مانلی

سپیده جدیری
سپیده جدیری

تمام وجودم روز است…  

پیش از هر مقدمه‌ای، این سروده‌ی کوتاه را به «روز» تقدیم می‌کنم، به روز، به آن امید که روشنگر راهمان باشد. و از این لحظه، همکاری‌ام با روز آغاز می‌شود، به آن امید که شعرهای روشن شما، با تمام وجود، به روز تبدیل‌مان کند:

تمام وجودم روز است/ شب، تکّه‌هایم را جمع می‌کنم/ و در آب می‌شکنم

برای این هفته، روز به شما دو سروده‌ی علیرضا بهنام را هدیه می‌کند، بهنامِ شاعر، مترجم، منتقد و البته روزنامه‌نگار. او تا کنون دبیری بخش ادب و هنر چندین روزنامه‌ی اصلاح‌طلب و دبیری تحریریه‌ی نشریات سینمایی متعددی را بر عهده داشته و هم‌اکنون نیز با روزنامه‌ی روزان، به عنوان دبیر بخش فرهنگ و هنر همکاری می‌کند. از علیرضا بهنام تا به امروز، چهار مجموعه شعر و کتاب‌های متعددی در حوزه‌ی ترجمه‌ی شعر و نمایشنامه در ایران به چاپ رسیده است. او در سال 2001 از سوی کتابخانه‌ی جهانی شعر به عنوان یکی از 20 شاعر برتر سال شناخته شد و همچنین در نهمین جشنواره‌ی مطبوعات، جایزه‌ی دوم بهترین نقد مطبوعاتی را از آن خود کرد. بهنام تا کنون داوری چندین جایزه‌ی شعر خصوصی را نیز بر عهده داشته است.

 

 

2 شعر از علیرضا بهنام

 

 

حکم تیر

 

تمام این روزها بگذرند از من

ببرند مرا به خیابانی بلند

از زیر قارچ اتمی با آن مناره اش که می درد آسمان را

تا میدان مجسمه ای بی سر

بیاشوبم بلند  خدایا بلند

 

جشم های تو همراه من است

همراه من است زیبایی جهان

 

لکنت گرفته ام از این همه زیبایی

لکنت گرفته ام از این همه رعنایی

لکنت گرفته ام

 

حکم تیر از روی مناره که می آید

چشم های تو همراه من است

حکم تیر از روی بام که می آید

چشم های تو همراه من است

 

بلند می شود صدایم    اوج می گیرد     با چشم های تو این وسط

جاری روی زمین و موج موج چشم های تو می آید تا امتداد این بلند

 

الله اکبر

حکم تیر می آید

 

این جهان قرار بود گل بشود جایی که انقلاب و آزادی به هم می رسند

این جهان قرار است گل بشود در امتداد زیبایی خجسته ی آن دوچشم

وچشم های دیگر که از روزگار زیبایی ازلی آزاد خرامیده اند

 

دوزخ به جا مانده از آن همه زیبایی

و می بینم

با پهلویی شکسته یک گل

با صورتی شکسته یک گل

با ابرویی شکسته یک گل

توقان رنگ از ترعه های بلند خیابان ها می گذرد   الله اکبر

 

هان بنگرید

این چله هم می گذرد با پرچم عزا

و باریکه ای از نور

هنوز می تابد بر این بلند

اینجا خیابان من است

خیابان من است اینجا

 

و زیبایی جهان

همراه من است

 

 

 

 

رفتار ازدحام

 

رنگ هایت را قورت بده

روی برج زشت و بلند

فرو رفته در هوای گرد گرفته ی تهران

بشقاب ها را

میزان کن روی ازدحام

 

از نگاه برج

رفتار ازدحام

معقول تر می رود در این خیابان

و خرید عید به هر حال کار بدی نیست

 

زیر این عمود

پوشانده اند دو راس مثلث را

و راس چهارم

رفتار آزادتری دارد

 

رها کن چشم های دخترکی را که دیگر نیست

بشقاب ها ورد گرفته اند

هیچ مثلثی نیست

هیچ برجی نیست

هیچ چشمی از کاسه در نمی آید

هیچ ازدحامی نیست

هیچ رنگی بر دست نمی رود

هیچ صدایی نیست

تنها دود گرفته است کمی خیابان را

از بالای برج