تعامل جهانی- محلی فمینیسم در جنبش زنان ایران ‏

نویسنده

nayere_tohidi.jpg

به دنبال افزایش فشارها در دولت نهم بر جامعه مدنی ایران و تشدید کنترل و خشونت‎ ‎علیه سازمان ها و نهادهای مدنی ‏به ویژه سازمان های غیر دولتی زنان‏‎ (NGO)‎، (که در‎ ‎اشکال مختلفی همچون پلمب کردن دفاتر این انجمن ها، ممنوع ‏الخروج کردن فعالان جنبش‎ ‎زنان و کمپین یک میلیون امضاء‎1‎‏ بازداشت و نظایر آن، خود را نشان داده)، یکی از بهانه‏‎ ‎های اصلی عبارت بوده است از داشتن روابط فراملی و بین المللی، دریافت کمک های‎ ‎مالی‎ 2‎‏ و اتهاماتی از این دست. ‏این تبلیغات و فشارها تا آن جا‎ ‎پیش رفته است که نام چند تن از زنان فعال ایرانی مقیم خارج از کشور را نیز به عنوان‎ ‎یاری رسانان مالی و معنوی به کمپین یک میلیون امضاء مورد تهدید، تهمت و سرزنش قرار‎ ‎داده بودند. گویی کمک ‏رسانی زنان فمنیست و حق طلب مقیم خارج به خواهران حق طلب خود‎ ‎در داخل، در راه پیش برد تلاش های موجه و ‏مسالمت آمیز، کاری غلط و مستوجب تنبیه‎ ‎است‎!‎

اما به راستی مگر داشتن ارتباط بین المللی و پیوندهای فراملی از جمله‏‎ ‎دریافت بورس از مؤسسات بین المللی جزیی از ‏حقوق و کارکرد طبیعی سازمان های غیر‎ ‎دولتی نیست. مگر امروز در عصر جهانی شدن فزاینده، سازمان های غیر ‏دولتی از جمله‏‎ ‎سازمانهای زنان در تمامی جوامع پویا، از طریق ارتباط های فراملی و بین المللی به‏‎ ‎منابع خبری، ‏نظری، و مالی و در نتیجه برد تبلیغی و کار آیی کار کردهای خود نمی‎ ‎افزایند. آیا فقط در حکومت هایی که از سوء ظن ‏و پارانویای ناشی از احساس ناامنی رنج‏‎ ‎می برند نیست که چنین ارتباط های بین المللی جرم و “اقدام علیه امنیت ملی” ‏محسوب می‎ ‎شود؟ و یا نه در ایران کنونی شرایط خاصی وجود دارد که فمینیست ها را متقاعد کند که‎ ‎کمک گرفتن و ‏یاری جستن از بنیاد های بین المللی را کاری نادرست، ضد ملی و یا غیر‎ ‎اخلاقی تلقی کنند؟‏

اصولاً کوشندگان در راه حقوق زنان و فعالین جنبش زنان بر مبنای چه‏‎ ‎اصول و موازین سیاسی، ملی، اخلاقی و ‏فمینیستی باید روابط بین المللی و فراملی خود‎ ‎را تنظیم کنند؟ زنان فعال مهاجر ایرانی و فمینیست های دیاسپورای ایران ‏در این زمینه‎ ‎چه نقشی را باید ایفا کنند؟ پاسخ عملی به این سوال های مشخص مرتبط است به مسأله‏‎ ‎بزرگ تری مربوط ‏به بعد فراملی جنبش های زنان و درک ار فمینیسم جهانی در دوران‏‎ ‎کنونی، که لاجرم مباحث نظری گسترده و سیاست ‏شناسی خاص خود را می طلبد‏‎.‎

‎ ‎اهمیت فزاینده پیوندهای فراملی در جنبش‏‎ ‎زنان‎ ‎

اولین بار به دنبال شرکت در کنفرانس جهانی زنان در نایروبی (کنیا) در‎ ‎ژوئیه 1985 میلادی بود (شهریور 1364 ‏خورشیدی) که توجه من به اهمیت جهانی شدن جنبش‏‎ ‎زنان و نقش فزایندۀ ارتباط های بین المللی و پیوندهای فراملی و ‏فرامرزی میان‎ ‎فمینیست های کشورهای مختلف و بنیادهای حامی فمینیست ها جلب گردید. این کنفرانس در‎ ‎واقع سومین ‏گردهمآیی جهانی هزاران زن از کشورهای مختلف دنیا بود که از طرف سازمان‎ ‎ملل‎ (UN) ‎حمایت و سازماندهی شده ‏بود. در این کنفرانس تعداد بسیار بیشتری از دو‏‎ ‎کنفرانس ماقبل آن (مکزیکو سیتی و کپنهاک) زنان رنگی و غیر ‏اروپایی و غیر آمریکای‎ ‎شمالی شرکت کرده بودند و شاید همین کنفرانس یکی از نقاط عطف مهمی در دگرگونی شکل‏‎ ‎بندی، ترکیب نژادی، ملی و طبقاتی جنبش جهانی زنان و نیز ذهنیت، نگرش ها و گرایش های‎ ‎سیاسی غالب بر آن بود‏‎.‎

رو در رو شدن زنان از نژاد ها، اقوام و ملیت ها و فرهنگ های مختلف از‏‎ “‎جهان سوم” و “جهان دوم” و “جهان ‏اول”، رنگارنگی و تفاوت، از پوشش ها و آرایش ها‎ ‎گرفته تا طرز رفتار و تلقی از زن بودن و فمنیسم، روش کار و ‏مبارزه، مسایل زنان و‎ ‎نگرانی ها و اولویت ها، برای بسیاری از شرکت کنندگان تلنگرهایی بودند تا در‏‎ ‎برداشتها، ‏تعاریف و روش کار خود بازنگری کنند. از سوی دیگر مشاهده تشابهات و نقاط‎ ‎اشتراک در دردها و مشکلات و موانع ‏باعث شد که بیش از پیش و علی رغم تفاوت ها احساس‏‎ ‎همبستگی بین المللی و تصور از وجود یک جنبش جهانی زنان ‏و لذا ضروت ایجاد و گسترش‎ ‎پیوندهای فراملی تقویت گردد‎.‎

حتی شرکت کنندگان به نمایندگی از جمهوری اسلامی ایران نیز نتوانستند‎ ‎از اثرات حسی و چالش های نظری حاصل از ‏واقعیات متکثر در سبک زندگی، دیدگاه ها و‎ ‎پوشش های مختلف زنان دنیا اجتناب ورزند. حداقل برخی از آنان متوجه ‏شدند آن الگوی زن‏‎ ‎اسلامی پیچیده در چادر سیاه که فریاد میزد “جنگ، جنگ تا پیروزی” نه تنها با‎ ‎کنفرانسی که یکی ‏ار مبانی سه گانه اش صلح بود (و دو دیگری برابری و توسعه) ضدیت‎ ‎داشت، بلکه تحمیل یک الگوی واحد از زن ‏بودن یا یک هویت تک صدایی، تلاشی عبث‏‎ ‎است‎. 3‎

ده سال بعد، کنفرانس جهانی زنان در پکن (1995 میلادی برابر با 1374‏‎ ‎خورشیدی) که بزرگترین گردهمایی جهانی ‏تاریخ برای طرح مسایل زنان بود، بیش از همیشه‎ ‎جهانی شدن فمینیسم و تحول در آگاهی ها و مطالبات زنان و در نتیجه ‏ضرورت پایان بخشی‎ ‎به ستم کشی زنان و سلطه جویی جنسیتی را به نمایش گذاشت. این بار نیز من شانس آنرا‎ ‎داشتم تا ‏از نزدیک تحولاتی که طی این ده سال فاصله بین کنفرانس نایروبی و پکن به‏‎ ‎وجود آمده بود را از نزدیک مشاهده نمایم ‏و هم از چرایی و چگونگی مشکلات زنان و هم‏‎ ‎از چگونگی تحولات و تغییرات مادی و ذهنی در سیر گرایش های ‏فمینیستی بسیار‎ ‎بیاموزم‎.‎

از جمله اینکه دیدم چگونه فرآیندهای فراملی و جهانی هم در صف بندی‎ ‎های نظری و هم در عملکرد سازمان های زنان ‏کشورهای مختلف دگرگونی های بسیاری بوجود‏‎ ‎آورده بود. اگر در کنفرانس نایروبی هنوز زنان فمینیست نیز مانند سایر ‏مبارزین به‎ ‎صفوف ایدئولوژیک، از جمله سمت گیری به طرف “بلوک شرق” و “بلوک غرب” تقسیم شده بودند‎ ‎و هنوز ‏بسیاری از تنش ها مربوط به صف بندی های نظری و سیاسی بین المللی بود که از‏‎ ‎دید برخی ارتباط مستقیم با مسایل ‏جنسیتی نداشت، در کنفرانس پکن اما تکیه اصلی برسر‏‎ ‎مسایل عملی زنان، پیدا کردن راه حل های عملی و کار ساز، و ‏رسیدن به توافق بر سر یک‎ ‎برنامه عمل مشترک بود تا بیان نامه های سیاسی و نظری مشترک. در این کنفرانس دیگر‎ ‎‎”‎بلوک شرق”، “جهان دوم” و مفاهیمی امثال آن به تاریخ پیوسته بودند. با فروپاشی‎ ‎شوروی و تحول در اقمار وابسته به ‏آن، سیستم جهانی عملاً به مراکز قدرت متفاوت و‏‎ ‎متعددی تقسیم شده بود. اگر چه جای “جهان اول و دوم و سوم” گاه ‏صحبت از “جهان شمال‎ ” ‎و “جهان جنوب” می شد، اما آثار فزاینده جهانی شدن و پیچیدگی های جدید در نظام‎ ‎جهانی، ‏این نوع تقسیم بندی ها را ساده انگارانه جلوه می داد. تضعیف دولت های ملی،‎ ‎کمرنگ شدن مرز های ملی و ‏جغرافیایی، قدرت گیری بیشتر کارتل ها، شرکت های فراملی،‎ ‎فراملیتی یا چندملیتی، آثار زیانبار سیاست های نئولیبرالی ‏‏”تعدیل ساختاری” و خصوصی‎ ‎سازی به ویژه برای زنان، رشد و افزایش مهاجرت های بین المللی، کمرنگ یا حتی بی ‏رنگ‎ ‎شدن کمونیسم و ایدئولوژی ها و مبارزات طبقاتی و در عوض پررنگ شدن جنبش های قومی،‎ ‎مذهبی و هویت ‏طلبانه، به ویژه جنبش های بنیادگرای مذهبی، از یکسو، و از سوی دیگر‎ ‎رشد جنبش های دموکراسی خواهی، جنبش ‏های مدنی و حق خواهانه، به ویژه جنبش زنان، و‎ ‎تقویت پراگماتیسم و عمل گرایی و …. همگی باعث شده بودند که ‏کلان روایت ها، تئوری‎ ‎ها و مبانی ایدئولوژیک مجرد و انتزاعی اهمیت خود را از دست بدهند و در عوض فعالین‎ ‎مسایل زنان کار خود را به طور عمده بر مبنای میثاق ها و کنوانسیون های جهانی و‏‎ ‎برنامه های عملی مبتنی بر حقوق ‏بشر، حقوق زنان (مانندCEDAW)‎، حقوق کودکان، حقوق‎ ‎کارگران، ضرورت های مربوط به حفظ محیط زیست و ‏امثال آن به پش ببرند. بیهوده نیست که‎ ‎کنفرانس جهانی زنان در پکن که با حضور بیش از چهل هزار زن و یک هزار ‏مرد از کشور‎ ‎های مختلف جهان تشکیل شده بود، کار خود را پس از ماه ها جدل و کشمکش در جلسات کوچک‎ ‎تر ‏منطقه ای بین نمایندگان کشورها و گرایش های مختلف با تصویب یک پلاتفرم عمل‎ (Beijing Platform for ‎Action) ‎پایان داد‎. 4‎

‎ ‎چند ملاحظه نظری‎ ‎

از زمان کنفرانس پکن تاکنون روند جهانی شدن و عوارض ناشی از آن سرعت‏‎ ‎بیشتری یافته است. گسترش تکنولوژی ‏جدید ارتباطات، تلفن همراه و متحرک، فکس، رادیو و‎ ‎تلویزیون های ماهواره ای، و به ویژه اینترنت، بیش از همیشه ‏ایده ها و جنبش ها ی ملی‎ ‎و محلی را شناور و سیال و در نتیجه فراملی و جهانی کرده است. جهانی شدن فمینیسم و‎ ‎اهمیت پیدا کردن فضاهای فراملی و فرامرزی و فراجغرافیایی (اعم از فضاهای فیزیکی‎ ‎واقعی یا فضاهای مجازی ‏سیبرنتیک)، بازنگری در مفاهیمی چون “فمینیسم بومی”، “خواهریت‎ ‎جهانی”، “فمینیسم امپریالیستی یا اورینتالیستی”، ‏‏”موج های فمینیستی”، “استراتژی های‎ ‎فمینیستی” را ضروری ساخته است‏‎.‎

در دیدگاه ها و گفتمان های غالب دهه های 50 و 60 خورشیدی (70-80‏‎ ‎میلادی) در ایران، حق طلبی های زنان و ‏گرایش های فمینیستی در میان آنان از عوارض‎ ‎غرب زدگی تلقی میشد و اکثر نیروهای سیاسی اعم از ملی گرایان ‏سکولار، سلطنت طلبان،‎ ‎ملی- مذهبی ها، اسلام گرایان بنیادگرا، مذهبی های سنتی، و حتی بسیاری از چپ های‎ ‎سکولار مارکسیست، فمینیسم و زنان فمینیست ایرانی آن را پدیده ای وارداتی، تقلیدی از‏‎ ‎غرب و عارضه ای از تهاجم ‏امپریالیستی می دانستند. اگرچه امروز این نگرش تا حد زیادی‎ ‎تعدیل و تصحیح شده است، اما هنوز بسیاری افراد، به ‏ویژه در محافل حاکم، فمینیسم را‎ ‎پدیده ای غربی، غیر ایرانی، ضد اسلامی و وارداتی می دانند و فعالیت ها و گروهای‎ ‎فمینیستی را وابسته به خارج (غرب) تلقی کرده و با این بهانه راحت تر به تخطئه و‎ ‎سرکوب آنان می پردازند‏‎.‎

در نتیجه در میان بسیاری از فعالین حقوق زنان و فمنیست های ایرانی،‎ ‎تلاش های تدافعی (آگاهانه و یا ناآگاهانه) ‏صورت می گیرد تا ثابت کنند فمینیسم‎ ‎ایران”بومی” و “محلی” است، نه وارداتی، از اصالت ملی برخوردار است و در ‏تاریخ ایران‎ ‎ریشه و پایه دیرنیه دارد. اما واقعیات تاریخی و جامعه شناختی سیر فمینیسم در ایران‎ ‎و سایر نقاط جهان ‏نشان می دهد که از یک طرف اتهام زنی و برچسب غربی بودن به فمینیسم‎ ‎از جانب مخالفان گوناگون آن یا بهانه و ‏پوششی بوده است برای حفظ مناسبات مردسالاری‎ ‎و منکوب کردن حق خواهی زنان، یا ناشی بوده است از نادانی وبد ‏فهمی نظری و تاریخی‎ ‎نسبت به فمینیسم بطور خاص و حقوق بشر به طور عام‎.‎

از طرف دیگر واکنش دفاعی فمینیست های ایرانی برای ثبوت “اصالت ملی و‏‎ ‎بومی” جنبش زنان نیز اگر چه قابل درک ‏و حتی تحسین است، اما در کنار آن لازم است‎ ‎نشان داده شود که در شرایط جهانی شدن فزاینده کنونی، دیگر مرزهای ‏بومی و غیر بومی،‎ ‎ملی یا فراملی و جهانی، داخلی و خارجی، اصیل و غیر اصیل گاه حالتی مصنوعی و غیر‎ ‎ضروری ‏‏(و اگر نه غیر ممکن) پیدا می کند. در پاسخ به اسلام گرایان ضد فمنیست که با‎ ‎پوشش بومی گرایی و یا برچسب ‏وارداتی بودن به جنگ فمینیسم می روند باید گفت آیا خود‎ ‎اسلام در ایران بومی است یا وارداتی؟ آیا اسلام پدیده ای ملی ‏است یا فراملی و‏‎ ‎جهانی؟ اگراسلام گرایان ایران فمینیسم را “غرب زدگی” می دانند، عده ای از‏‎ ‎ناسیونالیست های ‏ایرانی نیز اسلام گرایی را “عرب زدگی” می دانند که البته هر دوی‎ ‎این احکام ساده انگارانه و غیرعلمی است‏‎.‎

واقعیت این است که فمینیسم هم مانند بسیاری از نهضت های فکری و‏‎ ‎اجتماعی جلوه ها و خاستگاه های ایرانی و بومی ‏هم داشته است. همچنانکه سوسیالیسم،‎ ‎اسلام گرایی، لیبرالیسم، و …حرکت ایده ها و روندهای اجتماعی، سیاسی و ‏فرهنگی یک‎ ‎سویه نیست، بلکه از دو سو (محلی به جهانی و جهانی به محلی) صورت می گیرد. روندهای‎ ‎اجتماعی و ‏فکری و سبک های زندگی، با سیالی و شناوری بی سابقه ای از عرصه ها و‏‎ ‎فضاهای جهانی وارد مرزهای محلی شده ‏به سرعت رنگ و بوی محلی می یابند و در مقابل‎ ‎بسیاری از پدیده های محلی و بومی نیز به سرعت می توانند به فراتر ‏از مرزها رسوخ‎ ‎کرده، گسترشی فراملی، منطقه ای و حتی جهانی پیدا کنند‎.‎

به عبارت دیگر، امروز در ایران و یا هر جامعه زنده و پویای دیگری نمی‎ ‎توان به تحلیل و ارزیابی ازجنبش زنان و ‏فمینیسم پرداخت بدون آنکه به میانبرش‎ (intersection) ‎یا تعامل یعنی کنش و واکنش‏‎ (interplay) ‎بین عوامل بومی ‏‏(محلی/ملی‎) ‎با عوامل فراملی (منطقه ای و بین المللی یا جهانی‎) (glocal) ‎آن واقف باشیم. درک‎ ‎واقعیت جهانی شدن ‏فزاینده، بعد فراملی جنبش های مدنی، از جمله جنبش زنان، به ویژه‎ ‎از این رو اهمیت دارد که این تعامل هم نتایج و جنبه ‏های مثبت، تسهیل کننده، و‎ ‎سازنده دارد و هم نتایج مخرب و ناخواسته و زیان آور. لذا سیاست شناسی و روش شناسی‎ ‎خاص خود را می طلبد‏‎.‎

یکی از جنبه های این سیاست شناسی که از ابتدای بین المللی شدن‏‎ ‎فمینیسم مطرح بوده است “فمینیسم امپریالیستی” یا ‏‏”فمینیسم اورینتالیستی” است‎. ‎فمینیسم به مثابه یکی از فرآورده های مدرنیسم و درعین حال یکی از اولین منتقدین‎ ‎ویژگی های مرد - محور مدرنیته، ابتدا در غرب (یعنی خاستگاه اولیه مدرنیته) رشد و‎ ‎نمو گسترده پیدا کرد. از اواخر ‏قرن 19عده ای از فمینیست های سفید پوست طبقات متوسط‎ ‎و مرفه غربی همراه با دیپلمات های مرد، عاملین پروژه ‏های استعماری، نواستعماری،‎ ‎مدرن سازی، میسیونرهای مسیحی، پژوهشگران انسان شناسی، سوداگران و صنعت ‏گران و گاه‎ ‎نیز بر خلاف جریان و در مقابله با پروژه های استعماری به جوامع شرقی سفر کردند و‏‎ ‎بسیاری از آنان در ‏نوشته ها، عکس ها، سفرنامه ها و گزارش های مطبوعاتی خود از این‎ ‎کشور های “عقب مانده” و به خصوص از زنان ‏‏”ستمدیده، در اندرون مانده، ناآگاه و‎ ‎قربانی و ناتوان” این جوامع به ایجاد و ترویج چهره سازیهای اورینتالیستی، خواسته ‏یا‎ ‎ناخواسته کمک رساندند. این فرایند به تفصیل در ادبیات فمینیستی پسااستعماری‎ (post-colonial) ‎مورد نقد و تحلیل ‏قرار گرفته است.‏‎5‎

البته باید متذکر شوم که نقدها و نگرش های پست کلونیال بسا اوقات به‎ ‎مسیر افراطی و ناسودمند پست مدرنیستی و ‏نسبی گرایانه افتاده اند و از زوایه ضدیت‎ ‎کور با “غرب”، و امپریالیستی یا اورینتالیستی پنداشتن هر نوع نگرش انتقاد ‏آمیز از‎ ‎طرف غربی ها به موضع تدافعی و توجیه گرایانه از هر آنچه “شرقی” (خودی) است کشانده‎ ‎شدند. آنچه مورد ‏تأکید من در این نوشته است، عبارت از این است که در دنیای جهانی‎ ‎شده امروز دیگر دسته بندی هایی چون غربی و ‏شرقی، ملی و غیرملی، بومی و غیربومی به‏‎ ‎تدریج به مفاهیمی غیرواقع بینانه و چه بسا تصنعی تبدیل می گردند. امروز ‏روند جهانی‎ ‎شدن حتی هویت های ملی، فرهنگی، مذهبی، و قومی را هم فاقد مرزهای جغرافیایی می‎ ‎کند‎.‎

نگاه برتری جویانه و حداقل از بالای بسیاری از فمینیست های اروپا‏‎- ‎محور به زنان شرقی نمودهای خود را در سازمان ‏های بین المللی زنان نیز نشان می داد‏‎. ‎بسیاری از سازمان های بین المللی قرن بیستم، نظیر‎ International Alliance ‎of Women; International Council of Women; International League for Peace and Freedom ‎اغلب‎ ‎از زنان اروپایی یا آمریکایی تشکیل شده و توسط آنان نیز رهبری می شده است. این‎ ‎سازمان ها مبتنی بوده اند بر ‏ایده “خواهریت جهانی‎” (global sisterhood) ‎که علی رغم‏‎ ‎نیت خیر خواهانه پشت آن، درعمل استوار بود بر ‏مناسبات نابرابر و سلسه مراتب قدرت‎. ‎قدرتی که خود انعکاسی بود از مناسبات نابرابر اقتصادی و سیاسی بین غرب و ‏شرق‎. ‎درنتیجه، خواهران غربی، حکم خواهران برتر و بزرگ تر و توانمندتری را داشتند که قرار‏‎ ‎است به خواهران ‏کوچک تر، ضعیف تر و نا آگاه خود راه رهایی را نشان دهند‏‎.‎

مدت ها طول کشید تا نقد های درونی فمینیسم، برداشت های اروپا- محور،‏‎ ‎نژاد پرستانه، و ایدئولوژیک محدود از ‏فمینیسم را تغییر دهد. غیر واقعی و رومانتیک‎ ‎بودن “خواهریت جهانی” با نشان دادن تفاوت های نژادی، ملی و ‏فرهنگی، سیاسی و اقتصادی‎ ‎به نمایش گذاشته شد و بسیاری از فمینیست ها به تدریج درک میان- فرهنگی‎ (cross-‎cultural)‎، از فمینیسم را جانشین فمینیسم اروپا - محور کردند. برداشت یک‎ ‎جانبه از جنسیت گرایی و فمینیسمی که ‏صرفاً مبتنی بر ستم جنسی و تفاوت هایی جنسیتی‎ ‎است، جای خود را به درک های عمیق تر و همه جانبه تر از تلاقی ‏ابعاد مختلف قدرت‎ (‎نژاد، جنس، طبقه، جنسیت، قومیت، ملیت و …) داد. درک از تلاقی‎ (intersection) ‎عوامل چند ‏گانه قدرت در مناسبات بین انسان ها و در شکل دادن به موقعیت اجتماعی‎ ‎افراد به جای تکیه بر یک عامل، به الگویی ‏متفاوت از معرفت شناسی فمینیستی منجر شد‏‎ ‎که خود تسهیل کننده روابط دمکراتیک تر و تساوی جویانه تر در مناسبات ‏فراملی و بین‎ ‎المللی فمینیست ها بوده است. یعنی به جای تکیه بر هر یک از تفاوت های طبقاتی، یا‎ ‎تفاوت های قومی- ‏ملی یا تفاوت ها در جنسیت یا گرایش های جنسی به تنهایی، آنچه‎ ‎مناسبات قدرت را تعیین می کند تلاقی و میان برشی‎ ‎‎(intersection) ‎همه این عوامل‎ ‎است‎.‎

از دید بسیاری از فمینیست های رنگی اروپا و آمریکا و نیز بسیاری‎ ‎فمینیست های “جهان سوم”، این درهم تنیده شدن ‏ابعاد مختلف قدرت‎ (intersectionality) ‎است که یک سیستم به هم قفل شده‎ (interlocking system) ‎سلطه را به ‏وجود می آورد‏‎. ‎بطوری که هیج یک از این ابعاد قدرت به تنهایی و جدا از هم قابل درک نبوده و توان‏‎ ‎عمل ندارند. برای ‏مثال در آمریکا از تلاقی حد اقل سه عامل اصلی توزیع قدرت یعنی‎ ‎جنسیت، نژاد و طبقه است که زهدان سلطه‎ ‎‎(matrix of domination) ‎به وجود می آید.‏‎6‎

با این درک نوین و همه جانبه از فمینیسم دیگربه سختی می توان‏‎ ‎از”خواهریت جهانی” سخن گفت. بلکه می توان نتیجه ‏گرفت که فمینیسم و خواهریت در واقع‎ ‎نه جهانی است و نه بومی، بلکه همبستگی فمینیستی را باید درهر مقطع و محیط ‏و زمینه‎ ‎خاصی‎ (context) ‎از طریق مذاکره، گفتگو، دیالوگ و توافق به دست آورد. به عبارت دیگر‎ ‎فمینیسم و ‏خواهریت هم جهانی است و هم بومی و محلی، چرا که از تقابل و کنش و واکنش‎ ‎مداوم بین عوامل بومی /محلی /ملی با ‏عوامل فراملی/ بین المللی/ جهانی است که شکل می‎ ‎گیرد‎.‎

قبل از اینکه کاربرد این ملاحظات کلی در مورد مشخص ایران را بررسی‎ ‎کنیم، به چند جنبه تئوریک و عملی دیگر نیز ‏می پردازم که در شرایط جهانی شده امروز‏‎ ‎مورد توافق بسیاری از کارشناسان فمینیسم قرار گرفته است. شاید مرور آن ‏برای برخی‎ ‎فعالین ایرانی نیز سودمند واقع شود‎.‎

‎ ‎اهرم ها و استراتژی های مورد استفاده فمنیست‎ ‎ها‎ ‎

فمنیست های دنیا محمل ها و اهرم های مختلفی را برای چالش نظام‏‎ ‎مردسالاری و ایجاد تحول به سوی تساوی جویی ‏مورد استفاده قرار داده اند که جنبش زنان‎ ‎البته یکی از اصلی ترین این اهرم ها است.‏‎7 ‎در شرایط جهانی شده امروز سه ‏دسته استراتژی یا ساز و‎ ‎کار اصلی برای تحول آفرینی فمینیستی فراهم شده است که به سراسر سیستم جهانی منتقل‏‎ ‎شده ‏است‎:‎

‏1- ماشین یا دستگاه سیاست گزاری زنان‏‎ (women’s policy machinery) ‎در درون نهادهای دولتی و رسمی که ‏امروزه در اغلب‎ ‎کشورهای جهان ایجاد شده است. این اهرم در واقع پس از اولین کنفرانس جهانی زنان در‏‎ ‎مکزیکو ‏سیتی در 1975 که از طرف سازمان ملل بر گزار شد، به وجود آمد و گسترش یافت‎. ‎این ماشین سیاسی در سطح محلی، ‏ملی یا منطقه ای سازماندهی شده و زنان را به مثابه یک‎ ‎نیروی سیاسی مهم مورد هدف قرار می دهد. برای مثال ‏وزارت امور زنان، دفتر مشاوره‎ ‎ریاست جمهوری در امور زنان، مراکز ارتقا مشارکت زنان، آژانس های کمک به ‏ارتقای‎ ‎موقعیت زنان و گنجاندن عدالت جنسیتی در محتوای برنامه های توسعه، وغیره از مصادیق و‎ ‎نمونه های اهرم ‏های رسمی و دولتی است که جهانی شدن فمینیسم، به ویژه نفوذ و نقش‎ ‎فمینیست ها در سازمان ملل باعث ایجاد آنها شده ‏است‎.‎

این نو آوری های ساختاری در درون سیستم های دولتی و در میان نخبگان‎ ‎حاکم اگر چه توانسته نتایج مثبتی برای زنان ‏در بسیاری از کشور ها به وجود آورد، اما‏‎ ‎محدودیت های قابل پیش بینی خود را دارد. چرا که این نوع اهرم ها یا ‏ابزارها تنها‎ ‎وقتی عملاً و به طور واقعی در خدمت زنان قرار گرفته اند که نخبه های دولتی کنترل‏‎ ‎کننده های آنها از ‏یکسو (از بالا) و فشار مبارزات زنان در سطح جامعه مدنی (از‎ ‎پائین) توانسته باشند به طور جدی این ابزارها یا اهرام ‏ها را در خدمت زنان به کار‎ ‎اندازند و الا وجود این اهرم ها، با توجه به اینکه دولت های کنونی معمولاً مردسالار‏‎ ‎هستند، ناهمساز یا پارادوکسیکال است و قاعدتاً چاقو دسته خود را نمی برد. تجربه‎ ‎کشورهای مختلف نشان داده است که ‏معمولا با حضور اهرم دیگر، یعنی فشار از پائین از‎ ‎طریق جنبش قوی زنان است که این دستگاه یا ماشین دولتی سیاست ‏گزاری زنان می تواند‏‎ ‎نقش مؤثری ایفا کند درغیر این صورت هرگز نمی توان تصور کرد که اهرم دستگاه دولتی می‎ ‎تواند جای جنبش زنان را بگیرد و یا خود به خود وظائف مورد نظر را اجرا کند‎.‎

‏2- شبکه های پشتیبانی حول یک‎ ‎موضوع‎(issue advocacy networks) ‎که خارج از نهاد های رسمی و دولتی ‏تشکیل‎ ‎می شوند تا تغییر روی موضوع های مشخصی را در سطح محلی، ملی و یا فراملی مورد هدف‏‎ ‎قرار دهند. ‏جهانی شدن باعث شده است که فمینیست ها بتوانند از اهرم چنین شبکه سازی‎ ‎هایی فراتر از مرز های ملی و جغرافیایی ‏استفاده کنند و روی موضوعات مشخصی چون خشونت‏‎ ‎خانگی، تغییر قوانین تبعیض گرای خانواه، قتل های ناموسی، ‏سنگسار، قاچاق زنان و‎ ‎فحشای اجباری، بیماری ایدز، جنگ و میلیتاریسم مبارزه کنند‎.‎

در گذشته این نوع شبکه ها محلی یا ملی بودند و یا گاه بین المللی‎. ‎اما جهانی شدن بسیاری از این شبکه ها را که حول ‏موضوعات فرامرزی (چون قاچاق زنان و‎ ‎بیماری ایدز) و یا حتی درون مرزی (چون قوانین تبعیض گرا) تشکیل شده ‏اند را به شبکه‎ ‎های فراملی فمینیستی‎ (transnational feminist networks) ‎تبدیل کرده است. تفاوت شبکه‎ ‎های بین ‏المللی با شبکه های فراملی در چند زمینه است. از جمله اینکه در سازمان های‎ ‎بین المللی زنان در گذشته، چندین ‏سازمان زنان ازکشورهای مختلف از طریق یک چتر‎ ‎همآهنگ کننده به هم وصل می شدند و معمولا سازمان ملی یا ‏محلی هر کشوری، نماینده ای‎ ‎از آن کشور را به این مرکز یا چتر همآهنگ کننده گسیل می کرد. این مرکز یا چتر‎ ‎هماهنگ کننده (چنانکه در صفحات پیش اشاره شد) معمولا ترکیبی بود عمدتا از زنان سفید‎ ‎پوست کشور های اروپایی و ‏آمریکای شمالی. در دنیای امروز اما، تکنولوژی جدید‎ ‎ارتباطات به ویژه اینترنت و نیز تحول در دیدگاه های اورپا ‏محور سابق باعث شده است‎ ‎که شبکه های فمینیستی بتوانند ساختاری سیال تر، دمکراتیک تر با ترکیبی متنوع تر،‏‎ ‎چند ‏ملیتی تر و چند صدایی تر و از سلسله مراتب کم رنگ تری بر خوردار باشند. بر خلاف‎ ‎سازمان های بین المللی سابق ‏که فمینیست ها را بر مبنای اشتراک یک ایدئولوژی و اصول‏‎ ‎و درک مشترک دور هم جمع می کرد مثل شورای بین ‏المللی زنان که در اوایل قرن بیستم‎ ‎تشکیل شد، شبکه های فراملی کنونی از اعضای سازمان های مختلف غیر دولتی یا ‏دولتی‎ ‎زنان یا افراد فمینیست با گرایش های گوناگون را حول یک موضوع یا هدف خاص دور هم جمع‎ ‎می کنند. در ‏نتیجه کانون توجه این نوع شبکه ها یک موضوع مشخص و وحدت عمل برای تلاش‏‎ ‎در تغییر آن موضوع خاص است. ‏برای مثال در کنفرانس زنان در پکن (1995)، در مقابل‎ ‎شبکه و اتحادی که از دست راستی ها و محافظه کاران مذهبی ‏مسیحی (کاتولیک) و مسلمان‎ ‎علیه قطعنامه ها و مصوبات تساوی جویانه سازمان ملل ایجاد شده بود؛ زنان از ملیت ها‎ ‎و ‏ان جی او های مختلف نیز یک شبکه و اتحاد عمل انعطاف پذیری علیه بنیاد گرایان و در‎ ‎راستای به تصویب رساندن آن ‏مصوبات بوجود آورند.‏‎8‎‏ البته مثل اهرم قبلی، این اهرم نیز با وجود نقاط قوت و‎ ‎کارکردهای مؤثرخود، محدودیت ها و ‏سیاست شناسی خاص خود را دارد؛ به ویژه در زمینه‎ ‎منابع مادی و تغذیه کننده این شبکه ها. بنابراین هم جنبه های ‏نظری و گفتمانی این‎ ‎شبکه ها و هم جنبه های مادی و مالی و ساختاری بنیاد ها و‎ NGO ‎های پشتیبان آنها مورد‎ ‎بحث و ‏نقدهای متعددی قرار گرفته است.‏‎9‎

‎3. ‎استراتژی های دانش آفرینی‎ (knowledge creation strategy) ‎اهرم سومی است که امروزه فمینیست ها برای ‏ایجاد یک دنیای رها از‏‎ ‎سلطه جویی جنسی و خشونت به کار می گیرند که عبارتند از فعالیت های آگاهی بخش، فرهنگ‏‎ ‎پردازی و فرهنگ آفرینی. برای مثال فمینیست ها در جهانی کردن و یا جهان گردانی و یا‎ ‎بومی کردن و نهادینه کردن ‏مفاهیم و مقولات تساوی جویانه و حق خواهانه نقش مؤثری‎ ‎بازی کرده و می کنند. گفتمان فمینیستی اگر چه هنوز بسیار ‏راه دارد تا به گفتمان‎ ‎مرکزی در بسیاری از جوامع تبدیل شود، ولی تعدادی از مفاهیم نوین و مهم فمینیستی مدت‏‎ ‎ها است ‏که از طریق جنبش های زنان و گفتمان فمینیستی وارد ادبیات رایج و فرهنگ و‎ ‎سیستم ارزش ها شده است که در گذشته ‏وجود نداشت؛ از جمله در فرهنگ و زبان رسمی ایران‎ ‎حتی در دوره کنونی، و به رغم سطه گفتمان بنیادگرایی، ‏مفاهیمی چون کودک آزاری، همسر‎ ‎آزاری، خشونت خانگی، تبعیض جنسیتی، عدالت جنسیتی، کار خانگی، ستم ‏مضاعف، آزار جنسی،‎ ‎ستم جنسی، مسأله زن یا مسأله زنان، زن ستیزی، پدر سالاری، مردسالاری، مرد - محوری،‎ ‎حقوق بشر، حقوق زنان، برابری حقوقی، حق انتخاب، اجرت المثل (مزد برای کار خانگی‎)‎،‎ ‎منع استفاده ابزاری از زن، ‏کالای جنسی، جنسیت گرایی، نگاه جنسیتی، فمینیسم، زن وری،‎ ‎و غیره نمونه هایی است از مقوله های که اغلب در دهه ‏های اخیر متداول گشته اند و می‎ ‎روند که به تدریج اثر خود را بر نگرشها و نقش های جنسیتی باقی گذارند. زبان سازی ‏و‎ ‎زبان بازی فمینیستی که خود روندی فراملی و جهانی بوده است همراه با شالوده شکنی از‏‎ ‎کلیشه ها و مقولات رایج در ‏گفتمان سنتی مردسالار انجام گرفته است‏‎.‎

این زبان سازی، فرهنگ پردازی، دانش آفرینی و آگاهی بخشی فمینیستی در‏‎ ‎سطوح مختلف جهان جریان داشته است. ‏ازحرکات مبارزاتی روزمره در خانه، مدارس، کارخانه‏‎ ‎ها و ادارات و … در سطح توده ای‎ (grassroots) ‎گرفته تا ‏مطالعات و آموزش های‎ ‎دانشگاهی، به ویژه دروس میان رشته ای‎ (interdisciplinary) ‎مطالعات زنان و جنسیت در‎ ‎سطح نظری و رسانه های عمومی، سینما، شعر و ادبیات و موسیقی و هنرهای زیبا همگی در‏‎ ‎راستای آگاهی بخشی، ‏تولید، توزیع و تبلیغ مقولات و ارزش ها، و درمجموع در خلق‎ ‎گفتمان فمینیستی سهیم بوده اند. جهانی شدن به ویژه به ‏کمک تکنولوژی جدید رایانه ای‎ ‎و رادیو تلویزیون های ماهواره ای، به ترویج این مفاهیم، ایده ها و نوآوری های‎ ‎فرهنگی فمینیستی سرعت و وسعت بی سابقه ای بخشیده است‎.‎

بنابراین، دانش زایی فمینیستی اهرم مهمی است که دو اهرم دیگر یعنی‎ ‎سیاست گزاری دولتی و شبکه سازی غیر دولتی ‏را با مجموعه جنبش زنان به هم پیوند می‎ ‎زند. ایده های فمینیستی حتی می توانند بدون حضور محسوس و مشخص ‏فمینیست ها رواج پیدا‎ ‎کنند. در بسیاری کشورها و فرهنگ ها، زنان هنوز از داشتن یا حداقل ابراز هویت‎ ‎فمینیستی ‏پرهیز می کنند. در حالیکه عملاً ممکن است درحال عمل کردن و پخش و ترویج‎ ‎فرهنگ فمینیستی کوشا باشند. هنوز ‏کلمه فمینیسم در اذهان اکثریت وسیع جوامع بار منفی‎ ‎دارد. لذا گاه شاهد هستیم که ارزش ها و مفاهیمی که فمینیسم آفریده ‏است در شبکه های‎ ‎مختلف اجتماعی و فرهنگی و هنری پخش شده است بدون آنکه شاهد جنبش فمینیستی چشم گیر و‎ ‎مستقیماً قابل رؤیت باشیم. به عبارت دیگر گاه انگار فمینیسم داریم اما بدون حضور‎ ‎فمینیست ها. جهانی شدن، فمینیسم را ‏نیز مثل بسیاری گفتمان های مدنی دیگر به پدیده‎ ‎ای ماوارای مرزهای جغرافیایی و زمان و مکان و حتی ماورای افراد ‏مشخص حقوقی، تبدیل‎ ‎کرده است‎.‎

‎ ‎سازمان ملل متحد، مادرخوانده کنونی جنبش جهانی‎ ‎زنان؟‎ ‎

یکی از پارادوکس ها یا روندهای طرفه گونه قرن بیستم این است که‎ ‎فمینیست ها توانستند بزرگ ترین شبکه فراملی و ‏چندملیتی دنیا، یعنی سازمان ملل متحد‏‎ ‎را در زمینه های مهمی در خدمت اهداف خود قرار دهند. سازمان ملل که در ‏واقع سازمان‎ ‎دول است اگر چه در اصل ماهیت و ترکیبی مردانه و مردسالارانه داشته است، اما تلاش‏‎ ‎چندین ساله ‏جنبش های زنان در کشورهای مختلف منجر به دگرگونی های مهمی در کارکردهای‎ ‎آن شده. ایجاد نهادهای تازه ای در ‏سازمان ملل متحد نظیر کمیسیون بررسی وضعیت زنان و‎ ‎بخش مربوط به ارتقا موقعیت زنان‎ ((DAW ‎آن که از سال ‏‏1945 و 1946 به وجود آمد، و‏‎ ‎بعدها آژانس های مختلف دیگر نظیر یونیسف با تکیه بر حقوق کودکان، و یونیفم‎ ‎‎(UNIFEM) ‎با تکیه بر منابع مالی برای زنان، ‏UNDP ‎با تکیه بر توسعه از جمله نقش زنان در‎ ‎توسعه، همگی نقش ‏مهمی را در قبولاندن دهه زنان، کنفرانس های منطقه ای و جهانی زنان،‏‎ ‎و تدوین و تصویب میثاق ها و کنوانسیون های ‏مهم بین المللی نظیر کنوانسیون جهانی رفع‏‎ ‎هر گونه ستم علیه زنان‎ CEDAW ‎بازی کرده اند. به طوری که امروز ‏هیچ یک از دول عضو‎ ‎سازمان ملل نمی تواند درجه ای از التزام به مصوبات و اهداف و ادبیات تساوی جویانه‎ ‎حاکم در ‏کنوانسیون های سازمان ملل را نپذیرد. علی رغم همه نقص ها و معایب و محدودیت‎ ‎هایی که سازمان ملل داشته و دارد، ‏زنان فمینیست و کارشناسان هوشمند و عملگرای امور‏‎ ‎زنان توانسته اند این سازمان را به ایفای نقش مثبت غیر منتظره ‏ای در خدمت جنبش‏‎ ‎جهانی زنان وا دارند تا آنجا که برخی ها سازمان ملل را “مادر خوانده” جنبش های رشد‏‎ ‎یابنده زنان ‏و تحولات مثبت در وضعیت آنان دانسته اند.‏‎10‎

اثرات سازمان ملل و آژانس های مختلف آن روی وضعیت زنان و روندهای‎ ‎فمینیستی در ایران را به جرأت می توان ‏مثبت و سازنده ارزیابی کرد. علاقمندان به این‎ ‎موضوع را به گزارش های تحقیقی مفصل خود در این زمینه ارجاع می ‏دهم که در آن به ویژه‎ ‎به نقش کنفرانس های منطقه ای و جهانی سازمان ملل در مورد زنان پرداخته و اثرات آنها‏‎ ‎را با ‏توجه به هر سه اهرم که در این مقاله مورد بحث قرار گرفته است، یعنی درسطح‏‎ ‎ماشین دولتی و نهاد های رسمی زنان، ‏در سطح نهادها و شبکه ها و انجمن های غیر دولتی،‎ ‎ونیز درسطح جنبش زنان و نیرو های مخالف فمینیستی مستقل ‏داخل و خارج کشور مورد‎ ‎ارزیابی قراد داده ام.‏‎11 ‎در نوشته حاضر اما فرصت پرداختن به این موارد نیست‎ ‎و این کار ‏را به ویژه در مورد نقش فراملی فمینیست های ایرانی خارج کشور، به نوشته‏‎ ‎دیگری موکول می کنم‏‎.‎

‎ ‎پانوشت‎ ‎

‏1-منصوره شجاعی، پروین اردلان، طلعت تقی نیا، و سوسن طهماسبی از جمله‏‎ ‎کسانی هستند که در یک ساله اخیر ‏ممنوع الخروج شده اند‎.‎

‏2-برای مثال “مرکز فرهنگی زنان” متهم به دریافت بورس‎ (grant) ‎از‎ ‎مؤسسه بین المللی‎ Hivos ‎شد و چندی بعد نیز ‏موسسه “راهی” که یک مرکز یاری رسانی و‏‎ ‎خدمات برای زنان خشونت دیده است و نیز انجمنی دیگر «مرکز ‏کارورزی سازمان های‎ ‎غیردولتی» را به بهانه چنین ارتباط ها و کمک های مالی تعطیل و در دفتر آن را در‎ ‎تهران ‏پلمپ کردند. این درحالی بود که مرکز فرهنگی زنان شاید بنا به پیش بینی چنین‎ ‎عواقبی یا بر مبنای اصولی دیگر، از ‏مدت ها پیش از دریافت بورس‎ Hivos ‎اعلام انصراف‎ ‎کرده بود‎.‎

برای اطلاعات بیشتر در مورد اتهام به مرکز فرهنگی زنان و پاسخ‏‎ ‎آنان، به نشریه اینترنتی زنستان و در مورد مرکز ‏‏«راهی» به سایت اینترنت میدان‎ ‎مراجعه کنید‎.‎

‏3- بنگرید به: “گزارش نماینده اعزامی کمیته دفاع از حقوق دمکراتیک‎ ‎زنان از سومین کنفرانس جهانی سازمان ملل یه ‏مناسبت دهه زنان، نایروبی- کنیا، ژوئیه‎ 1985.‎

‏4- برای نمونه بنگرید به گزارش ها و تحلیل های زیر از کنفرانس پکن از‎ ‎همین نویسنده در مجله زنان شماره 25، ‏شهریور 1374 و‏‎ :‎

Tohidi, Nayereh. “’Fundamentalist’ Backlash and Muslim Women in the Beijing Conference” ‎in the Canadian Women Studies, 16: 3, (Summer 1996)‎

Tohidi, Nayereh. “More Action, Less Division: the UN Fourth World Conference on Women ‎in Beijing” in the AMEWS Review (Association for Middle East Women’s Studies Review), ‎‎10: 3, Nov. 1995.‎

‏5- برای نمونه‏‎ Grawel ‎در باره هند، لیلا احمد در باره مصر، و نیما‎ ‎نغیبی در باره ایران‎:‎

Grewal, Inderpal. Home and Harem: Nation, Gender, Empire, and the Cultures of Travel. ‎Durham: Duke University Press, 1996.‎

Ahmed, Leila. Women and Gender in Islam: Historical Roots of a Modern Debate. New ‎Haven: Yale University Press, 1992.‎

Naghibi, Nima. Rethinking Global Sisterhood: Western Feminism and Iran. Minneapolis: ‎University of Minnesota Press, 2007.‎

‏6- برای تحلیل عمیق تر در این زمینه بنگرید به‎:‎

Collins, Patricia Hill. Black Feminist Theory. Boston: Unwin Hyman, 1990.‎

‏7- این بخش از مقاله با بهره گیری از نظرات مایرا مارکس فری استاد‏‎ ‎جامعه شناسی و مطالعات زنان دانشگاه ‏ویسکانسین نوشته شده است‎:‎

Ferree, Myra Marx. “Globalization and Feminism: Opportunities and Obstacles for Activism ‎in the Global Arena” in Global Feminism. New York University Press, 2006.‎

‏8- برای توضیح و تحلیل مفصل در زمینه اتحاد عمل فراملی میان محافظه‎ ‎کاران کاتولیک و مسلمان بر علیه فمینیسم، ‏ازجمله علیه مصوبات تساوی جویانه سازمان‎ ‎ملل به منبع زیر مراجعه کنید‎:‎

Bayes, Jane & Nayereh Tohidi (Eds.) Globalization, Religion, and Gender: the Politics of ‎Women’s Rights in Catholic and Muslim Contexts, co-editor and contributor with Jane Bayes ‎‎(New York: Palgrave, 2001).‎

‏9- سیاست شناسی و تضاد های موجود در کارکرد شبکه های فراملی و ان جی‎ ‎و او های محلی و ملی به بحث مفصل و ‏جداگانه ای نیازمند است. در مورد آثار دو گانه و‎ ‎گاه ضد و نقیض بنیاد های فرا ملی که به شبکه ها و ان جی او های ‏محلی، ملی و فراملی‎ ‎کمک های مالی و برنامه ای می رسانند به نتایج یک کار میدانی در جمهوری آذربایجان در‎ ‎منبع ‏زیر مراجعه کنید‎:‎

Tohidi, Nayereh. “Women, Civil Society, and NGOs in Post-Soviet Azerbaijan,” in the ‎International Journal of Not-for-Profit Law, Vol. 7, No. 1 (Nov. 2004):‎

www.icnl.org/journal/vol7iss1/ar_tohidi.htm

‏10- برای توضیج و تحلیل مفصل ار نقش سازمان ملل‎ ‎در مورد زنان و چرایی‎ “‎مادر خوانده” نامیدن آن به منبع زیر ‏مراجعه کنید‎:‎

Snyder, Margaret. “Unlikely Godmother: The UN and the Global Women’s Movement”. In ‎Global Feminism. Boston, 2006, Pp. 24-50,‎

‏11- برای گزارش مفصل تحقیقی در مورد اثرات فمینیسم جهانی و ارتباط‏‎ ‎های فراملی و بین المللی بر روی جنبش ‏زنان ایران، بنگرید به منابع زیر‎:‎

Tohidi, Nayereh. “The Global-Local Intersection of Feminism in Muslim Societies: The ‎Cases of Iran and Azerbaijan” in the Journal of Social Research (An International Quarterly of ‎the Social Sciences), 69:3 (Fall 2002): 851-887.‎

[](http://)

Tohidi, Nayereh. “The International Connections of the Women’s Movement in Iran: 1979-‎‎2000” in Iran and the Surrounding World: Interaction in Culture and Cultural Politics, edited ‎by Nikki Keddie and Rudi Matthee (Seattle: University of Washington Press, 2002), 205-231:‎

ترجمه فارسی کوتاه شده این مقاله در مجله گفتگو شماره 38، آذر‎ 1382‎، تهران به چاپ رسیده است

منبع:مدرسه فمینیستی