جنبش سبز با پیوند نسل ها، مدیریت فعالان و رهبری اخلاقی ـ قراردادی کامیاب می شود.
این خلاصه یادداشت ذیل است.
زندگی جاری شدن در خیابان است. خیابانی که انسان ها می خواهند با هم چیزی را بگویند. زندگی در روز سیزدهم ابان در خیابان های تهران جریان داشت، و چند شهر دیگر. اما چرا خشونت؟چرا پرهیز و نهی از تجمع انسان ها.
زنجیره ای از انسان ها، با تنوع نسل ها به پیشتازی نسل جوان و بخصوص دختر ها می امدند که با رفتار مدنی، تظاهر سیاسی انجام دهند. شعار “سکوت” یا “نه شرقی، نه غربی دولت سبز ملی”، رنگ سبز ایرانی که ریشه ملی ـ مذهبی دارد و در اتحاد به هم پیوسته نسل ها، که نماد جنبش ایرانی است. شاید مسئولان ندانند که حتی مدارس راهنمایی و دبیرستان در درون حیاط و کلاس های درس نیز تظاهرات کردند، یار دبستانی خواندند و مدرسه راسبز کردند.
سیزدهم ابان می توانست در تداوم روز قدس، نوعی تعامل مدنی ایرانیان باشد. در کنار یکدیگر، هم متفاوت اما با هم، عده ای که معتقدند اوضاع کشور عالی است و بسیاری که می گویند نه چنین نیست باید تغییر کند، هر دو در کنار هم، شعار مخصوص خود را می دادند.
این نوع تعامل به نفع همه است. بازی برد-برد است. هیچ کس از اصل نمی افتد، شاید مدتی از قدرت کناره گیری کند اما می ماند و باز توان بازگشت دارد.
این نوع تعامل کردن به پیشواز دموکراسی و جامعه مدنی رفتن است.
استمرار تعامل، راه نجات جامعه است، از همین روی که رفتار مدنی ـ سیاسی استقامت، صبوری و دلیری و ایثار می خواهد. شدت وغلظت چاره کار نیست. اما حریفان با شدت، خشونت به کار می برند، در نتیجه لااقل صدها هزار نفر امکان تجمع و شعار های مسالمت امیز را پیدا نکردند. دسته، دسته مردمان به سوی سفارت امریکا می رفتند تا همچنان بر اساس منافع ملی از استقلال ملی و دموکراسی دفاع کنند.
دقت کنید که سفارت امریکا خود جوش اشغال شد، اما زمانی که حکومتی شد به انحراف رفت. این بار لااقل صدها هزار نفر امده بودند که خود جوش باز بگویند که ما مردمی هستیم و باور های سبز زندگی داریم. استقلال داریم اما ازادی را با استقلال می خواهیم.
در مقابل خیل عظیم نسل های متفاوت از بیست ساله تا هشتاد ساله. در مقابل سازمان دهی بزرگ نیروهای انتظامی، نظامی، امنیتی و لباس شخصی که به گفته بعضی 80 تا 100 هزار نفر که مامور بودند از تجمع سبز جلو گیری کنند.
شیوه ممانعت هم بسیار مهم بود؛ راهبندان خیابان ها، حضور ناخواسته مردم در پیاده رو ها، هجوم موتور سوار ها به پیاده رو ها برای حرکت دادن جمعیت. جمعیت چند هزار نفری حمایت شده در جلو سفارت، چیدن اتوبوس های خالی در دو سوم خیابان طالقانی، برخورد تند با هر تجمع و به کار گیری سطوح متفاوت از خشونت با مردم، به وسیله کسانی که زدن زنان را جایز نمی دانند؛و پراکنده کردن مردم از میرداماد تا امیر اباد شمالی و از ونک تا میدان فردوسی و…
این تاکتیک به کار گیری شدت و خشونت، موجب شد که لااقل صد ها هزار نفر معترض شعار ندهند و در عوض تجمع هایی شکل بگیرد که با فشار، کتک و گاز اشک اور و دستگیری مواجه بود.
در این حالت شعار های گوناگونی باب می شود که دیگر بیشتر عکس العملی است. بروز عواطف و احساسات است تا شعار هایی در چهار چوب راهبرد. شعار راهبردی، خصلت ترویجی، تبلیغی و اموزشی دارد و منتهی به هدف است. اما شعار عاطفی و احساسی جدا از درستی و نادرستی برای بروز حالت های عکس العملی است.
به تعبیر من اگر اجازه می دادند حدود 2تا 5⁄2 میلیون جمعیت سبز تجمع می کردند، فقط یک شعار بزرگ و فراگیر داده می شد. شعار هایی مانند “نه شرقی، نه غربی دولت سبز ملی ” و نیز “نیروی انتظامی تشکر، تشکر”اما چرا چنین اجازه ای ندادند؟
انان به تجربه می دانند که جمعیت عظیم ملایم تر است اما برنده تر و موثر تر عمل می کند و در حقیقت پیروز می شود. خواسته اقشار متوسط در ایران بر حق است و مقاومت در برابر ان حماقت جلوه می کند.
برخی از حاکمان قدرت مند می دانند که باید تند و شدید و غلیظ عمل کردتا اکثریت را منفعل کرد و بعد با اقلیت برخورد تند و شدید کرد و با ایجاد رعب، پیروزی بدست اورد. این تاکتیک بارها در جامعه ما جواب داده و ناکامی برای مردم به دست امده است.
باید از تجربه ها پند گرفت. مسئول یک گروه کوهنوردی باید همه اعضا را به قله برساند نه فقط چند نفر را، در این صورت او شکست خورده قلمداد می شود. مسئولان جنبش سبز فقط موسوی و کروبی نیستند؛مهمتر از رهبران پایه های ارتباطی، یعنی فعالان ان هستند که مدیریت و اجراو نظریه سازی برای جنبش می کنند. در تاریخ ما این فعالان گاه بهتر از رهبران و زمانی بسیار بد عمل کرده اند، مانند اشغال سفارت امریکا در سال 1358 که سی سال ملت ما را در مسیری نادرست قرار داد.
باید توجه داشت نقشه راه انان، یعنی حاکمان روشن است. تفرقه در میان رهبران، فاصله میان فعالان که شامل روشنفکران، دانشجویان و نخبگان سیاسی می شود، با توده مردم که هر دو به فاجعه سبز منتهی می شود.
در حالیکه قدرت سبز در مطالبه محوری، مسالمت امیز بودن و صبوری نهان است.
پیوند همه نسل ها در جنبش سبز 1-پیوند نسل ها به پیشتازی جوانان. 2-مدیریت فعالان با تجربه سیاسی ـ مدنی 3-رهبری اخلاقی و قرار دادی که امروز با نام موسوی و کروبی برجسته می شود.
با این وصف نقش فعالان با تجربه در ایران که در حقیقت نقش رابط غیر تشکیلاتی راس با بدنه را بازی می کند مهم است. چرا که در سایه پیوند نسل ها با معیار فوق که بر پایه اعتدال، سماجت و مطالبه و پی گیری است، نقشه راه انان خنثی می شود. نقشه راه انان بر اختلاف افکنی، رادیکال کردن شرایط و جدایی نسل ها و اختلاف رهبران و تشتت فعالان مبتنی است. از همین رو ست که باید بر سر پیمان و قرار داد ها و خواسته های روشن پابر جا ماند. قرارداد اخلاقی بودن رهبران، امری اخلاقی است. کشاندن همه نسل ها برای فعالان امری مدیریتی است. این تجربه جدید است اما انان می خواهند گذشته را برای ما تکرار کنند، اکثریت منفعل، اقلیت رادیکال اما سرکوب شده. عمل و شعار انها جمع کردن مسئله، حذف و طرد کردن رقیبان است.
شعار و شیوه جنبش سبز حل کردن مسئله، هضم کردن رقیبان و تعامل با دگر اندیشان است، چون اهداف متفاوت است و شیوه ها نباید یکسان باشد. در این میانه نقش فعالان، یعنی روشنفکران و دانشجویان در مدیریت مسائل بدون افراط و تفریط و عملکرد رهبری که ملاحظه کار نباشد و جوانانی که تند نشوند و مردمی که منفعل نگردند مهم است.
باور کنید که با درایت می توان جنبش سبز را به کامیابی رسانید.