یک:
در یکی از گفتوگوهای اخیر برنامه پرگار بیبیسی فارسی درباره ساواک در جایی از [1]برنامه، کارشناس تاریخ، که به صراحت در همان برنامه و نیز سابقه کاریاش، نشان دادهاست که مدعیان بیطرفی در تاریخ به تعبیر فردینان برودل -به شهادت خود تاریخ- دقیقاً همانهایی بودهاند که تاریخ را به نفع قدرتمندان روایت کردهاند، میگوید که مخالفان شاه، در شکنجه و ستم دستگاه ساواک اغراق کرده و مظلوم نمایی کردهاند. این حرف او فارغ از درستی یا نادرستیاش راوی چیزی است. بیان این حرف یا از این دست حرفها به نفع نظام شاهنشاهی پهلوی حاکی از این است که این نوع ایدهها شنوندههایی در بین عموم مردم پیدا کردهاست. مسأله فقط صرف هزینههای کلان مالی سلطنت طلبان نیست بلکه تقاضاهایی برای این گونه صورتبندیها از تاریخ نیز به وجود آمده است. خود همین برنامه پرگار نشان میدهد که مسأله شاه و دوران حکومتش پروبلماتیک شده و دیگر محدود به چهارتا شبکه لوسآنجلسی نیست.
با نارضایتی طبقه متوسط مردم از نظام جمهوری اسلامی و شکست آرمانهای انقلاب ۵۷ دستگاه شاه دوباره جان گرفته است. از سوی دیگر پروپاگاندای منوتو با ارائه تصاویر “نایس” از زمان شاه و مقایسه زنان لب دریا در دو حکومت، به طور روشنی سیاستی را دنبال کرده است: حذف و سانسور روایت وضعیت سیاسی زمان شاه از تمامی تصاویر به نفع یک پروژه سیاسی یعنی سرنگونی هیأت حاکمه امروز جمهوری اسلامی. ساختن چهرهای قربانی از عهد و عیال شاه سابق نیز جنبه عاطفی کافی به این سیاست دادهاست. در مرحله جدید پای تاریخ، جامعهشناسی و دیگر علوم نیز به دفاع از نظام مطلقه سلطنتی کشیده شده و دستگاههای شکلدهی به اذهان بهگونهای عقلانیتر بهکار افتادهاند. همه این اتفاقات گویای شکلگیری نیروی جدیدی از دل قدیمیترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی -یعنی سلطنتطلبان- است که توانسته با افول نیروهای دیگر اپوزیسیون در طی این سالها از مجاهدین و چپها گرفته تا نهضت آزادی و اصلاح طلبان -هریک به نوعی- هم یارگیریهای بیشتری کند و هم توانسته یک دستگاه تبلیغاتی نسبتاً مؤثر بسازد. البته به صراحت نمیتوان مدعی شد که تمام این فعالیتها و صداها لزوماً نتیجهای سیاسی میدهد اما اینکه فرزند یک شاه دیکتاتور، امروز از جمله چهرههای محبوب جامعه ایران است معانی سیاسی و اجتماعی مهمی برای فهم وضعیت میدهد. شاید مطالعه انقلاب فرانسه و بازگشت شاه بعد از اقدامات انقلابیون، راهنمای خوبی باشد.
نکته مهم اینجاست که سلطنتطلبان- چه طیف جاوید شاه و چه طیف جاوید شاهِ دموکراتیک- بر شکاف استراتژیک درستی ایستادهاند: تمنای غربیشدن. غربی شدنی که هرچند در بطن خود سیاست زدوده است یعنی بیشتر از آنکه مبلغ آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی و مدرنیسم باشد مبلغ ساحل و بیکینی و مدرنیزاسیون است، اما به هدف یک پروژه سیاسی یعنی سرنگونی نظام سیاسی در ایران خود را هدفگذاری کرده و ارائه میدهد.
به تاریخدان محترم برگردیم. چرا او از نظام شکنجه به طور بیطرفانهای حمایت میکند، چون تاریخ نویسان و شاعران معمولاً مشامهای خوبی در یافتن “قدرت” دارند.
دو:
در این سالها مسولان دولتی و از جمله وزیر ارشاد آمار مأیوس کننده ای را درباب استفاده از ماهواره مدام اعلام کردهاند. اینکه هفتاد درصد از مردم تهران در جهان محصولات منوتو و فارسی وان غوطه ورند، حاوی پیامهایی جامعهشناسانه و به غایت ناامید کننده است.
آمار بالای استفاده کنندگان از ماهواره تنها نشاندهنده افزایش مخالفان پیامهای حکومت و بی اعتنایی به دستگاه رسمی دولتی نیست بلکه نشاندهنده جماعت افسون زدگان مالیخولیایی نیز هست که شبها سریالهای جنسی و بیمحتوای ترکی و عربی را از جی وان و فارسی وان و غیره میبینند و صبحها به دنبال عملی ساختن تخیلهای شبانهشان در تاکسی و محل کار و خیابان، همه جور کار محیرالعقولی با همشهریانشان میکنند؛ همشهریانی که نمیخواهند مثل بازیگر سریال حریم سلطان باشند. شکاف بین تخیل بینندگان و واقعیت، نتیجهاش کشمکش و خشونتی است که از تمناهای جعلی برآورده نشده، برخاسته و در جامعه ظهور مییابد.
افزایش آمار مشتاقان ماهواره نشانگر جمعیتی است که از سیاست، ناسزا گفتن به آخوندها را در خیابان و اتوبوس و مهمانیها میفهمد و در عمل حتی حاضر نیست کوچکترین کنشی در جهت خیر عمومی انجام دهد. تلویزیون در بهترین حالت به ما کارشناسی امور را یاد میدهد؛ کارشناسانی اخته. تلویزیون واقعیت را به گونهای ناواقعی بازنمایی میکند و راز جذابیتش هم در این افسونگری افسار گسیختهاش از سیاست تا کالاست. و در این میان، هجوم تبلیغات کالاها و اتومبیلها و لباسها و…. در تلویزیون، سازنده ترومایی است که فقدانش در زندگی واقعی ما را هرچه بیشتر حریص تر و گرگ تر ساخته است. در واقع آمار بالای مصرف ماهواره در درجه اول آمار بالای مصرف تلویزیون با تمام آلودگیهایش است.
آنچه جای خوشحالی دارد این است که در ایرانی خیالی، وزیر فرهنگ از افزایش آمار چاپ و انتشار کتاب و فیلم بگوید نه افزایش بینندگان تلویزیون. به قول کامو، آزادی و رهایی درمیان صندلی های تئاتر و بوی مرکب چاپخانه است.
پانوشت