دیوانگان در ترن

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

سه سال قبل احمدی نژاد گفته بود “ قطار ما نه دنده عقب دارد و نه ترمز و هیچ کس نمی تواند آن را کنترل کند.” تا زمانی که پاترول نیروی انتظامی به طرف مردم نرفته بود و تعدادی از آنها را نکشته بود و از صحنه نگریخته بود و فیلم آن در اینترنت منتشر نشده بود، کسی نمی توانست باور کند که این قطار نه ترمز دارد و نه دنده عقب. حالا همه می دانیم که این قطار با سرعت در حال حرکت است، نه ترمز دارد و نه دنده عقب و مستقیم و با سرعت به سوی دیوار می رود. ممکن است فکر کنید چرا آنها در چنین قطاری به پیش می روند؟ دهها پاسخ وجود دارد، یکی اش این است که آنها دیوانه اند. حتما فکر می کنید که این جمله را از سر خشم می گویم و اگر بروید و فردا بیاید راه مصرف دارو عوض می شود و دیگر لازم نیست برای درمان آن را مصرف داخلی کنیم. نه، واقعا دیوانه اند! باور کنید!

 

یک استاد دانشگاه که در جریان انتخابات طرفدار سبزها بوده، و در تظاهرات روز 25 خرداد به دانشجویانش گفته که برای تظاهرات به خیابان خواهد رفت، جلوی خانه اش کشته می شود. آن هم در کشوری که سالهاست هیچ کسی جز دولت، مرتکب قتل سیاسی نشده است. دولت نیم ساعت قبل از انجام ترور اطلاعیه ای به همه خبرگزاری ها می دهد و اعلام می کند که یک دانشمند هسته ای جمهوری اسلامی توسط آمریکا و اسرائیل ترور شده است. ده روز قبل یکی از مهم ترین حامیان دولت گفته بود که “ بزودی انفجارها و ترورها آغاز می شود.” بادامچیان همه را گفته بود، فقط لیست ترور شوندگان را منتشر نکرده بود و گذاشته بود برای بعد از عملیات. ظاهرا اشتباهی که در ترور مسعود علیمحمدی صورت گرفته بود، این بود که ترور کنندگان موفق نشده بودند از میان دانشمندان فیزیک هسته ای یکی را برای ترور پیدا کنند، به همین دلیل یکی از دانشمندان فیزیک ذرات بنیادی را انتخاب کردند. فرض کنیم که اسرائیلی ها یا آمریکایی ها واقعا قصد داشتند یک دانشمند هسته ای کشور را از بین ببرند، خوب، آنها که فهرست همه دانشمندان هسته ای را داشتند، برای چه یکی از آنها را انتخاب نکردند؟ یا فرض کنیم که مجاهدین می خواستند یکی از سبزها را ترور کنند یا یکی از نیروهای حکومت را ترور کنند، چرا آدمی را ترور کردند که اصلا نه سابقه سیاسی زیادی دارد و نه چهره ای شاخص است و نه ربطی به دولت دارد و نه حتی مخالف جدی و صاحب نام دولت است؟ حتما فکر می کنید کاسه ای زیر نیم کاسه است و ترور مسعود علیمحمدی یک پروژه عجیب و غریب با قصدی عجیب و غریب است. نه، اصلا چنین نیست. صرفا یک اشتباه عملیاتی تروریست های حکومتی است، چرا این کار را کردند؟ و اصلا چه سودی از این کار می توانستند ببرند؟ مطمئن باشید هیچ. دلیل این کار چیست؟ هیچ، فقط یک جمله، آنها دیوانه اند.

 

حکومت برای ترساندن مردم، اعلام می کند که اتهام کسانی که روز عاشورا به خیابان آمدند محاربه با حکومت و مجازات آن هم اعدام است. بعد، 37 نماینده ملت رسما نامه ای امضا می کنند که مدت اعدام از 25 روز به 5 روز کاهش یابد. بعد، مسوولین قضایی استدلال می کنند که کسانی که قرار است اعدام شوند، اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند. دلیل اش هم این است که مریم رجوی گفته که این افراد، با ذکر نام عضو سازمان ما هستند، و دولت هم چون به حرف مریم رجوی خیلی اعتقاد دارد، می خواهد آنها را اعدام کند. یعنی هم می خواهد عده ای اعدام شود، و هم نمی خواهد زیر بار کشتن مخالفان برود، هم می خواهد بترساند، هم می خواهد بگوید از ما نترسید، ما فقط مجاهدین را اعدام می کنیم. هم می خواهد آن روی سگش را نشان بدهد، هم نمی خواهد مخالفان را عصبانی کند. فکر می کنید کدام موجود معقولی این کار را می کند؟ یعنی از یک طرف به مردم می گوید که اگر به خیابان بیایند، آنها را می کشند، بعد ساعتها حرف می زنند و دلیل می آورند که ما هیچ کسی را در خیابان نکشتیم. من که می گویم اینها دیوانه اند، شما باور نمی کنید؟

 

دولت می گوید که دهها میلیون نفر روز نهم دی ماه برای اعتراض به توهین به عاشورا به خیابان آمدند، وزیر اطلاعات می گوید سه و نیم میلیون نفر به خیابان آمدند، دادستان کل کشور می گوید دو و نیم میلیون نفر به خیابان آمدند، کیهان می گوید که چهار میلیون نفر به خیابان آمدند، نویسندگان سایت رجانیوز می نویسند پانصد هزار نفر به خیابان آمدند. یک شبکه صدا و سیما اعلام می کند سه میلیون به خیابان آمدند و بعد تصویر پنجاه هزار نفر از مردم را نشان می دهد. بعد ناراحت می شوند که چرا مردم حرف های دولت را باور نمی کنند. حتما می گوئید که این دولت چطور تا حالا با این بی برنامگی و بی حساب و کتاب رفتار کردن، سرکار مانده است. کجا سرکار مانده است؟ یک روز به مردم تیراندازی نکنند، معلوم می شود چقدر مردم حامی دولتند، لابد می گوئید چطور چنین دولتی تا حالا سر کار مانده، عرض می کنم که اینها دیوانه اند، رسما!

 

یکی را به جرم ای میل زدن به صدای آمریکا شش سال زندانی می کنند، بعد از شش ماه قانون تصویب می کنند که همکاری با صدای آمریکا جرم است و اگر کسی این جرم را مرتکب شود بین سه ماه تا یک سال زندانی می شود. بهزاد نبوی را به اتهام براندازی نظام دستگیر می کنند، بعد از چهار ماه به اتهام اخلال در ترافیک محاکمه اش می کنند. احمد زیدآبادی به اتهام اینکه ننوشته رهبر معظم انقلاب به شش سال زندان محکوم می شود، در همان حالی که مردم در خیابان شعار می دهند “ رهبر ما قاتله، ولایتش باطله” زور می زنند یک بدبختی پیدا می کنند مثل حسین درخشان، او را به عنوان کارشناس سیاسی در تلویزیون پرس تی وی معرفی می کنند و می شود تنها مدافع ایرانی روشنفکر جمهوری اسلامی، بعد او را دعوت می کنند به ایران و یک هفته بعد زندانی اش می کنند تا امروز. می پرسی، شما با مخالفتان دشمنی دارید، با طرفدارتان هم دشمنی دارید؟ حتما می گوئید چطور چنین دولتی تا امروز سر کار مانده است؟ بابا، یک ساعت است دارم توضیح می دهم، شما یک مشت دیوانه را هم بگذارید توی هیات دولت که هیچ کاری نکنند جز زبان بیرون آوردن و انگشت کردن به هم و با یک ارتش جلوی اعتراض مردم را بگیرید، طبیعتا حکومت تان می ماند سرکار.

 

حالا از همه اینها گذشته، طرف می پرسد که اگر واقعا احمدی نژاد دیوانه است، پس سیاست خارجی کشور را چه کسی اداره می کند؟ سووال من این است، مگر سیاست خارجی ایران اداره می شود؟ امروز ایران طرفدار چین است، فردا طرفدار روسیه است، هفته بعد طرفدار ترکیه است، هفته بعدش طرفدار برزیل است. تنها کسانی که به ایران می آیند دیکتاتورهایی هستند که در همه جای دنیا تحت تعقیب اند، صد تا دوست داشتیم، در عرض چهار سال همه دشمن مان شدند. برای هر دانه رای در سازمان ملل باید دو میلیارد دلار باج بدهیم. در عرض یک سال هم چهل تا دیپلمات برکنار شده، بیست تا پناهنده شده، شما اگر یک نئاندرتال که تازگی ها معلوم شده خیلی هم مشنگ نیست، بالاخره یک رقیب برای احمدی نژاد پیدا شد، بگذارید وزیر خارجه، ببینید چنین گندی به وزارتخارجه می زند. تازه، هر چه هم که ته مانده احترامی در دنیا داریم بخاطر کسانی است که هنوز حکم اخراج شان به دست شان نرسیده. این سیاست خارجی را هر دیوانه ای می تواند هر سال عقب ببرد.

 

آخرش هم سووال می کنید که پس این دولت چطور سرپا مانده؟ به نظر شما سرپا مانده؟ دولتی که رهبرش هر روز وسط خیابان مورد احترام عمومی است، رئیس جمهورش دروغگو نامیده می شود، هر کس مخالفش باشد، می شود ستاره محبوب ملت، قاضی اش رسما متهم به قتل است، وزیر دفاع اش تحت تعقیب بین المللی است، وزیر سابق آموزش و علوم عالی اش رسما متهم به تقلب مدرک تحصیلی بود. مشاوران رئیس جمهور هر کدام حداقل یک پرونده کیف زنی یا کلاهبرداری یا جعل امضا دارند، با سالی ده ها میلیارد دلار پول می خواستید از این هم عقب تر برود؟ شما همین مملکت را سالی سی میلیارد کنترات بدهید به شرکت فیلیپس، اهداف تان را هم روی یک تکه کاغذ بنویسید، مثل دسته گل اداره اش می کنند. خاتمی با مقدار پولی که هر سال احمدی نژاد گم می کند، مملکت را اداره می کرد، هر عیب که داشت از نظر اقتصادی و تکنولوژیک هر روز بهتر از دیروز بود. باز هم باور نمی کنید؟ بابا! اینها دیوانه اند!

حتما باید جن گیر هندی که هفته گذشته رحیم مشائی برای هشتصدمین بار در چهارپنج سال اخیر به دیدارش رفت برایتان نسخه بنویسد و تائید کند تا باورتان شود اینها دیوانه اند. تازه سه بار  وزارت اطلاعات خواهش کرده بابا نرو این همه هند آبرویمان رفت، وزارت خارجه نوشته به رییس جمهور که بابا جلو این را بگیر دیگر سفیرمان حاضر نیست این همه به هندی ها التماس کند، اما از پاستور دستور صادر شده  برای رحیم مان هم هتل تاج محال و هم یک ساعت ملاقات با رییس جمهور اگر نشد معاون اگر نشد وزیر اگر نشد معاون وزیر اگر نشد مدیرکل اگر نشد سپور … بگیرید و بعد هم تنهایش بگذارید با یک نفر که الان چهار سال است تمام مخارجش را سفارت می دهد، خلوت کند. همه این ها درست وقتی روزنامه جوان متعلق به سپاه پاسداران می خواهد این آبروریزی را افشا کند تیتر می زد دسته گل اصلاح طلب ها و ته خبرش می نویسد مشائی با یکی از مدیران میراث فرهنگی در زمان خاتمی به این دیدار رفته است. یعنی کرم از اصلاح طلبان است. حالا شما چی می گوئید این ها دیوانه نیستند.

حالا تازه قرار بود دیشب رحیم مشائی بر اساس نسخه جوکی هندی برود شب میهمان روحانیون واعظ و آن جا برای یک عده کلاهبردار مانند جعفر شجونی مساله بگوید . اگر تردید دارید خبر فارس نیوز را بخوانید. باز بگوئید این ها دیوانه نیستند. بابا هستند … هستند والله  

تازه معلوم شده جوکی هندی گفته سال 2010 این دولت یا حکومت سقوط می کند. بگو بابا این که این همه زحمت و خرج نداشت ما هم می دانستیم و این همه گفته بودیم . اما تا جوکی