این بار حماسه نه، انتخابات!

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

برخی از ما اصلاح طلبان مقیم خارجه این اتهام را داریم که بیشتر از اصلاح طلبان دولتی از اصلاحات دوم خردادی ‏دفاع می کنیم. وقتی عباس عبدی از اصلاحات ابراز ناامیدی کرده، و یا احمد زیدآبادی دنبال راه سوم می گردد، ما ‏هنوز ادامه همان اصلاحات را چشم داریم که دوم خرداد برآمدی از آغازش بود! این مسئله به شکل اتهام طرح می شود ‏ولی راست است. من قبولش دارم و بر همین روالم. ‏

برای ملتی که تجربه قرن ها استبداد را دارد، دوم خرداد تجربه مثبتی بود و اصلاح طلبی موفق ترین تجربه اش در ‏مبارزات سیاسی. زیرا به مجموعه دلایل، اتفاقی که برای ملیون پس از سقوط حکومت مصدق افتاد، در مورد اصلاح ‏طلبان تکرار نشد. یعنی به انزوای سیاسی و اجتماعی رانده نشدند و همواره کمی تا قسمتی در حافظه جامعه و در صحنه ‏سیاسی حضور داشتند و شانس این را یافتند تا مبارزه ای را استمرار بدهند که بهایش متناسب با ظرفیت جنبش ‏آزادیخواهی و برای بسیاری قابل پرداخت باشد و نه فقط برای قهرمانان!‏

جامعه خسته و دلمرده از فضای مختنق که میراث دارجنگ و خشونت هم بود، لختی آسودن گرفت. ادبیات و هنر نفس ‏کشیدند و برترین حاصل این تجربه مثبت، اینکه آثار فرهنگی و اجتماعی اصلاح طلبی در آگاهی جمعی جامعه باقی ‏مانده است.‏

استبدادی که نتیجه قیام بزرگی چون جنبش مشروطیت و انقلاب بهمن را بلعیده بود، از فردای دوی خرداد هر چه بر ‏تلاشش افزود و حتا قربانی گرفت، تنها میدان مبارزه را وسیعتر کرد، از توان خود کاست و بر مطالبات جامعه افزود و ‏خودی هایش نیز ناچار از تکرار مطالباتی شدند که روزگاری اتهامات اصلاح طلبان بود. ‏

افزایش مطالبات اجتماعی و اصرار بر حقوق فردی که اولین شرط تشکیل جامعه مدنی ست، در سطوح مختلف جامعه و ‏حکومت امکان طرح یافت. چه از طریق آنان که به چانه زنی روی آوردند و چه در پایداری آنانی که زندان و بازداشت ‏و تعلیق و اخراج را دوام آورده و می آورند.‏

اما این مشکل نیز واقعی بود که با ورود اصلاح طلبان ِ بی حزب و برنامه، به قوه اجرائیه و سپس قانونگذاری در ‏کشور، بی آنکه پایه های اجتماعی و مدنی برای تحقق منویات مردم تدارک شده باشد، خواسته ها و مطالبات همچنان بی ‏برنامه سرعت گرفت و توقعات انقلابی برخی اصلاح طلبان نام من درآوردی “اصلاحات بنیادی” گرفت. ‏

در جامعه ای که استبداد در درون هر خانوار یک نماینده فرهنگی دارد، ـ پدری، شوهری، برادری و یا حتا مادری ـ ‏گویا قرار براین بوده است که با یک خیزش انتخاباتی و رفتن تا پای صندوق های رأی این معضل ریشه کن شود.از ‏فردای دوم خرداد نه تنها رقبای محافظه کار اصلاح طلبان، بلکه انقلابیونی هم که اصلاحات را مجری اوامر انقلاب ‏تصور کرده بودند، عدم تحقق خواسته های تاریخی ملت ایران توسط دولت تازه را فریاد کردند. ‏

ناامیدی گروه های مردم حاصل ارزیابی غیرواقعی از توان جنبش اصلاحات بود. محاسبه نادقیقی که حتا خود اصلاح ‏طلبان را در دولت و پارلمان متوهم کرده بود. به ویژه نمایندگان مجلس ششم! با چه اعتماد به نفسی در کنفرانس ‏هاینریش بل در برلین جمع شدند و چه حرفها که نزدند! توان واقعی جنبش اما در ایران آنقدر بود که تقریباً همه شان از ‏فرودگاه به زندان رفتند. قدرت بدنه اجتماعی جنبش اصلاحات آنقدر بود که وقتی نماینده اول شهر همدان را خلاف قانون ‏اساسی، به علت اظهاراتش در مجلس به زندان انداختند، در شهر مربوطه آب از آب تکان نخورد تا سرانجام کروبی در ‏مقام رئیس مجلس جلسه علنی را ترک کرد!‏

خیلی ها وقتی که حکم حکومتی به مجلس آمد، فاتحه نه تنها اصلاح طلبان که اصلاحات را خواندند و معلوم نبود چرا ‏فکر کرده بودند که با تشکیل مجلس اصلاح طلب این ماده قانون حذف می شود! ‏

از همه عجیبتر اینکه می گفتند خاتمی باید مردم را به صحنه بیاورد! منظورشان از “صحنه” کوچه و خیابان بود و ‏خاتمی نمی توانست؛ به بسیاری دلایل درون و بیرون از خود! یکی از بسیاران این بود که اتفاقاً مردمی که خاتمی را به ‏قدرت رسانده بود، جماعت کوچه و خیابان و تظاهرات نبودند. ایضاً جامعه مدنی!‏

اما تبلیغات بی پایه دوست و دشمن کاری کرده بود که بسیاری از ایشان باور می کردند که خاتمی اگر بخواهد می تواند ‏همه گلوگاه های قدرت استبدادی را از اقتصاد گرفته تا سیاست مسدود کند.‏

اگر عامه مردم ندانند که استبداد پایه های مادی در شریانهای اقتصادی دارد، و ریشه های فرهنگی به عمق سنن و آداب ‏و مذهب، خیلی جای حیرت ندارد؛ اما حیرت آور این بود که چنین شعارهایی از جانب سیاست پیشگانی طرح می شد که ‏عمری از رابطه زیر بنا و روبنا با یکدیگر می گفتند و می نوشتند.‏

باری آنچه خاتمی و دولت و مجلس اصلاحات انجام داد، اگر چه حیاتی تازه به جامعه خسته و خمود بخشید، دریچه هایی ‏به رنگ و شعر و موسیقی و ادبیات که از مردم غصب کرده بودند، گشود؛ چهره ایران را در جهان اندکی تغییر داد، اما ‏اینها همه در مقابل غول سر و پا ناپیدای خواسته های سرکوب شده در دو نظام، هیچ به حساب نیامد و جامعه شیوه ‏دیگری را برگزید. قهر و غضبی که شعله هایش دامن خودشان را نیز گرفت.‏

اینک باز انتخاباتی پیش روست و اصلاح طلبان و اصلاح طلبی شانس تازه ای یافته است. ‏

اما خطر اینجاست که اولاً اصلاح طلبان دیگر از امکان وزارت کشوری که در خرداد هفتاد و شش، دستگاه کارگزاران ‏هدایتش می کرد، و در خرداد هشتاد دولت اصلاحات، برخوردار نیستند و این به معنی آن است که سلامت انتخابات را ‏تنها فاصله های میلیونی می تواند ضمانت کند.‏

دوم که بازهم آبشخورش همین اولی است این است که صحنه سیاسی در ایران آنچنان تغییر کرده و آنچنان تقسیم و ‏تجزیه شده است، که دیگر از حماسه ـ یعنی همان فاصله میلیونی میان ناطق نوری و خاتمی ـ خبری نیست و این در ‏جای خود مبارک است که ما از سیاست حماسه نفهمیم و از شکست سیاسی فاجعه!‏

پس اصلاح طلبان آنچه که امروز باید انتظار داشته باشند، پیروزی از نوع مرسوم و معمول در جوامع مدنی ست بدون ‏اینکه قوانین و ابزار آن را داشته باشند! و آنچه که باید کم نیاورند هوشیاری و پاسبانی از انتخابات است.‏

دیدبانان را بگو تا خواب نفریبد

بر چکاد پاسگاه خویش،دل بیدار وسر هوشیار

هیچشان جادوئی اختر‏

هیچشان افسوس شهر نقره ی مهتاب نفریبد (1)‏

از سوی دیگر، دوم خرداد برآمد تلاش و تقلای همه آنهایی بود که از راههای رفته و آزموده، به جایی نرسیده بودند. چه ‏آنهایی که به راه انقلاب امیدهاشان بر باد رفته بود؛ چه آنها که از روز اول مخالف این انقلاب بودند و جرأت دم زدن ‏نداشتند و از گوشه گرفتن نیز راه بجایی نبرده بودند. دوم خرداد قرار ملاقات همه اینها بود و بر پایه بی تجربه گی و بی ‏سازمانی و بی برنامه گی. ‏

امروز اما همه این نقاط ضعف تا حد معینی ترمیم شده اند. امروز جای شعار دموکراسی بدون عدالت اجتماعی نیست. ‏جامعه اینک از هردو محروم و به هر دو نیازمند است گرچه در انتخابات دوره قبل نیز عدم تمرکز اصلاح طلبان بر ‏شعار های اقتصادی قابل فهم نبود. در فروردین 84 دو ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری نهم که منجر به ظهور ‏معجزه هزاره سوم شد، حال و هوای اپوزیسیون در داخل و خارج کشور جوری بود که انگار تنها مشکل مردم ایران ‏آزادی بیان و اندیشه است! آنزمان در مقاله “انتخابات پیش رو و توهم راه سوم” در ایران امروز نوشتم:‏

‏”همین امروز هم در میهن ما به خوبی دیدنی ست که اپوزیسیون در داخل و خارج مسئله آزادی سیاسی را ــ آنهم برای ‏خود ـ مسئله مردم و جامعه انگاشته است. ویا رقبای سیاسی در داخل، مشکل خود را که کسب تمام یا بخشی از قدرت ‏سیاسی است مشکل مردمی می‌انگارند که امروز بزرگترین معضل شان اقتصاد نارسا و نابسامان کشور است.“(2)‏

‏ ‏

گرچه اینک کار اصلاح طلبان از جهت کار کردن روی شعارها آسانتر است، زیرا چهار سال حکومت احمدی نژاد ( بی ‏آنکه او عنصر بد یا ناسالمی باشد) نشان داد که اصلاح طلبان، گذشته از تأکید ضرورشان بر آزادی و دموکراسی که ‏نیاز عاجل آن روز بود، علیرغم اتهام بی توجهی شان به اقتصاد، علیرغم ضعف ها و کاستی هاشان، در این زمینه هم ‏کارآمدتر از سایرین بودند. ‏

‏1- شعر آخر شاهنامه، مهدی اخوان ثالث‏

‏2- ‏http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/549‎‏/‏