شکل دادن دشمن جدید

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

حدس من این است که هاشمی رفسنجانی وقتی قلم به دست گرفت تا نامه ای برای پادشاه عربستان بنویسد و خواستار توقف اعدام شیخ نمرباقر النمر، روحانی زندانی شیعه شود، به گونه ای خاطرات سه دهه روابط پر فراز و نشیب تهران و ریاض را با خود مرور می کرد؛به ویژه آن رویداد مهم سال ۱۳۶۵ که پیامد آن فاجعه ی خونبار مرداد ماه ۶۶ بود و سخنان بسیار تند آیت الله خمینی خطاب به سران سعودی.

 حال که مرحوم آیت الله العظمی منتظری بین ما نیست شاید هیچ مقامی در ایران چون آیت الله رفسنجانی از پشت پرده ی روابط سیاسی ایران و عربستان آگاه نباشد و چون او درک نکند که اوج گیری دوباره ی تنش بین دو کشور چه پیامدهای سنگینی می تواند در پی داشته باشد که “جنگ نفت” کمترین آن ها خواهد بود.

 رویدادهایی چون انفجار پایگاه نظامی الخبر در سال های آخر ریاست جمهوری رفسنجانی که در پی آن انگشت های اتهام به سوی ایران نشانه رفت و بهانه ی لازم به دست آمد تا بیش از ۴۰۰ مرکز نظامی، راهبردی و زیرساخت های صنعتی و اقتصادی ایران هدف بالقوه ی موشک های تهاجمی غرب قرار گیرد؛ و اگر پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ نبود و سران ریاض به نشانه ی حسن نیت در برابر دولت اصلاحات در برابر نتایج تحقیقات کوتاه نمی آمدند و با برنامه ی حملات نظامی تلافی جویانه ی آمریکا و متحدانش مخالفت نمی کردند، بدون شک تاریخ دوران اخیر ایران به گونه ای دیگر رقم می خورد.

 لابد با بازخوانی چنین بحران هایی بوده است که رفسنجانی برغم تمام جوسازی های جریان اقتدارگرا، دست به قلم شد و بی خیال فشارهای تبلیغاتی ستیزه جویان داخلی، خطاب به ملک عبدالله تاکید کرد که جلوگیری از اجرای حکم اعدام شیخ نمرباقر النمر “باعث یأس تفرقه‌افکنان و تقویت وحدت شیعه و سنی در جهان اسلام خواهد شد” و از این رو “انتظار می‌رود در این برهه که فتنه‌ها کیان امت اسلامی را نشانه گرفته، عدم اجرای حکم آیت‌الله شیخ نمر باقر النمر، تفرقه‌افکنان را مأیوس ‌کند و باعث تعامل و حل مشکلات جهان اسلام ‌شود. مسلمانان اتخاذ چنین تصمیمی را از جناب‌عالی انتظار دارند.”

 اگرچه روابط جمهوری اسلامی و کشورهای عرب جنوب خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی پس از انقلاب 22 بهمن ایران به شدت تیره شد و تجاوز صدام حسین به خاک ایران و حمایت مالی و نظامی اکثر قریب به اتفاق کشورهای عرب از رژیم بعث عراق بر تیرگی آن هرچه بیشتر افزود، اما جنایت هولناکی که در غروب روز نهم مرداد ۱۳۶۶ ( ششم ذیحجه) در شهر مکه، پس از راهپیمایی مراسم برائت از مشرکین روی داد، اوج تنش در روابط تهران و ریاض و عامل بیان سخنان تند و غیرقابل انتظار آیت الله خمینی علیه “حاکمان حجاز” بود:

“اگر ما از مسئله قدس بگذریم، اگر ما از صدام بگذریم، اگر ما از همه کسانی که به ما بدی کردند بگذریم، نمی‏توانیم [از] مسئله حجاز بگذریم. مسئله حجاز یک باب دیگری است، غیر [مسائل] دیگر”.

 بازخوانی تاریخ نشان می دهد که این رویداد خونین ریشه در ماجراهای پیدا و پنهان مراسم حج سال ۶۵ داشته است و جاسازی وانتقال مواد منفجره در ساک های زوار بی گناه و از همه جا بی خبر حجاج “نجف آباد”، توسط جریان های تندرویی که در پی صدور فیزیکی انقلاب در خارج از ایران بودند و ایجاد نمونه های مشابه جمهوری اسلامی در اقصی نقاط جهان.

 این سالی است که میرحسین موسوی در ایران نخست وزیر است و سید علی خامنه ای رئیس جمهور و آیت الله خمینی رهبر ایران. این یکی از ماجراهایی است که باعث اعتراض آن زمان نخست وزیر وقت می شود و در بالاترین سطوح کشور تنش سیاسی ایجاد می کند و در پی آن موجب دخالت مستقیم آیت الله خمینی می شود و به ظاهر آتش اختلاف ها خاموش می شود، اما گدازه های آن زیر خاکستر می ماند تا دو دهه بعد، که بار دیگر در انتخابات سال ۸۸ شعله ور گردد.

 در آن سال قرعه به نام من و یکی از دوستان همکار در خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) افتاد تا به عنوان خبرنگار برای پوشش اخبار و گزارش های مراسم حج به عربستان سفر کنیم، اما طبق معمول مقام های سعودی روی خوش به روزنامه نگاران نشان نمی دادند و از این رو در آخرین ساعات، در شرایطی که تنها چند ساعتی به آخرین پروازهای تهران-ـ جده باقی مانده بود، روادید سفر ما دو نفر را صادر کردند؛ سفری استثنایی و پرهیاهو.

 غروب که آخرین پرواز ایران ایر به عربستان در فرودگاه بین المللی جده نشست و پس از بازرسی های شدید و طولانی وارد محل اسکان موقت زوار کشورهای مختلف شدیم برای عزیمت به سوی مکه و مدینه، دشداشه نخریده و لباس عوض نکرده، یکی از همکاران مستعفی خبرگزاری به من نزدیک شد و خبر آورد که “تمام زوار یک گروه نجف آبادی به دلیلی نامعلوم دستگیر و در داخل فرودگاه در شرایط بسیار بد حبس شده اند.”

 پرس و جوها موید این رویداد بود، اما هیچ مقام رسمی عربستان حاضر نبود در مورد آن سخن بگوید و رسانه های رسمی سعودی نیز طبق دستور، سیاست سکوت را دنبال می کردند. وضعیت ارتباطی با خارج هم به گونه ای بود که نمی شد از فرودگاه با ایران تماس تلفنی داشت و خبر را مخابره کرد یا اطلاعات محتمل را از دفتر مرکزی در تهران دریافت کرد.

 راه آخر این بود که با وجود ممنوعیت خروج از فرودگاه و ورود به شهر جده، خود را به این شهر توریستی برسانیم و به تلفن بین المللی دسترسی پیدا کنیم. پنهان شدن در خودروی حامل شام و مواد غذایی مسوولان دولتی ایران مستقر در فرودگاه، تنها راه موجود برای رفتن به شهر بود و به احتمال زیاد از خیر مراسم حج گذشتن. این کاری بود که با موفقیت انجام شد.

 تا به جده برسیم و از محلی مناسب با دفتر تهران تماس بگیریم، روز اول سفر به پایان رسیده بود و بامداد روز بعد بود و شروع به کار شیفت شب خبرگزاری به سردبیری “احمد. خ”. از سر اتفاق احمد آن زمان روزها نیز در دفتر نخست وزیر وقت کار می کرد و به صورت شبانه روزی دسترسی مستقیمی به میرحسین موسوی داشت.

 پیامد مخابره ی خبر پخش آن در بخش ساعت شش رادیو بود و اعلام این موضوع که دولت عربستان به دلایل نامعلوم تعدادی از زوار ایرانی را دستگیر کرده است. تازه در پی خوانده شدن این خبر بود که سکوت رسانه های رسمی سعودی شکسته و اعلام شد که افراد دستگیر شده با خود مواد منفجره حمل می کرده اند و آن ها را در ساک های خود جاسازی کرده بودند؛ ادعایی شگفتی آور، آن هم در مورد زواری روستایی یا شهرستانی که بسیاری از آنان بالای پنجاه سال سن داشتند و افراد جوان در میان آن ها اندک بود.

 با پخش این اخبار از یک سو نگرانی ها در جمع ایرانیان بالا رفت و از سوی دیگر هراس مقام های امنیتی و نظامی عربستان چندبرابر شد، چون احتمال می دادند که زوار دیگری توانسته باشند محموله های دیگری از مواد منفجره ی جاسازی شده را به مکه و مدینه انتقال داده باشند؛ آن هم در شرایطی که چون روزهای منتهی به انقلاب ایران، شعارنویسی با رنگ و اسپری بر روی دیوارها و پایه های پل ها در مکه و مدینه مشهود بود؛ امری که به نوعی حکومت نظامی محسوس در این دو شهر زیارتی انجامید و استقرار گسترده نیروهای مسلح و ادوات جنگی در کوچه و خیابان، به ویژه در ساعت های پایانی شب.

 این وضعیت ادامه داشت و دائم هم بدتر می شد تا به روز مراسم برائت از مشرکین نزدیک شدیم. اوایل روز بود که در بعثه ی مکه خبر پیچید که مقام های نظامی عربستان زوار را به بیابان های اطراف شهر برده و مواد همراه آنان را منفجر کرده اند. در اواسط روز نیز خبر رسید که اغلب اعضای کاروان پس از مشاهده ی آن انفجارهای هولناک آزاد شده و تنها چند جوان مشکوک در زندان باقی مانده اند.

 ساعتی بعد افراد آزاد شده ی این گروه صد و ده بیست نفره، رنجور و بیمار، وحشت زده و هراسان وارد ساختمان بعثه ی رهبری شدند و مورد استقبال شیخ مهدی کروبی قرار گرفتند تا در مکانی امن سکنی گزینند و شرح دهند که در این چند روز چه بر آن ها رفته و ماجرا از چه قرار بوده است؛ ماجرای هولناکی که نه آن گروه بی نوا از پشت پرده ی آن خبر داشتند و نه نماینده ی آیت الله خمینی در بعثه و نه نخست وزیر رسمی کشور در تهران، تا چند ماه بعد معلوم شود که چه کسانی پشت ماجرا بوده و چه اهدافی را دنبال می کرده اند!

هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در خصوص رویدادهای سال ۱۳۶۵ در این ارتباط می نویسد: “آقای بشارتی اطلاع داد که عربستان اعلام کرده چند نفر از حجاج ایرانی در ساک های خود تی ان تی داشته‌اند”.

 این پیش آمد و پیامدهای تبلیغاتی آن از هر دو سو خود مقدمه ی جنایت هولناک سال بعد مکه بر روی پل حجون در کنار قبرستان ابوطالب شد که در جریان آن حدود چهارصد زائر ایرانی شهید شدند و بیش از هزار نفر مجروح و مصدوم که بسیاری از آن ها خانواده های شهداو مفقودان جنگ تحمیلی بودند. برخی از آمار و ارقام میزان تلفات این حادثه را این گونه نشان می دهد:

شهدا و کشته ها: ۲۷۵ حاجی ایرانی، ۸۵ نیروی امنیتی سعودی، ۴۵ حاجی از سایر ملیتها

مجروحان: ۳۰۳ حاجی ایرانی، ۱۴۵ نیروی امنیتی عربستانی، ۲۰۱ حاجی از سایر ملیتها

 پیامد این امر آن شد که عربستان در جایگاه دشمن اصلی جمهوری اسلامی قرار گرفت، حتی در مقامی بالاتر از “رژیم صدام”، “دشمن صهیونیستی” و “شیطان بزرگ” و همان گونه که گفته شد اظهاراتی تند از سوی آیت الله خمینی در مورد این کشور و سران آن: “اگر از صدام بگذریم، اگر مسأله قدس را فراموش کنیم، اگر از جنایت های امریکا بگذریم از ال سعود نخواهیم گذشت. ان‌شاالله اندوه دلمان را را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و ال سعود برطرف خواهیم کرد و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم گذاشت و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفرو نفاق و ازادی کعبه از دست نا اهلان و نامحرمان به مسجد الحرام وارد خواهیم شد.”

 البته این سخنان و تهدیدها هیچگاه جنبه ی عملی نیافت و روابط سیاسی و دیپلماتیک دو کشور، هرچند سرد و پرتنش، پس از مدتی از سر گرفته شد؛ در شرایطی که برخی مقام های رسمی ایران نیز اعتراف کردند که در بروز این فاجعه برخی جریان های تندرو جمهوری اسلامی نیز بی تقصیر نبوده اند. از جمله هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در سال ۱۳۶۶ از یک گزارش عبدالله نوری یاد می‌کند که در آن ضمن غیرقابل گذشت بودن کار عربستان، به تندروی نیروهای داخلی نیز اشاره شده است.

 در این زمینه مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری که از نزدیک اوضاع داخلی و خارجی را به دقت رصد می کرد قضاوت موثق تری داشته است. وی چند ماه بعد از این واقعه ی تاسف برانگیز در نامه ای به آیت الله خمینی نسبت به عملکرد مسئولان ایرانی در این واقعه اعتراض کرد:

“بسیاری از افراد مورد اطمینان که خود ناظر جریان و در خط مقدم راهپیمایی بوده‌اند می‎گویند همه گناه گردن سعودی‌ها نیست و ممکن بود راهپیمایی آبرومندانه انجام شود و به این‌جا هم منجر نشود، ولی در اثر تندی بچه‌ها و بی برنامگی اجمالاً هجوم و حمله از طرف بچه‌های نپخته ما شروع شد و سوژه به دست دشمن داد، هر چند دشمن مجهز و مهیا بود و دنبال بهانه می‎گشت تا ما را سرکوب کند. دشمن در سال قبل از آن در موضوع جاسازی و قرار دادن مواد منفجره در ساکهای حجاج با ما عاقلانه برخورد کرد و تا اندازه‌ای اغماض کرد و ما موضوع را رسیدگی نکردیم بلکه مغرور شدیم و در سال بعد چنین مصیبت بزرگی برای عالم اسلام رخ داد”.

 این مشتی بود نمونه ی خروار از تنش های روابط ایران و عربستان که به طور مسلم آیت الله رفسنجانی اکنون اطلاعات دقیق تری از آنرا در اختیار یا در حافظه ی خود دارد، همچنین دیگر مواردی را که در دوران ریاست جمهوری او توسط نیروهای دخیل در ماموریت های برون مرزی روی داده است.

 حال که باز تنش در روابط دو کشور بالا گرفته است، در صورت عدم برخورد مناسب و به موقع، هر آن مواردی مشابه با دخالت جریان های تندرو و آشوب طلب می تواند تکرار گردد؛ آن هایی که با بالا رفتن احتمال بهبود روابط ایران و غرب، دنبال دشمن جدید می گردند تا بر اساس آن بتوانند به تشدید فشارهای داخلی ادامه دهند.

 هاشمی خوب آگاه است که بین کدام جناح های ایران با حاکمان عربستان همگرایی در جهت از بین بردن دشمنی بین شیعه و سنی وجود دارد و بین کدام ها کینه و عداوت فراموش نشدنی؛ آن هایی که دوستی رفسنجانی را با شاه سعودی برنمی تابند و عربستان را منبع تامین مالی رهبر اصلاحات معرفی می کنند و آن هایی که احمدی نژاد را “ولد” (بچه) می خواندند و رضایت ندادند که یک مقام روحانی ایران در جایگاه امام جماعت خانه ی خدا قرار گیرد، حتی به بهای لغو سفر برنامه ریزی شده!

 طبیعی است که جریان تمامیت خواه در ایران با امید دستیابی به اهداف شوم خود، به صورت حساب شده تلاش می کند که دوستان را به دشمنان مبدل سازد، چون خوب می داند حتی حاکمان ریاض نیز دل به “امنیت” دارند و “آسایش”.

 افراد تندرویی چون حسین شریعتمداری به حتم گزارش سفر هیات مطبوعاتی ایران به عربستان متشکل از چند مدیر، سردبیر و خبرنگار ایرانی از نشریات مستقل، محافظه کار و اصلاح طلب ایران در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی را دیده و خوانده اند، به ویژه این نکته ی بسیار جدی بسته بندی شده درون کلامی درظاهر شوخی از زبان ملک عبدالله بن عبدالعزیز، در اوج روابط مناسب دو کشور: “حیف که سن و سال من اجازه نمی دهد که زنی ایرانی بگیرم تا با این پیوند خانوادگی عقد مودت و دوستی دائمی بین ایران و عربستان منعقد شود!”