در باب علل و اسباب توسعه و گسترش مطبوعات بعد از دوم خرداد 76 فراوان سخن رفته است اما دربارهی دیدگاهها و تصوراتی که تحدید مطبوعات را خواستار و موجب شدند کمتر بحث و بررسی شده است. بعد از دوم خرداد که از سوی غالب کارشناسان حوزهی مطبوعات یکی از ادوار مهم مطبوعات ایران شناخته شده و از آن زیر عنوان عصر طلایی روزنامهها یاد میشود دو دیدگاه در این حوزه رخ نشان دادند، دو دیدگاهی که در نقطهی مقابل قرار داشتند اما هر دو در این خیال بودند که مطبوعات موجد و عامل تغییرند نه مولود و بازتابدهندهی آن.
دیدگاه نخست، با آزادی و توسعه مطبوعات سر سازگاری و همراهی نداشت زیرا گمان میبرد که مطبوعات بعد از دوم خرداد، برای براندازی، توطئه و سرنگونی حاکمیت سر برداشتهاند. دیدگاه دوم از آزادی مطلق و بیحد و حصر دفاع میکرد و در این خیال ره میسپرد که با مطبوعات میتوان تغییر بنیادین را رقم زد.
مخالفان آزادی مطبوعات البته قویدست، مجهز و صاحب تریبونهای فراوان و پرتیراژ بودند و به همین سبب آثار و سایه دستهای فراوان از خود بر جای نهادهاند و ترجیعبند سخنانشان نیز این بود که جمعی برای براندازی خاموش یا براندازی در سکوت یا براندازی از درون آمدهاند. موافقان آزادی مطلق در مقابل تهی دست و بیابزار بودند و گاهی به سختی نیمستونی و ستونی در جایی به دست میآوردند و در لفافه و پوشیده از منویات خود ردی بر جای مینهادند که امروز برای یافتن آن باید هزار چراغ افروخت تا شاید خطی و سطری خواندنی از آنها بیابی اما برای از لحاظ گذراندن مطالب مخالفان آزادی مطبوعات محتاج شمع و چراغ نیستیم.
برای هر دو دیدگاه نقاط اشتراک عدیدهای میتوان برشمرد: هر دو از این توهم و خیال رنج میبردند و شاید هنوز میبرند که مطبوعات قادرند بیهیچ زمینه و پشتوانهی سامانمند فکری و عملیاتی، اقدامات بنیادی یا به تعبیر صحیح بنیانکن تدارک کنند، هر دو دیدگاه برای مطبوعات قدرت تخریب در حد دگرگونی و زیر و زبر کردن و نه ساختن قائلاند، هر دو نظر با این واقعیت پیوندی برقرار نمیکنند که مطبوعات و رسانهها آیینه رویدادهای جامعهاند نه مخالقان آن، و هر دو اندیشه بر این تصورند که با مطبوعات میتوان بر جامعه حاکم شد و نمیدانند که حکومت بر مطبوعات همواره بعد از حکومت بر جامعه میآید.
امروز که غبارها فرونشسته و چشم، چشم را میبیند احتمالا با جرات بیشتری میتوان گفت هر دو دیدگاه پایههای استدلال خود را در خیال و توهم فرو کرده بودند و فیالواقع پای استدلالشان چوبین بود.
“خیال” و “توهم” را فرهنگنویسان و اهل لغت، نوعی ادراک حسی قلمداد کردهاند که عملا محرک خارجی برای آن وجود ندارد، مانند دیدن مناظر و شنیدن صداهایی که دیگران نمیبینند و نمیشنوند.
پنداشتن و به تصور آوردن و آنچه که تنها در خاطر میگذرد. از این رو میگویم تو هم یا بر خاطر گذشتن امری، زیرا اثبات آن ساده و میسر نیست، چون هر دو دیدگاه قبل از دوم خرداد معانی مورد نظر را بر خاطر خود گذرانده بودند بیآنکه تصور و خیال و حرف و گپی از پی و پایهی دوم خرداد در میان باشد و شاید به تعبیری چون تیر خود را از چله رها کرده بودند تنها در پی آن بودند که دریابند تیر کجا فرود میآید تا دوران را به عنوان هدف از قبل تعیین شده دایره بزنند.
اگر به متونی که صاحبان این دیدگاهها از خود بر جای نهادهاند رجوع شود به سهولت میتوان به بن و کنه اندیشه ایشان دست یافت اما آنچه از درجهی بالای اهمیت برخوردار است این مهم است که هر دو دیدگاه تحدید مطبوعات را موجب شدهاند. سخن اصلی این است که بن مایههای هر دو دیدگاه قابل خدشه است.
میکوشم در این باب دلایلی را عرضه دارم و بر هر دو دیدگاه ایراداتی وارد کنم.
1- مطبوعات مولود تغییرات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادیاند نه موجد آن. مطبوعات در ایران و تحولات مطبوعاتی از جمله آزادی و رشد آن همواره بعد از تحولات اجتماعی و سیاسی شکل گرفته است. به یاد داریم که بعد از مشروطیت بود که چاپ و انتشار مطبوعات رونقی در خور توجه یافتند، در شهریور 20 بود که بعد از رانده شدن رضاخان از کشور مطبوعات از بند رستند و شوری آفریدند که در مواقعی کار مطبوعاتی و هتاکی در هم آمیخته شد، در نهضت ملی شدن نفت بود که مطبوعات چندان به آزادی دست یافتند که بیدغدغهی توقیف و تعطیل با تمام توان بر نخستوزیر قانونی کشور تاختند و نیز پیروزی انقلاب اسلامی بود که امکان داد آزادی مطبوعات در کشور معنا شود. بنابراین ملاحظه میشود ادوار تاریخی آزادی و توسعهی مطبوعات بعد از تحولات اجتماعی و سیاسی بوده است.
2- اصولا تعطیلی آزادیها و نادیده گرفتن حق قانونی آزادی و گردش اطلاعات از جمله بستن و محدود کردن رسانهها و نشریات خود یکی از عوامل شکلگیری تحولات و جنبشهای اجتماعی و سیاسی است. تعطیلی آزادی و تجلیگاههای آن که مطبوعات از اجزای آن است به انباشته شدن و تراکم مطالبات مشروع و قانونی مردم میانجامد، که نتیجهی آن شکلگیری حرکتها و جنبشهای اجتماعی است که تغییرات اجتماعی را در جوامع رقم میزنند. به سخن دیگر در نبود مطبوعات است که تغییرات اجتماعی رخ میدهد نه در بود آنها. مروری بر صفحات تاریخ بیانگر این واقعیت است که قحطی اطلاعات و سانسور است که حرکتهای زیرزمینی را شکل میدهد.
3- مطبوعات یکی از جایگاههای قابل اعتنای تخلیه و کنترل هیجانات و شور مخرب و بنیانکن در جوامع است. این مهم برای جوامعی که قاعده هرم سنی آنها عریضتر از حد معمول است وجوانان تقدیر جامعه را رقم میزنند از اهمیت جدیتری برخوردار است. در این جوامع وسایل ارتباط جمعی با فراهم آوردن امکان طرح دیدگاهها و نظرات مختلف به ویژه نخبگان در حاشیه نشسته و نیز به میدان سخن آوردن جوانان مانع رفتارهای تند و بیقاعدهی آنان در عرصههای مختلف میشوند. نهادی که کارکرد تنظیمکننده و تعادلبخشی دارد نمیتواند در قامت نابودگر ظاهر شود.
4- علیالاصول نفس و ذات فعالیت فرهنگی و مطبوعاتی در تعارض آشکار با براندازی و اقدامات براندازانه قرار دارد. فعالیت فرهنگی و مطبوعاتی شفاف و در برابر چشمان افکار عمومی انجام میگیرد و فعالیت براندازی در خفا و پنهانی. فعالیتهای مطبوعاتی قابل نقد، رد، پاسخگویی و حتی رسیدگی در محکمه است و هم نهادهای مسوول و هم افکار عمومی میتوانند در برابر آن واکنش قانونی، اخلاقی، اعتراضی، افشاگرانه و… نشان دهند.
امکان وارسی مالی فعالیتها مطبوعاتی به سهولت میسر است و ردیابی پولهای چرک و مشکوک به هیچ وجه دشوار و سخت نیست. به همین علت است که در مطبوعات این عبارت بر همهی زبانها جاری است که شفافیت به تخریب نمیانجامد.
5- هنوز حوادث سالهای نخست انقلاب به حافظه درازمدت ما منتقل نشده که برای بازیابی آن نیازمند صرف وقت فراوان باشیم. فراموش نکردهایم که کسی برخی نشریات را مطبوعه صرف نمیدانست بلکه ابزاری میدانست که تنها و تنها منویات و نظرات گروههای مخالف مسلح را ترویج میدهد، یعنی صاحب پشتوانهی عملیاتی بودند و گردانندگان در پی دستیابی به اهدافی فراتر، متفاوت و مخالف با اهداف فعالیتی مطبوعاتی بودند. طرفه آن که اصولا یکی از دلایل و بنیههایی که خط و ربط مجاهدین خلق و چریکهای فدایی و منویات واقعی آنها را از لابه لای سطور آن میتوانستی بفهمی مطالب همین نشریات بود.
بنابراین ملاحظه میفرمایید که تعیین پشتوانهی عملیاتی برای نشریه و تبدیل آن به ابزاری منفک از کارکردهای ذاتی، نشریه از ماهیت اصلی و واقعی خود جدا میافتد و دیگر نمیتوان نام مطبوعه را بر آن اطلاق کرد. این اتفاق هیچگاه از دوم خرداد تاکنون رخ نداده است.
6- عالیت فرهنگی و مطبوعاتی میتواند جابجاییهایی را در درون جوامع موجب شود اما دگرگونی بنیادی را نه. جابهجایی گروههای مرجع از آن جمله است. ممکن است اقبال از یک گروه مرجع برود اما علیالقاعده گروه دیگری که در جامعه وجاهت دارد یا به تازگی صاحب وجاهت شده است، جایگزین میگردد. این یعنی جامعه بر مدار صحیح خود حرکت میکند و تحولات را پذیر است و بر گردش نخبگان صحه میگذارد.
همچنین مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی میتوانند در حوزهی کارکردی نظارتی خود در کوتاهمدت، نفوذ برخی قطبهای قدرت را در جامعه تضعیف یا تقویت کنند ولی در بلندمدت اگر امور بر مدار عدالت و قانون بچرخد و سیاستها و روشهای دموکراتیک ملحوظ نظر باشد، کار بر محور اعتدال باز میگردد و اصولا اقطاب افراطی در جامعه جای پایی نخواهند یافت.
7- وسایل ارتباط جمعی و به تعبیر ما در اینجا مطبوعات که بعد از تحولات اجتماعی شاهد آزادی را در آغوش میگیرند محصول آن تحول و تغییر اجتماعیاند و اصولا نمیتوانند از در مخالفت بنیان برکن با نهادی برآیند که خود ثمره و جزیی از آن هستند و بر فرض اگر بر این مسیر بخواهند ره بسپارند کارایی و نفوذی به دست نخواهند آورد و نتیجه همان خواهد شد که ذکر آن رفت یعنی امکان تغییرات اجتماعی بنیادی نخواهد یافت.
8- تجارب همین دیروز برخی جوامع حکایت از آن دارد که بستن و تعطیلی مطبوعات به تغییرات اجتماعی منجر شده است به ویژه آنجا که ره بر مطبوعات منتقد و مخالف حکومت گرفتند. از یاد نبردهایم که بعد از پیروزی ساندنیستها در نیکاراگوئه در 26 سال پیش، تا زمانی که روزنامه مخالف دولت از زیر چاپ خارج میشد، ساندنیستها توانستند از مشروعیت و مقبولیت افکار عمومی بهرهمند باشند اما بعد از تعطیلی این روزنامه امکان زد و بند مهیا شد و سرانجام حکومت به دست نیروهای طرفدار آمریکا به سردمداری خانم چامورا افتاد.
9- بعد از دوم خرداد، مردم، دولت و سپس مجلس شورای اسلامی را به دست اصلاحطلبانی دادند که در حوزهی مطبوعات به براندازی متهم بودند، به بیان دیگر آنها به براندازی نظامی متهم شدند که به طور قانونی خودشان آن نظام شده بودند و به تعبیر صحیحتر اصولا خود آن نظام بودند. در اختیار داشتن دو قوه از سه قوه غیر از اینکه کنترلکنندگان آن خود نظاماند چه معنایی دارد؟ بنابراین امروز به سهولت میتوانیم بگوییم آنچه دیروز کوشیده شد به جامعه القا گردد بر بنیان استواری بنا نشده بود.
10- فراتر از دلایل پیش گفته اصولا در حوزهی رسانهای در ایران، مطبوعات در مقام رویارویی با رادیو و تلویزیون، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ میزان و عمق نفوذ، نمیتوانند کوس رقابت و برابری بزنند. هنوز در قرن بیست و یکم در شهرهای بزرگ ما روزنامههای صبح، عصر میرسد، به برخی از شهرهای کوچک و غالب بخشها و روستاهای ایران اصولا روزنامه و مجلهای نمیرود و اینها خود بیش از پنجاه درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند که زیر پوشش رادیو و تلویزیون قرار دارند.
و خلاصه اینکه مطبوعات در چهار چ. ب جامعه ی ایران برای تغییرات بنیادی چندان کارساز نیست.
خلاصه مقاله ارائه شده در همایش “بررسی مطبوعات درجمهوری اسلامی”