مشکلات عاطفی و جرائم مالی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

ملانصرالدین دو تا داماد پیدا کرده بود، نمی دونست چه بکنه، یکی شون کوزه گر بود و می گفت “اگر امسال آفتاب خوبی بیاد، من یک عالمه کوزه درست می کنم و می گذارم تو آفتاب خشک بشه و پولدار می شم، ولی خدا نکنه بارون بیاد.” اون یکی هم می گفت: “من کشاورزم و اگر امسال بارون خوبی بیاد محصول زیادی به دست می آرم و پولدار می شم، ولی خدا نکنه که آفتاب بیاد.”

خیلی وقت ها مشکل همینطوری است. یعنی وقتی توی خبرها هر روز می خونیم که رحیمی به پنج میلیارد تومان رد مال محکوم شده، یا بابک زنجانی باید دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار پول دولت رو پس بده یا بقول جهانگیری 22 میلیارد پول فروش نفت از کشور خارج شده و معلوم نیست چی شده، برای اینکه بفهمیم چی شده باید بقیه خبرها رو بخونیم. دهها کارخانه پول پرداخت کارگرها رو ندارند، بطور رسمی اعلام شده که تعدادی از فواحش که متاهل هم هستند، به این دلیل با اطلاع همسرشون خود فروشی می کنند که توانایی سیر کردن شکم خودشون و بچه هاشون و همسرشون رو ندارند.

یا همین که می دونیم صدها زندانی سیاسی که برای جلوگیری از بی کفایتی و فساد مالی زندان رفتند، خانواده هاشون پاشیده، زن ها از شوهرها طلاق گرفتند، بچه ها امکان ادامه تحصیل ندارند، خیلی ها خودسوزی و خودکشی کردند، تعداد زیادی دچار بحران های روحی شدند، همه اینها، یا در واقع بخش مهمی از اینها بخاطر همون 22 میلیارد هست. من یک زمانی نوشتم که کشتار مردم در دوره احمدی نژاد، فقط اون صد نفری که برای اعتراض در خیابان گلوله خوردند یا در زندان کشته شدند نیست، سالانه بخاطر یک دولت فاسد صدها هزار نفر، به دلیل اعتیاد، جرائم اجتماعی، ناامیدی، فقر، بیکاری و بقیه این چیزها کشته می شن. حالا آقای مسعود ده نمکی می آد فیلم می سازه درباره فقر و فحشا، در حالی که عامل اصلی فقر و فحشا سیاست های مورد تائید خودشه.

می گن اول انقلاب یکی از روسای زندان اوین رو دستگیر و زندانی کرده بودند، بعد از یک هفته ازش می پرسند: “مشکلی نداری؟” می گه: “چرا، این سلول من خیلی تنگ و تاریکه و خیلی توش اذیت می شم.” بهش می گن: “این رو که ما نساختیم، خودت ساختی، می خواستی بزرگتر بسازی.” یعنی یکی از کارهایی که یک زندانبان خوب باید بکنه، اینه که وقتی داره زندان می سازه، راحتی زندانی رو در نظر بگیره که وقتی خودش زندانی شد، اذیت نشه.

حکم آقای رحیمی اومد، و بیت معظم احمدی نژاد اطلاعیه داد و اعلام برائت کرد و گفت جرائم محمدرضا رحیمی قبل از دولت نهم رخ داده و به ما مربوط نیست. در حالی که شخص احمدی نژاد گفته بود “اگر ثابت بشه که رحیمی یک ریال دزدی کرده، من معذرت خواهی می کنم و می پذیرم که شایسته پستی که دارم نیستم.” ایشون که نگفته رحیمی از این به بعد جرم می کنه، اصلا مهم این نیست که چه زمانی جرم کرده، مهم اینه که آقای رئیس جمهور دزدگیر 88 وقتی ایشون رو به عنوان معاون اول نصب می کرد، می دونست که یک دزد و خلافکار رو داره انتخاب می کنه.

آقای رحیمی هم در مقابل نامه نوشته برای آقای احمدی نژاد و گفته که با نظر دولت و شخص احمدی نژاد یک میلیارد و دویست میلیون تومان پول رو دادم به نمایندگان مجلس که برای خودشون تبلیغات انتخاباتی بکنند. بعد هم گفته همه مدارکش موجوده. مثل اینکه شما بگی چون دوستانم پول لازم داشتند، من به اونها پول دادم و رسید هم گرفتم. یا کسی بگه چون زنم مریض بود، رفتم از بانک دزدی کردم و این هم مدرک پزشکی بیماری زنم. اصلا جرم همینه. صدراعظم آلمان چون از امکانات دولتی برای انتخابات حزبی استفاده می کنه مجرمه. جرم دقیقا همینه. شما از پول دولت استفاده کردی برای اینکه گروه مورد علاقه تو نماینده مجلس بشن. خوب! این جرمه.

آقای رحیمی گفته که مادرش بخاطر خبر محاکمه او سکته کرده و فوت کرده. خدا رحمتشون کنه. و گفته که زنش به همین دلیل مریض شده. و حتی خبر داده شده که یکی از نزدیکان رحیمی بخاطر محکوم شدن ایشون خودکشی کرده. خب؟ البته که ما ناراحتیم، ولی معنی اش چیه؟ یکی دزدی کرده و دستگیر شده و مادرش بخاطر دستگیری پسرش فوت کرده. حالا باید چکار کنیم؟ می دونید چند تا مادر فقط بخاطر اینکه احمدی نژاد و رحیمی سرکار باشن و مدیر باشند و رئیس باشند، سالهاست فرزندان شون رو ندیدند؟ می دونید چند تا خانواده از هم پاشیده فقط بخاطر اینکه احمدی نژاد رئیس جمهور بمونه؟ مادر ستار بهشتی، همسر نسرین ستوده، بچه های احمد زیدآبادی، بچه های امیر انتظام که بعد از زندان او دیگه هرگز ندیدشون، آزاده و لیلی پورزند که برای همیشه از دیدن پدرشون محروم شدند. همه اینها بخاطر این بود که چهار تا اسگل درپیتی درجه سه که لیاقت شون جیگرکی بازکردن بود بتونن معاون رئیس جمهور یا رئیس جمهور یا وزیر بمونن.

رحیمی گفته من به دستور احمدی نژاد به ۱۷۰ نماینده مجلس کمک مالی کردم تا مجددا انتخاب بشن، همون نماینده ها هم اکثریت دو مجلس قبلی رو داشتند. اون نماینده ها هم وقتی قرار بود پرونده رحیمی بررسی بشه، قانونی تصویب کردند که از ایشون تحقیق نشه. اصلا فساد یعنی همین. من به تو پول می دم تا تو قدرت داشته باشی و تو از من حمایت می کنی تا من دزدی کنم. حرف رحیمی یعنی اکثریت مجلس فساد مالی داره. ۱۷۰ نماینده مجلس از نظر قانون فاسد هستند.

توجه کنید که اگر چنین اندازه ای از فساد در هر کشور غربی، مثلا انگلیس، آمریکا، آلمان، هلند، فرانسه یا کشورهایی از این دست باشه، قطعا دولت سقوط می کنه. حالا این یکی که پاکترین دولت از انفجار بیگ بنگ تا امروز بوده.

 

کلودیا روت از تهران برگشت

کلودیا روت، نایب رئیس مجلس آلمان بعد از یک سفر پنج روزه از ایران به آلمان برگشت و در مورد این سفر در آلمان گزارش هایی داد و حرف هایی زد. نه فقط کلودیا روت بلکه بسیاری از روشنفکران و مدیران سیاسی در جهان بعد از سفر به ایران حرف هایی زدند، یا اصلا بدون سفر کردن به ایران حرف هایی را گفتند. گاهی فکر می کنم کاش همین شناخت اولیه که سیاستمداران و روشنفکران با شعور فرنگ دارند، در اپوزیسیون خودمون بود، و البته که نیست. نتیجه حرف ها اینه.

یک، به کلودیا روت می گن خیلی ایرانی ها انتقاد می کنند که چرا شما در ملاقات هایی که در ایران کردید با حجاب بودید؟ طرف جواب می ده: “مهم نیست که من روسری سرم می گذارم یا نه، مهم این است که انزوای بیشتر ایران به چه کسی کمک می کند؟ جز به اصولگرایان؟” یعنی اگر این اپوز ما می فهمید که تحریم انتخابات، بدنام کردن اصلاح طلبان، تندروی در مورد حکومت ایران، فقط به تندروهای دیوانه کمک می کند، خیلی خوب می شد.

دو، از کلودیا روت پرسیدند، درباره حصر چه کردید؟ و با دولت روحانی چه برخوردی کردید؟ طرف جواب داده که مسئله حصر و آزادی ها در ایران به روحانی مربوط نمی شود. روحانی مسئول قوه قضائیه نیست. یعنی اگر ما با توپ و تانک و مسلسل که دیگر اثر ندارد، بتونیم به این اپوز ثابت کنیم که مشکلات قضایی، محدودیت نیروهای سیاسی، محدودیت آزادی های مدنی به قوه قضائیه ای مربوط است که ربطی به روحانی ندارد، واقعا خوشبخت بودیم.

سه، همین کلودیا روت گفته که راه بهتر شدن وضعیت ایران، قدرت گرفتن اصلاح طلبان است. حالا ما برمی گردیم به اپوز همین رو می گیم، جواب می دن، اگر اصلاح طلبان قدرت بگیرند، عمر رژیم طولانی می شه، بگو آخه برادر من، در غیر این صورت مگر چه اتفاقی می افته؟ گاهی شک می کنم که چطوری است که یک پسر ۲۳ ساله ایرانی که در آلمان به دنیا اومده، یا یک سیاستمدار فرانسوی که کلا یک هفته هم در ایران نبوده می تونه منافع ایران رو درک کنه، ولی بعضی ایرانی هایی که سی ساله در آلمان و فرانسه و آمریکا زندگی می کنند، منافع ملی شون رو نمی تونن بفهمن، به چه معنی است.

واقعا موهبتی است که چهار تا رهبر جهانی اینقدر به فکر منافع ملی ایران هستند و این همه ایرانی اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون برخلاف منافع ایران رفتار می کنند یعنی چه. حالا طرف می خواد بگه آلمانی ها دلشون برای ما نسوخته. اتفاقا برعکس، رفتار مرکل و اوباما بیشتر به نفع مسلمانان و مردم خاورمیانه است تا رفتار رهبران ایران یا ترکیه یا عربستان. نه اینکه اونها دلشون برای ما می سوزه، اصلا، اونها به این فکر می کنند که یک ایران عاقل و منطقی برای سرنوشت یک دنیای بهتر، مفیدتره. و اتفاقا، چقدر خوبه که رهبران جهان، این اپوزیسیون رو به حساب نمی آرن.

 

حمید رسایی و مهدی هاشمی

حمید رسایی طبق معمول به مهدی هاشمی گیر داد و او هم جوابیه داد. رسائی هم بعد از آن جوابیه گفت “خانواده ای که علیه رهبری اقدام می کنند، به حرف های او استناد می کنند.” البته مهدی هاشمی گفته که مواردی که مورد استناد رسایی بوده، بخشی از پرونده اوست که محرمانه است. این هم حرف درستی است. من هم مثل بعضی ایرانیان پرونده مهدی هاشمی را خواندم، یعنی کل ادعانامه دادستان علیه او را خوانده ام، و بطور مشخص و بدون هیچ شکی می توانم بگویم از نظر قانونی هر دو نفرشان مقصر هستند. مهدی هاشمی بخاطر کارش از یک موسسه غیر ایرانی برای راه انداختن یک کار تجاری چیزی در حدود ۲۰۰ هزار دلار رشوه گرفته و رسائی برای راه انداختن کارش از وزارت ارشاد چیزی دو برابر همین پول را رشوه گرفته. به نظرم هر دوتاشان را باید محکوم کرد. البته جرم مهدی هاشمی قاعدتا کمتر است، چون پورسانت گرفته و اگر پول را برگرداند، دیگر مشکلی نخواهد بود. ولی رسائی رشوه گرفته است. یعنی پولی گرفته که کاری انجام دهد. در حالی که پولی که رسایی گرفته تعریف قانونی جز رشوه ندارد. البته من مستندات پرونده مهدی را چون غیرقانونی است بیان نمی کنم، ولی مستندات پرونده رشوه رسائی کاملا قابل بیان است. می خواهید همه اش را بگویم. حمید جان! بنویسم پسرم؟

 

نظرات خطرناک

آقای نبویان گفته که “نظرات سریع القلم خطرناک است و نباید او مشاور رئیس جمهور باشد.” من نمی توانم معنی نظر خطرناک را بفهمم، مثلا شما معتقدید که اسلام یک نوع بیماری است و باید مسلمانان را به عنوان بیمار درمان کرد. نظرات تان هم خیلی خطرناک است. ولی نه آن نظرات را تبلیغ می کنید و نه آن را اجرا می کنید. این چه خطری دارد؟ اصولا نظر یک آدم چه خطری می تواند داشته باشد؟ مثلا آقای جنتی چند سال قبل گفت “غیرمسلمانان مثل چرندگانی هستند که روی زمین زندگی می کنند و می چرند.” خوب؟ حالا چکار کنیم؟ اصلا مگر نصف آدمهای مذهبی دنیا فکر نمی کنند که باید کفار و پیروان مذاهب دیگر را از بین برد؟ نظر دارند دیگر، چه کنیم؟ یک وقتی می بینی مثل هیتلر طرف نظر خودش را اجرا می کند، یعنی موجوداتی که از نظرش نقص دارند می گیرد و می سوزاند، حالا ما با یک مجرم طرفیم، ولی اگر عین همین نظر را یقنعلی بقال داشته باشد و برای برآورده شدنش کاری نکند و همین طور نظرش باشد چه مشکلی دارد؟ حالا یکی پیدا شده مثل سریع القلم که معتقد است آدم ها باید انسانی و معقول زندگی کنند. این آدم که کاری نکرده، فقط دارد نظر می دهد. همین.

 

مفرغ و مرفق

خدا بیامرزدش مرحوم بازرگان را، همیشه از دست خلخالی در مجلس موسسان قانون اساسی حرص می خورد. یک بار داشت دلیل این ناراحتی اش رو می گفت، گفت: “آقا! من هر وقت آقای خلخالی رو می بینم، دستش تا مرفق در دماغش فرو رفته و داره دنبال چیزی اون تو می گرده.” در واقع معنی اش این است که دست ایشان تا آرنج توی دماغش رفته است. ما به آن جایی که ساعد به بازو وصل می شود، یعنی منطقه آرنج، می گوییم مرفق. وقتی هم می خواهیم بگوییم کسی خیلی خونریز و پلید هست، می گوییم “دستش تا مرفق در خون بیگناهان آلوده است.” دیروز آقای نقدی گفته که دست آلمان تا مفرغ به خون مردم جهان آلوده است. البته این کلمه “مفرغ” در سایت دیگربان، به نقل از سایت های دیگر آمده بود. سایت های دانا، ویکی پیج، قطره، آفتاب ری، نسیم قائن هم همین را نوشتند، در واقع تنها سایت حوزه دات نت کلمه درست را نوشته بود. ممکن است البته آقای نقدی این جوری گفته باشد، ولی به هر حال این خیلی بد است که هشتاد درصد منابع خبری مرفق را مفرغ نوشتند. مفرغ نوعی فلز یا در واقع جسم پیش از فلز است و هیچ ربطی به خین و خین ریزی و بازو و دست ندارد.

 

فرق است میان آنگه یارش در بر

در واقع خیلی فرق است میان آن که یارش در بر، با آن که دو چشم انتظارش دربر. فرق یک حکومتی که زور می گوید با یک حکومت دیکتاتور فاشیستی همین است که عرض می کنم.

در حکومت قبلی، شصت درصد کسانی که مهاجرت می کردند مغزها بودند، حالا شصت درصد مغزها مهاجرت می کنند.

در حکومت قبلی سی در صد معتادان جوان بودند، حالا سی درصد جوانها معتادند.

در حکومت قبلی شصت درصد مسئولان احمق بودند، حالا شصت درصد احمق ها مسئولند.

در حکومت قبلی سی درصد روزنامه نگاران زندانی بودند، حالا سی درصد زندانیان روزنامه نگارند.

در حکومت قبلی ۶۰ درصد مخالفان ترک بودند، حالا ۶۰ درصد ترک‌ها مخالف حکومت‌اند.

در حکومت قبلی ۱۵ درصد زندانیان زن بودند، حالا ۱۵ درصد زنها زندانی اند.

در حکومت قبلی، ده درصد زنهای فاحشه متاهل بودند، حالا ده درصد زنهای متاهل فاحشه اند.

همین را بگیر برو تا آخر