امیدی به آینده نداریم

نویسنده

entekhabat674.jpg

‏ ان پنکت ‏

در حالیکه رایانه دستی ام را همراه داشتم و مشغول صحبت با رای دهندگان در خارج از حوزه انتخاباتی ‏میدان ونک بودم، عرفان به طرفم آمد. او با انگلیسی بدون نقصی از من پرسید: “چرا با کسی که رای نداده ‏صحبت نمی کنی؟ ما از این رژیم و رییس جمهور دیوانه اش متنفریم.” او در حالیکه قطعه کیکی را به من ‏تعارف می کرد، به صحبتهایش ادامه داد.‏

عرفان دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی است. اگر پلیس حرف های او را می شنید، احتمالاً قبل از اینکه موفق ‏به تمام کردن کیکش بشود، سر از زندان در می آورد. به چالش کشیدن رژیم می تواند مترادف با اعدام باشد. ‏برای عرفان و دوستانش از طبقه متوسط جامعه، آینده در جمهوری اسلامی تنها با یاس و نا امیدی گره خورد ‏است. او قصد مهاجرت از کشور را دارد.‏

او گفت: “ما رای نمی دهیم چون تغییری ایجاد نمی کند. مثل این است که: اگر رای ندهی، دوستان احمدی ‏نژاد سر کار می آیند. اما اگر رای بدهی، کشورهای دیگر با نگاه به انتخابات فکر می کنند ما مشغول پشتیبانی ‏از دولت هستیم.“‏

محمد، یک دانشجوی 22 ساله، می گوید: “شرایط مشکلی است اما نمی شود کاری کرد. این فقط شامل من ‏نیست بلکه مربوط به همه جوان هاست. نمی توانی کاری بکنی، نمی توانی تظاهرات بکنی، گردهمایی وجود ‏ندارد، آنها دستگیرت می کنند. من در انتخابات قبلی رای دادم، اما دیگر رای نمی دهم. وقتی کسانی که من ‏دوست دارم، وارد رقابت نمی شوند، با خودم فکر کردم: که چه بشود؟ من 100 درصد ناامید شدم.“‏

دوست او که سپیده نام داشت و دانشجوی حسابداری است به بحث ما پیوست: “ما امیدی به آینده نداریم. حتی ‏پدر و مادر ما هم از عهده تهیه یک خانه بر نمی آیند، چه برسد به ما؟” ترس از پلیس منکرات برای سپیده ‏یک مفهوم واقعی است. به خاطر اقدامات دولت علیه مدل موی نامناسب و روسری هایی که موی زنان را ‏بیش از حد در معرض دید می گذارند، بیش از 2 میلیون پسر و دختر ظرف دو سال گذشته بازداشت شده اند. ‏

یکی از رویارویی های مربوط به همین قضیه، سر از وب سایت یوتیوب درآورد. دختری را به خاطر ‏بدحجابی دستگیر کردند و سپس چند پسر برای حمایت از او با پلیس درافتادند. بعد هم عده زیادی از مردم ‏جمع شدند و شعارهای ضد اسلامی سر دادند. سپیده گفت: “ما امنیت نداریم. ما می ترسیم پلیس بازداشتمان ‏کند. چه کار می توانیم بکنیم؟ هیچ چیز. آنها دستور می دهند، ما هم باید رعایت بکنیم.“‏

نگار، یک دانشجوی جامعه شناسی هم می گوید: “یکی از دوستان من دستگیر شد زیرا لباسش کوتاه بود و ‏جوراب نپوشیده بود. آنها مثل یک زندانی با او رفتار کردند. به او یک شماره داده بودند. تابستان اوضاع خیلی ‏خرابتر شده بود.” ‏

او می گوید: “یک مشکل اساسی برای دخترها و پسرهای جوان این است که نمی توانند با یکدیگر تماس داشته ‏باشند. آنها کجا می توانند بروند؟ گرفتن دستان پسری که با او محرم نباشی، غیر قانونی است و نمی شود او را ‏بوسید. پدر ها و مادرها اجازه نمی دهند دختر و پسر به خانه بیایند، آنها هم مجبور می شوند بعضی کارها را ‏داخل ماشین بکنند. اگر پلیس آنها را ببیند، شلاق می خورند. بعضی پسرها در یک سری کافه شاپ ها به پلیس ‏پول می دهند تا از بغل کردن دوست دخترشان چشم پوشی کنند یا اینکه اجازه بدهند دخترها روسری خود را ‏بردارند.“‏

‏”اما از احمدی نژاد چه خبر؟ او افتضاح است، ولی به او نگویید. او توجهی به مردم تهران ندارد، توجه او به ‏کسانی است که در شهرهای کوچک زندگی می کنند.“‏

منبع: ایندیپندنت - 16 مارس ‏