکنان و سرمربی تازه عزیز شده که بعید است دیگر ستاره اقبالش چندان بلند باشد.

حال که همه چیز تمام شده و تیم فوتبال ایران از رسیدن به دور بعد باز مانده است و با کیسه ای پرگل و تنها با یک گل زده به وطن باز می گردد، هنوز هماین پرسش قابل طرح است که چرا دولت و حکومت در روزهای شادی و شعف و مناسبت های غرور آفریندر کنار مردم نیستند و همواره نشان داده اند که خواسته و ناخواسته، با برنامه یا در شرایط غافلگیری،بیشتر تمایل به در برابر مردم ایستادن دارند، آن هم با چهره ای دژم و تا دندان مسلح، با کلاه خود و باتوم و سپر!

اکنون سال ها از آن شب هایی گذشته است که آقای قرائتی بر صفحه تلویزیون ظاهر می شد و با طنزی سیاسی و لهجه ای کاشی فوتبال را سوغات غرب و جهان استکباری می خواند و به طعنه می گفت که برای سرگرم کردن ملت ها، استعمارگران یک توپ گرد را وسط میدان انداخته اند و بیست و دو نفر آدم دراز را دنبال آن!

اگر چهارشنبه شب این شخصیت نمکین و خنده رو پای تلویزیون و ماهواره ننشسته باشد تا چون ده ها میلیون ایرانی و صدها تماشگر با علاقه در کشورهای مختلف جهان بازی ایران و بوسنی را تماشا کند، مسلما فرزندان و نوه هایش- فارغ از آنتفسیر ابتدای انقلاب و پندها و توصیه های جهت دار مذهبی - همچون دیگر اقشار ملت با نزدیک شدن توپ به دروازهتیم ایران نفس در سینه های شان حبس شد یا با اندک شوت های بازیکنان ایران هلهله شادی شان گوش عالم را کرده است- هر چند که در نهایت این بغض بود و گاه اشک که همراه با سوت پایان بازی، حرف آخر را زد.

به هر حال اکنون دوره ای است که حتی اعضای حقوق دان شورای نگهبان ـ– مهم نیست عضو کنونی یا سابق-ـ به این درک و باور رسیده اند که “اگر فرهنگ را به شایستگان و نخبگان فکری و هنری بسپاریم، کمتر نگران ماهواره و اینترنت خواهیم بود. و اگر رسانه را به اهل آن بسپاریم، دیگر تهدید تلقی نخواهد شد. فرصت آنجاست که کارها دست اهلش باشد و تهدید جایی زاده می شود که کار دست نا اهلان و نامحرمانِ آن عرصه باشد.“ 

 اگر این حرف حق است و معقول، آن گاه باید دولت در “جشن پیروزی” ملت، تدارک “جشن شادی” را ببیند و بسترساز نزدیکی دولت و ملت باشد، نه چون گذشته که دولتمردی در زمین فوتبال حاضر شود و با وارد کردن توپ درون دروازه جست و خیز کند.

به باور من دولت حتی باید گامی فراتر نهد و برای روزهای بد، که بخت و اقبال رخت از خانهایرانیان می بندد تدبیری بیندیشد که درهر شرایط گل “امید” جایی برای شکفتن داشته باشد و مردم بدانند که اگر عقل و درایت حاکم باشد شکست خود مقدمه پیروزی است، البته به یک شرط؛ کارها را به کاردان سپردن و مسئولان نخودی را هر چند خنده رو از مکان های اشغالی و مناصب دائمی کنار گذاردن.