برخی از ما اصلاح طلبان مقیم خارجه این اتهام را داریم که بیشتر از اصلاح طلبان دولتی از اصلاحات دوم خردادی دفاع می کنیم. وقتی عباس عبدی از اصلاحات ابراز ناامیدی کرده، و یا احمد زیدآبادی دنبال راه سوم می گردد، ما هنوز ادامه همان اصلاحات را چشم داریم که دوم خرداد برآمدی از آغازش بود! این مسئله به شکل اتهام طرح می شود ولی راست است. من قبولش دارم و بر همین روالم.
برای ملتی که تجربه قرن ها استبداد را دارد، دوم خرداد تجربه مثبتی بود و اصلاح طلبی موفق ترین تجربه اش در مبارزات سیاسی. زیرا به مجموعه دلایل، اتفاقی که برای ملیون پس از سقوط حکومت مصدق افتاد، در مورد اصلاح طلبان تکرار نشد. یعنی به انزوای سیاسی و اجتماعی رانده نشدند و همواره کمی تا قسمتی در حافظه جامعه و در صحنه سیاسی حضور داشتند و شانس این را یافتند تا مبارزه ای را استمرار بدهند که بهایش متناسب با ظرفیت جنبش آزادیخواهی و برای بسیاری قابل پرداخت باشد و نه فقط برای قهرمانان!
جامعه خسته و دلمرده از فضای مختنق که میراث دارجنگ و خشونت هم بود، لختی آسودن گرفت. ادبیات و هنر نفس کشیدند و برترین حاصل این تجربه مثبت، اینکه آثار فرهنگی و اجتماعی اصلاح طلبی در آگاهی جمعی جامعه باقی مانده است.
استبدادی که نتیجه قیام بزرگی چون جنبش مشروطیت و انقلاب بهمن را بلعیده بود، از فردای دوی خرداد هر چه بر تلاشش افزود و حتا قربانی گرفت، تنها میدان مبارزه را وسیعتر کرد، از توان خود کاست و بر مطالبات جامعه افزود و خودی هایش نیز ناچار از تکرار مطالباتی شدند که روزگاری اتهامات اصلاح طلبان بود.
افزایش مطالبات اجتماعی و اصرار بر حقوق فردی که اولین شرط تشکیل جامعه مدنی ست، در سطوح مختلف جامعه و حکومت امکان طرح یافت. چه از طریق آنان که به چانه زنی روی آوردند و چه در پایداری آنانی که زندان و بازداشت و تعلیق و اخراج را دوام آورده و می آورند.
اما این مشکل نیز واقعی بود که با ورود اصلاح طلبان ِ بی حزب و برنامه، به قوه اجرائیه و سپس قانونگذاری در کشور، بی آنکه پایه های اجتماعی و مدنی برای تحقق منویات مردم تدارک شده باشد، خواسته ها و مطالبات همچنان بی برنامه سرعت گرفت و توقعات انقلابی برخی اصلاح طلبان نام من درآوردی “اصلاحات بنیادی” گرفت.
در جامعه ای که استبداد در درون هر خانوار یک نماینده فرهنگی دارد، ـ پدری، شوهری، برادری و یا حتا مادری ـ گویا قرار براین بوده است که با یک خیزش انتخاباتی و رفتن تا پای صندوق های رأی این معضل ریشه کن شود.از فردای دوم خرداد نه تنها رقبای محافظه کار اصلاح طلبان، بلکه انقلابیونی هم که اصلاحات را مجری اوامر انقلاب تصور کرده بودند، عدم تحقق خواسته های تاریخی ملت ایران توسط دولت تازه را فریاد کردند.
ناامیدی گروه های مردم حاصل ارزیابی غیرواقعی از توان جنبش اصلاحات بود. محاسبه نادقیقی که حتا خود اصلاح طلبان را در دولت و پارلمان متوهم کرده بود. به ویژه نمایندگان مجلس ششم! با چه اعتماد به نفسی در کنفرانس هاینریش بل در برلین جمع شدند و چه حرفها که نزدند! توان واقعی جنبش اما در ایران آنقدر بود که تقریباً همه شان از فرودگاه به زندان رفتند. قدرت بدنه اجتماعی جنبش اصلاحات آنقدر بود که وقتی نماینده اول شهر همدان را خلاف قانون اساسی، به علت اظهاراتش در مجلس به زندان انداختند، در شهر مربوطه آب از آب تکان نخورد تا سرانجام کروبی در مقام رئیس مجلس جلسه علنی را ترک کرد!
خیلی ها وقتی که حکم حکومتی به مجلس آمد، فاتحه نه تنها اصلاح طلبان که اصلاحات را خواندند و معلوم نبود چرا فکر کرده بودند که با تشکیل مجلس اصلاح طلب این ماده قانون حذف می شود!
از همه عجیبتر اینکه می گفتند خاتمی باید مردم را به صحنه بیاورد! منظورشان از “صحنه” کوچه و خیابان بود و خاتمی نمی توانست؛ به بسیاری دلایل درون و بیرون از خود! یکی از بسیاران این بود که اتفاقاً مردمی که خاتمی را به قدرت رسانده بود، جماعت کوچه و خیابان و تظاهرات نبودند. ایضاً جامعه مدنی!
اما تبلیغات بی پایه دوست و دشمن کاری کرده بود که بسیاری از ایشان باور می کردند که خاتمی اگر بخواهد می تواند همه گلوگاه های قدرت استبدادی را از اقتصاد گرفته تا سیاست مسدود کند.
اگر عامه مردم ندانند که استبداد پایه های مادی در شریانهای اقتصادی دارد، و ریشه های فرهنگی به عمق سنن و آداب و مذهب، خیلی جای حیرت ندارد؛ اما حیرت آور این بود که چنین شعارهایی از جانب سیاست پیشگانی طرح می شد که عمری از رابطه زیر بنا و روبنا با یکدیگر می گفتند و می نوشتند.
باری آنچه خاتمی و دولت و مجلس اصلاحات انجام داد، اگر چه حیاتی تازه به جامعه خسته و خمود بخشید، دریچه هایی به رنگ و شعر و موسیقی و ادبیات که از مردم غصب کرده بودند، گشود؛ چهره ایران را در جهان اندکی تغییر داد، اما اینها همه در مقابل غول سر و پا ناپیدای خواسته های سرکوب شده در دو نظام، هیچ به حساب نیامد و جامعه شیوه دیگری را برگزید. قهر و غضبی که شعله هایش دامن خودشان را نیز گرفت.
اینک باز انتخاباتی پیش روست و اصلاح طلبان و اصلاح طلبی شانس تازه ای یافته است.
اما خطر اینجاست که اولاً اصلاح طلبان دیگر از امکان وزارت کشوری که در خرداد هفتاد و شش، دستگاه کارگزاران هدایتش می کرد، و در خرداد هشتاد دولت اصلاحات، برخوردار نیستند و این به معنی آن است که سلامت انتخابات را تنها فاصله های میلیونی می تواند ضمانت کند.
دوم که بازهم آبشخورش همین اولی است این است که صحنه سیاسی در ایران آنچنان تغییر کرده و آنچنان تقسیم و تجزیه شده است، که دیگر از حماسه ـ یعنی همان فاصله میلیونی میان ناطق نوری و خاتمی ـ خبری نیست و این در جای خود مبارک است که ما از سیاست حماسه نفهمیم و از شکست سیاسی فاجعه!
پس اصلاح طلبان آنچه که امروز باید انتظار داشته باشند، پیروزی از نوع مرسوم و معمول در جوامع مدنی ست بدون اینکه قوانین و ابزار آن را داشته باشند! و آنچه که باید کم نیاورند هوشیاری و پاسبانی از انتخابات است.
دیدبانان را بگو تا خواب نفریبد
بر چکاد پاسگاه خویش،دل بیدار وسر هوشیار
هیچشان جادوئی اختر
هیچشان افسوس شهر نقره ی مهتاب نفریبد (1)
از سوی دیگر، دوم خرداد برآمد تلاش و تقلای همه آنهایی بود که از راههای رفته و آزموده، به جایی نرسیده بودند. چه آنهایی که به راه انقلاب امیدهاشان بر باد رفته بود؛ چه آنها که از روز اول مخالف این انقلاب بودند و جرأت دم زدن نداشتند و از گوشه گرفتن نیز راه بجایی نبرده بودند. دوم خرداد قرار ملاقات همه اینها بود و بر پایه بی تجربه گی و بی سازمانی و بی برنامه گی.
امروز اما همه این نقاط ضعف تا حد معینی ترمیم شده اند. امروز جای شعار دموکراسی بدون عدالت اجتماعی نیست. جامعه اینک از هردو محروم و به هر دو نیازمند است گرچه در انتخابات دوره قبل نیز عدم تمرکز اصلاح طلبان بر شعار های اقتصادی قابل فهم نبود. در فروردین 84 دو ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری نهم که منجر به ظهور معجزه هزاره سوم شد، حال و هوای اپوزیسیون در داخل و خارج کشور جوری بود که انگار تنها مشکل مردم ایران آزادی بیان و اندیشه است! آنزمان در مقاله “انتخابات پیش رو و توهم راه سوم” در ایران امروز نوشتم:
”همین امروز هم در میهن ما به خوبی دیدنی ست که اپوزیسیون در داخل و خارج مسئله آزادی سیاسی را ــ آنهم برای خود ـ مسئله مردم و جامعه انگاشته است. ویا رقبای سیاسی در داخل، مشکل خود را که کسب تمام یا بخشی از قدرت سیاسی است مشکل مردمی میانگارند که امروز بزرگترین معضل شان اقتصاد نارسا و نابسامان کشور است.“(2)
گرچه اینک کار اصلاح طلبان از جهت کار کردن روی شعارها آسانتر است، زیرا چهار سال حکومت احمدی نژاد ( بی آنکه او عنصر بد یا ناسالمی باشد) نشان داد که اصلاح طلبان، گذشته از تأکید ضرورشان بر آزادی و دموکراسی که نیاز عاجل آن روز بود، علیرغم اتهام بی توجهی شان به اقتصاد، علیرغم ضعف ها و کاستی هاشان، در این زمینه هم کارآمدتر از سایرین بودند.
1- شعر آخر شاهنامه، مهدی اخوان ثالث
2- http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/549/